آقا باید بودید و میدیدید فقط! الان من هر چقدر هم بگم باز واقعیت اتفاق افتاده رو نمیشه تجسم کنید ولی بذارید شماها هم در خنده من سهیم باشید.
تارزان غیرتی از همون اواسط تعطیلات گفته بود که بچهها اولین دوشنبه بعد تعطیلات ناهار نیارید میخوام یه جای خیلی خفن ببرمتون.
لوکیشن : ساختمان دانشکده شیمی طبقه سوم آزمایشگاه بیوشیمی، مورخ دوشنبه نوزدهم فروردین نود و هشت شمسی
تارزان غیرتی: ناهار که نیاوردین؟
من: نه، اتفاقاً دیشب میخواستم بگم بابا برام از این ساندویچ مثلثیا بگیره یهو یاد حرفت افتادم.
حنا: به قول آنه لبخند چپلوک زد فقط
بعد چون متاسفانه حنا ماشین آورده بود قرار شد بریم دانشکده خودمون توی مکران و بعد از اونجا همه با رخش تارزان غیرتی بریم شکمو بازی. شما یک عدد پراید هاچبک سبز مایل به سورمهای رو فرض کنید مدل سال ۷۸ تصور کردید؟ خب آیا مسلم نیست میتونه ضبط نداشته باشه؟ رخش عزیز جان ما که نداره بعد سر همین با اسپیکر آهنگ پخش میکنیم
لوکیشن پارکینگ دختران! (خیلی جالبه پارکنیگم زنونه مردونه کردن یه وقتی ماشینا تحریک نشن! تازه دور پارکنیگ دختران از این اسمشو نمیدونمهای فلزی کشیدن!)
نشستیم توی ماشین تارزان غیرتی میخواد آهنگ بذاره بلوتوثش متصل نمیشه منم هی به شوخی میگم بذار من متصل شم آرمین نصرتی و منصور بذارم اونم متواری بود.
البته حق داشت چون اولین جلسه ترم جدید ما رسیدیم به حراست دقیقا وقتی که منصور داشت آهنگ گل نراقی رو به بدترین شکل بازخوانی میکرد و میگفت مرا ببوس، مرا ببوس برای آخرین بار! خب بترکی داداش جلوی حراست آهنگ منشوری؟
خلاصه بعد کلی تلاش نشد و همین تلاش هم باعث شد که ما دیرتر راه بیفتیم و خب دیرتر هم برسیم به جاش تارزان غیرتی یک کنسرت زنده اجرا کرد که باعث شد من عمیقا به فکر فرو برم شما فکر کن این بشر هم کلی رپ عجیب حفظه هم کلی آهنگ سنتی از هایده و مهستی و سایرین و میشه گفت فقط از این خوانندههای پاپ جدید مثل حمید هیراد و بهنام بانی و سیروان خسروی و اینا خیلی خوشش نمیاد البته که بخاطر صمیمیترین دوست دبیرستانش از این افراد هم آهنگ حفظه و توی گوشیش هم داره همونطوری که من مجموعه آهنگام عجیبه توش هم ابی و داریوش هست هم ماکان بند و حمید هیراد و محمد علیزاده هم شجریان پدر و شجریان پسر و یکی دو تا بنان و فول آلبوم هایده و گوگوش هم رپ بهرام! هم آهنگ روسی که مطلقا نمیفهمم و بخاطر یکی از دوستام که روسی میخونه و عاشق یک آهنگ روسی بود دارمش! موبایل تارزان غیرتی هم همینطوریه.
لوکیشن هروی نزدیکای دانشکده اصلیمون:
زنگ زدیم به حنا و اومد سرکوچه دانشکده و سوارش کردیم و در همین حین یک پرشیا سوار گاو افتاد جلوی ما!
رفتیم توی کوچه دانشکده که یهو پرشیای مذکور عین گاو یعنی دور از جون گاو که موجود عزیزی هست بدون راهنما و هیچ نوع حرکتی که راننده پشتی یک درصد احتمال بده این میخواد بره تو پارک یهو دنده عقب گرفت تارزان و منم هم شروع کردیم نق زدن و بد و بیراه گفتن تازه شانس آورد من راننده نبودم چون اعصابم به این حرکات نمیکشه و چندتا احتمال هم بود اول دیر بفهمم زارت بزنم بهش دوم من دیر نفهمم ترمز کنم ولی نرم عقب و لج کنم سوم دیر نفهمم ترمز کنم نرم عقب و پیاده شم دعوا که کدوم خری بهت گواهینامه داده و حالت آخر دنده عقب بگیرم بذارم پارک کنه بعدش چون یقینا یکی از همون دانشکده بود بعدا مفصلا حالشو بگیرم مثلا بیاد ببینه رنگ ماشینش با روغن ترمز رفته و در اصل با روغن ترمز رو ماشینش نوشتن خودت خوبی ولی دست فرمونت دور از جون گاوه!
خلاصه تارزان و ماشینهای پشتش همه دنده عقب گرفتن که بیادب زشت پارک کنه وقتی از کنار ماشینش رد شدیم دیدم وای اینکه گارفیلده و بلند هم اعلام کردم و تارزان فقط سریع گاز داد نبینه ما رو!
حالا گارفیلد کیه؟ یکی از پسرهای دانشکده که بسیار بسیار با ادب و با شخصیت و محترمه یک چیزی تو مایههای همین یارو که از پنجره پرید پایین یا مثلا امیرعلی فیلم دلشکسته! بعد تارزان هم بگی نگی خوشش میاد ازش حداقل بخاطر اینکه سر یکی از کلاسا خیلی کمکش کرده احساس دین میکنه.
گاز داد و دور شدیم و تا برسیم به مقصد نق میزد چرا باید گارفیلد باشه منم سعی داشتم دلداری بدم گفتم نه بابا شاید من اشتباه دیدم میگفت نه بلوزش که بلوز خودش بود! خلاصه رسیدیم مقصد و داش غیرت میخواست نزدیکترین محل به رستوران پارک کنه برای همین تا دم رستوران رفتیم و جا نبود اومد دنده عقب بگیره دور بزنه انقدر که اعصابش خرد بود متوجه نشد دو تا موتور پشت سرماست نه یکی بعدم هول شد و فراااااااااااااااار!
بعد از چند لحظه که به خودش مسلط شد قرار شد برگردیم چون اگه موتور طوریش شده بود مدیون بودیم و باید خسارت میدادیم که خب به خیر گذشته بود و ناهار خوردیم که میشه گفت فقط من و حنا خوردیم تارزان انقدر فکرش درگیر بود که اصلا متوجه نشد داره چی میخوره و تا شب هم سردرد بود و سر همین دارم برای گارفیلد شانس بیاره که من توی دانشکده نبینمش و گرنه تعارف که ندارم حتی اگه بین جمع باشه میرم نصفش میکنم چون هیچ کس حق نداره تارزان غیرتی من رو بهم بریزه حتی اگه یک روزی مثلا اعضای خانوادهاش باعث شن اذیت شه از نظر من خونش حلاله!
فرداش یعنی سه شنبه من با یکی از دوستهام قرار داشتم و یادم رفت ازش بپرسم که ماشینت چیه و اینا بعد وقتی دیدمش و دیدم اوه شت پرشیا همون رنگ و اینا انقدر خندهام گرفت نزدیک بود وسط خیابون از خنده بخورم زمین بعد یهو یاد سردرد تارزان افتادم به این نتیجه رسیدم من باید حال گارفیلد رو بگیرم زشتوک ببعی خلاصه که رفتیم یه جا نشستیم حرف زدیم و من انقدر خوردم که بابای بلاگرم میگفت الان مثل یه مرغ شکم پر محسوب میشی!
من به جز گارفیلد و دوستم عده زیادی پرشیا سوار دیدم تو زندگیم نمیدونم چرا انقدر بد رانندگی میکنن! یک جوری شده ندید حس میکنم رانندگی فلان بلاگرم که میگه پرشیا داره هم خیلی بده در حدی که باید اول آیت الکرسی بخونی بعد قبول کنی باهاش جایی بری!
خلاصه که بچههای خوبی باشید دهه!