خب جونم براتون بگه به هزاران دلیل عجیب و غیر عجیب دیگه میخواستم اینجا رو حذف کنم ولی بعد دیدم چه کاریه و میتونم تمام پستامو آرشیو کنم و آدرسمم نگه دارم و برای ادامه یه وبلاگ جدید درست کنم مناسب حال الانم چون واقعا دلم نمیاد به هیچ چیز اینجا دست بزنم آخه قالبشو چارلی عزیزم درست کرده و حتی تا حدی توی اسمش نظرش دخیل بوده و برام یاد آور دوستای خیلی باحال و دوست داشتنیه مثل آبجی کوچکه ام مثل مریم مثل تارای مهربونم که همیشه و همیشه یادم بوده مثل محمد امین که هر وقت صدای خواننده زن میشنوم یاد حرفش میفتم که میگفت از گوشاش خون میاد و یه بارم اگه درست یادم باشه یه پست نوشته بود که سر همین مجبور شده از تاکسی زودتر از مقصد پیاده شه تا چند تا از بچهها که خصوصی دنبالم میکردن و کمتر در ارتباط بودیم ولی همیشه بهترین کامنتا رو برام میذاشتن و کلی چشمام قلبی قلبی میشد هنوزم دیدن اسم بعضیاشون توی پنلم انقدر برام هیجان انگیزه که نگم براتون! هیچ وقت بهشون نگفتم ولی کامنتاشون به شکل عجیبی منو خوشحالم میکرد!
خلاصه اینجا دفترش بسته شد ولی دوست داشتین میتونین فصل جدید زندگیمو اینجا بخونین!