پنجشنبه ۲۹ تیر ۰۲ , ۱۸:۰۶
کانال بعضی از بچهها رو که میخونم گاهی با یه سوالاتی یا حرفایی مواجه میشم که میگم شاید بد نباشه یکسری از تجربیاتمو بیپرده مکتوب کنم حتی اگه بخوام حریم خصوصیم حفظ بشه با اسم و رسمی که کسی ندونه و جایی به جز وبلاگ و یا کانالم اما از طرفی هم تجربیات من دقیقا همون چاقوی تیز آشپزخونه هستن که میشه باهاش هم یه غذایی خوشمزه پخت و هم آدم کشت و من نمیتونم به مغزم این ضمانتو بدم که هر کسی که تجربیات منو میخونه بعدش اون نتیجه درست مد نظر منو میگیره... همین مانع انجامش میشه و باعث شده بشدت تردید کنم.
دوشنبه ۲۶ تیر ۰۲ , ۰۰:۲۷
خوبی دوستای قدیمی اینه که بهتر از هر کسی میتونن تغییراتتو بهت بگن، ظاهرا پررنگترین تغییر این سالهای من، استفاده نکردن از استعداد نوشتنم بوده... خیلی هم دوست دارم بنویسما، حتی عین قبل خاطره نویسی ولی خب یک جورایی این بالا رفتن سن محتاطترم کرده و هر بار که وبلاگمو باز میکنم تا خاطره نویسی کنم، یه نه ننویسیا اینا به کسی ربطی نداره پس حریم خصوصیت کجا رفته میاد و باعث میشه وبلاگ رو ببندم و برم به کارهای بدم فکر کنم...
پنجشنبه ۱۵ تیر ۰۲ , ۲۰:۱۸
عید مسعود غدیر خم مبارک! (از سعیدشون خوشم نمیاد)
چهارشنبه ۱۴ تیر ۰۲ , ۱۷:۱۹
اومده میگه زندگشیو کثافت گرفته و خانوادهاش فلان و بیسار کردن و ... بعد به جای اینکه فکر کمک بهش باشن! دو ساعته دارن میکوبنش که چرا داره تو اون شرایط سیگار میکشه و براش از مضرات سیگار میگن! شما خوبید و سالمید ولش کنین این بیچاره رو...
چهارشنبه ۷ تیر ۰۲ , ۱۷:۱۵
اوایل خیلی ناراحت بودم که چرا با یار همون ۱۶ سالگی آشنا نشدم، اونم همین حرفو میزد ولی خب هر بار که یه مشکل و چالشی پیش میاد میگم خدا رو شکر وقتی ۱۶ سالم بود آشنا نشدیم چون نه من و نه یار صبر و پختگی الانو نداشتیم و بارها جفتمون اشاره کردیم نوجوان که نیستیم ...