شنبه ۲۴ شهریور ۹۷ , ۱۲:۱۳
من به این جمله اعتقادی ندارم چون عمه نمیشم برای همین خیلی شیک و مجلسی رفتم دانشگاه و دقیقا با پدر جنتی رسیدم بهش سلام هم کردم بفهمه یک دانشجوی مشتاق! اومده کلاسش... بابام که دیدش داشت میمیرد از خنده با خنده خداحافظی کردیم و رفتم سرکلاس و یکی هم سرکلاس بود که دوست شدم باهاش و بعد از چند دقیقه شدیم سه تا... بعدش داشتیم حرف میزدیم که استاد اومد و نگم براتون ولی یکسره از ساعت بیست دقیقه به هشت تا نه درس داد که حق ما ضایع نشه بعدشم گفت شما سه تا چون اومدین همین حرفهای سه جلسه اول من رو بنویسید به جای تحقیق بدین اونای دیگه بهشون موضوع میدم برن تحقیق! خلاصه که دوستان بسیار مورد عنایت قرار دادنمون چون همین به اصطلاح تحقیق ۴ نمره پایانی هر فردی رو تشکیل میده...