جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

نه کیلو آجیل

۲ ۱۲
۰. دیدم خیلی وقته پست اینجوری ننوشتم بیام بنویسم.
۱. همه رو برق میگیره من رو شمع سوخته! این جمله مفید مختصر پست حذف شده است.
۲. من هر جلسه برای آز میکروب ترس دارم وحشت دارم از استرس کابوس می‌بینم فقط و فقط سر نمره! و در نهایت همیشه بالاترین نمره کلاس میشم! ولی این هفته واقعاً امیدی نداشتم و وقتی استاد گفت خیلی خوبه میخواستم بغلش کنم از ذوق وقتی بازم بالاترین نمره کلاس رو گرفتم قشنگ حس کردم ضربان قلبم تغییر کرد قبلش تقریباً از کار افتاده بود یهو اوج گرفت! 
۳. قبل آز میکروب به تارزان غیرتی میگم میترسم باکتریم کپک زده باشه یکی از دانشجوهای شیمی قیافه‌اش مخلوطی از تعجب و علامت سوال و پوکر شد خواستم بگم چیه خب باکتریم کپک بزنه صفر میشم بعد دیدم خب برای اونی که زیست نمیخونه کپک زدن باکتری چیز عجیبی میتونه باشه واقعاً‌
۴. اگر دختری رو حوالی پارک وی یا اتوبان مدرس دیدین که یک روسری قرمز و یک کاپشن و شلوار طوسی پوشیده و یک کوله پشتی خیلی بزرگ انداخته کولش و ترک موتور نشسته و داره یخ میزنه و عین یه جوجه خودشو جمع کرده اون یقیناً منم
۵. خدا رو شکر بابت حال خوب این روزهام

یکی بره به جام

۲
فردا باید سوره زلزال رو از حفظ باشیم نمیشه یکی جای من بره سرکلاس اندیشه؟!!!

الهی من قربون آموزش برم

۲ ۶
هر کسی با آموزش دانشکده ما مشکل داشته باشه من یکی قربونشم میرم چون که زیرا کمک کرد کلاسامو آورد پایین و تازه کمک کرد انتخاب واحدمو عوض کنم و توی سه روز نوزده واحدم رو بگیرم و نه توی پنج روز خیلی ماهه اصلا هرکسیم شاکیه مشکل خودشه والا به قرآن...

یکی میگفت الهی بمیری یکی میگفت الهی قربونت برم

۲ ۱
شنبه بعد از کلاس جوانک رفتم و درخواست تغییر طبقات کلاسامو دادم و خب این یعنی یکسری کلاس دیگه جای ما میرن بالا خلاصه اینجوری بود که دوشنبه بچه‌ها و اساتید دو دسته بودن اونایی که متشکر بودن اونایی که قاطی کرده بودن میخواستن سر به تن من نباشه! 
بعدم که دو روز پیش اتفاقی افتاده که نمیگم چی بود و شمام با ادب باشید نپرسید منتهی بین یک هفته تا چند ماه دیگه میام و یه پست مفصل میدم شما تا اون روز برام دعا کنید البته که ته این جریان هر چی بشه خیلی فرقی نداره ولی یک استرس عجیبی دارم عجیبااا شاید واسه اینکه چند روز پیش واسه اولین بار یکی تونست واقعا غافلگیرم کنه و خب برای منی که این اتفاق رو نشده بود تجربه کنم جذاب بود ولی خب نمیدونم چرا استرس دارم.

ای داد ای هوار ولمون کنید!

۲ ۸
میگن باز قراره استادها و ساعتا تغییر کنه جا داره بگم وات د فاز؟ خب انتخاب واحد چه کوفتیه خودتون واحد میدادین دیگه! مرسی اه

عند مرام و عند خرذوقی

۲ ۱۰
امروز رفتم آموزش تا ازش درخواست کنم برام کلاس‌هام رو بیارن طبقه پایین که با خوش اخلاقی قبول کردن ولی خب امروز ثبت نامی‌هام بودن ترسیدم یادشون بره نشسته بودم توی حیاط منتظر که برام درستش کنن که استاد رپ اومد و سلام کرد بعد از سلام و احوالپرسی گفتم منتظر چیم گفت غصه نخور اگه بدت نمیاد بشینی روی ویلچر به عنوان برنامه نهایی بذار توی برنامه‌ات که با ویلچر بیای ما میبریمت بالا راه حلش اصلا شدنی نبود اما خب همین که میخواست دلگرمی بده کلی خوشحال شدم که هم دانشکده‌ای‌های خوبی دارم خیلی خوب بعدم که آموزش برام درست کرد و کلاسامو بدون چون و چرا آورد طبقات اول و دوم و بسیار شادم کرد انقدر که از ذوقش داشتم پس میفتادم...
خدایا شکرت که هر چی ندارم هم دوستای خوبی دارم هم آدمای مهربون و خوش اخلاق میذاری سر راهم قربانت فدات ستاره بچینی...

روز جهانی تبادل کتاب!

۲ ۶
من فردا رو روز جهانی تبادل کتاب اعلام میکنم چون قراره که فردا دو تا کتاب ببرم برای کسی و بعد هم قراره دو نفر دیگه هم دو تا کتاب بیارن برای من...
دیروز به یکی میگم این کتابای اندیشه و این چرت و پرتا رو نخر از بسیج بگیر میگه طبقات بالاست حال ندارم برم میگم بگو بیارن برات میگه نه و این‌جا بود که می‌خواستم استیکر چرخی بدم بگم خب به شصت چپم که گفتم یه وقت بهش برمیخوره ندادم ولی خدایی من هنوز نفهمیدم چرا بچه‌ها با هم تعارف دارن خب یارو که میره تا بالا کتابم بیاره دیگه حالا پسر باشه نمی‌خواد بخورتت که یا بالعکس... البته شایدم من چون از همه بزرگترم خیلی ریلکسم خصوصا که بچه‌ها هم بخاطر مشکل پام داوطلبانه به من تو همه کارها کمک میکنن دختر و پسر هم نداره و واقعا توی همه چی کمک میکنن... از گرفتن کتاب و غذا گرفته تا صحبت با مدیرگروه و روسای دانشکده‌ها تا راضی کردن استاد برای تغییر تایم کلاس به هر حال که دست‌شون درد نکنه...!

هشت کیلو آجیل

۲ ۵
۰. قضاوت کردید نکردید که مورد خشم و غضب واقع میشید!
۱. ولدمورت پیام داد ناراحتم کرد با حرفاش نگرانم برای زنش میترسم که بخواد زنش رو خرد کنه آخه لعنتی چیز زیادی نگذشته از عقدت چرا میخوای خردش کنی از صمیم قلبم آرزومندم یا آدم شه یا قبل از شکستن دل زنش و کمر مادرش و از بین بردن باور تازه برادرش بمیره که حداقل عزیز بمیره و به بقیه هم صدمه کمتری بزنه... این دیگه نهایت آرزویی بود که میتونستم براش بکنم...
۲. بالاخره رفتم حکیمیه و در یک کلمه باید بگم مسخره فروشی باز کردن رفتیم می‌بینیم که به‌به چه مجهز چه کامل چه زیبا فقط کلاسای آزمایشگاه ما زیستی‌ها یک خط در میان آب و برق نداره! و کلاس عملی رو باید تئوری بگذرونیم حالا قراره نامه بنویسیم امضا جمع کنیم ببریم برای رئیس دانشکده که به نظر می‌رسید خیلی آدم خوبی باشه هم خودش هم منشیش
رئیس دانشکده رو برای این دیدم که میخواستم مجوز بگیرم ماشین رو تا دم پله ببرم اونم خیلی مهربون بود گفت تو که کارت بهزیستی داری مجوز لازم نداری فقط لطفا دم پله‌ها پارک نکن ولی میتونن بیارن بذارنت دم پله‌ها و برن و بیان دنبالت بعدم که آدم بسیار شوخی بود و کلی سر به سر من و تارزان غیرتی گذاشت و خلاصه مهربون بود و خیلی پدرانه رفتار کرد به تارزان غیرتی میگم کادر این ور چه خوبن همه خوش اخلاقن اون ور کادر به جز چند نفر همه اعصاب‌شون خرده
۳. برای هوگویک با ذوق میگم میخنده میگه دیدی تپلا دوست داشتنی‌تر هستن از خنده مردم که از هر فرصتی استفاده میکنه بگه تپل بودن خوبه و اینا بعد می‌خواد عاشقش نشم آخه لعنتی تو همه جوره جذابی مگه میشه نخواستت
۴. رفتم ارتوپدی آتل و کفشم رو بعد اصلاح گرفتم بعد کفش رو پوشیدم میگم آقا این چیه انگار قلوه سنگ زیر پامه که میگه عادت میکنی این برای اصلاح فشار کف پاته اینجوری دیگه نباید انگشتات زخمی شن و میدونی که به مرور پفش میخوابه خلاصه اینکه اگه بعد از چند روز هنوز عادی نشده بود یا درد داشتی بیا پفش رو کم کنم 
بعدشم که یک کفش طبی جدید سفارش دادم بسیار خوشگله. اصلا وقتی دکتر گفت دیگه زوری نیست ظاهر کفش اجازه دارم انتخاب کنم میخواستم ماچش کنم اما اسلام دست و پامو بسته بود ولی خب خیلی ذوق کردم و وقتی ذوقم کامل شد که ظاهر کفشا رو دیدم چون از بچگی مشکل داشتم باهاش 
۵. با این حال یکم اوضاع جهانم نا به سامانه و باید بگم محتاج دعای دوستامم

عید قربان

۲ ۱۱
طی آخرین اخبار امسال یه عید قربان هم توی دی ماه داریم! می‌گید چرا؟ چون استاد یکی از دروس تغییر کرده از یه هلو شده یه لولو و خب اونایی که برداشته بودن یقینا ته ترم قربونی میشن برای عشق‌شون!
و فقط میتونم سجده شکر به جا بیارم ترم پیش با استاد ماه و مهربون و اگوری پگوری گرفتم و تغییر نکرد و بیست شدم باشد که رستگار شوم. 
این فقط از آپشنای دانشگاه ماست که دانشجو رو سکته میدن یا مال همه همینه؟ 

هفت کیلو آ‌جیل

۲ ۴
۰. دانشگاه نیست که مهد کودکه باور کنید مهدکودکه
۱. امروز پدر جنتی همه رو شگفت زده کرد خلاصه این تا تهش همین قد منو تحویل بگیره میشه بیست شم
۲. هوا گرم بود دخترها نشسته بودیم توی راهرو چون خنک‌تر بود پسرهام توی یکی از کلاسا جمع شده بودن بعد یک جوانکی از بین ما رد شد رفت سرکلاس و تو نرفته برگشت یکی گفت استاده یکی دیگه گفت نه بابا این کجاش به استاد میخوره من دیدم زد زیر خنده شک کردم که نه واقعا استاده بهش گفتم شما استادی؟ با خنده گفت برید سرکلاس خلاصه رفتم به پسرها گفتم بیاید بابا استاد اومد. نشستیم اسمامون رو نوشتیم منم هی تو فکر بودم یکی از پسرها کجا غیب شد این که بیست و چهارمم اومده بود امروزم اومده بود چرا دود شد رفت هوا که خب بعدا فهمیدم رفته کمک ترم اولیا خلاصه اولش جوانک از خودش گفت و بی‌شوخی حین معرفی و گفتن چند و چون کارش هی خنده‌اش میگرفت خلاصه نیم ساعت اول هی خنده‌اش میگرفت و کم مونده بود بهش بگم خب حالا تو هم بعد یهو گفت من خطم بده بهش میگیم درشت بنویس میگه که گفتم که خطم بده و واقعا هم بد بود خلاصه که شروع کرد نوشتن یکسری از مطالب روی تخته بعد میخواست پاک کنه اول میپرسه بعد صبر نکرد جوابشو بدیم خودش گفت باشه هم که نمیتونید ازش چیزی بنویسید پاکش کرد منم که اساسا به ترک دیوارم میخندم داشتم میمردم از خنده بعدش مسئله گفت و رفت ته کلاس بعد خیلی بامزه و بچگانه گفت نه خطم بهتر شده من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم سرمو گذاشتم روی میز د بخند خلاصه که کلاس فانی بود با اینکه یکی از درس‌های بشدت نچسبه به قول یکی از بچه‌ها شاید داشت تلاش میکرد کلاسش خشک نباشه که ما خسته نشیم نیتش هر چی که بود ما رو خندوند امیدوارم فیوز نسوزونه مثل بعضی از اساتید
۳. کلاس بعدیم استادش شبیه یکی بود که نمیدونم چطوری میخوام توصیفش کنم ولی خب در نهایت واقع بینی گفت یکسری‌هاتون نیستن من باید باز جلسه بعد از اول درس بدم در نتیجه امروز وقت‌تون رو نمی‌گیرم برید خونه‌هاتون
۴. بعدش هم که یکی از فان‌ترین استادهایی که در دنیا وجود داره باهاش کلاس داشتم و شکر خدا اثبات شده ایشون ثبات اخلاقی داره و عشقه اصولا استادهای مرد سن بالا ثبات دارن یا همیشه عنقن یا همیشه خوبن در نتیجه میشه گفت احتمال میره شنبه‌های جذابی داشته باشم اما جمعه‌های پرکاری خواهم داشت چون پدر جنتی درس میپرسه امروزم جوانک گفت مشق میده 
۵. عصرش هم رفتم ارتوپدی دکتر گفت باید از کف پا تا رون آتل ببندی تا بفهمی دفعه بعدی یکسال و نیم دیر نیای! 
۶. التماس دعا...

خبرتون بیاد خبر بدید خب!

۲ ۷
اعصاب ندارم آقا امروز پتانسیلشو داشتم برم مسئول کانال دانشکده رو بکشم! امروز ثبت نام وروردی جدیدها بود و کلاس تشکیل نمی‌شد بعد این ببعی‌ها یادشون رفته بود اطلاع رسانی کنن و باعث شدن من از خوابم بزنم برم دانشگاه تازه هشت طبقه هم برم بالا! بمیری الهی!...
بعدم میگن سوژه نکنید و فلان چطوری کسی که دغدغه‌اش رنگ لاکش بود سوژه نکنیم؟!
هوووف اینا رو بیخیال تغییراتی در راه است!‌ منتظر باشید تا بعد عاشورا اینجا رو یک شکل دیگه ببینید قراره کوبیده شه از نو ساخته شه!
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان