چهارشنبه ۲۸ آذر ۹۷ , ۱۲:۰۲
توی کتابخونه دانشکده کوفتی بعد از اینکه درسمون رو خوندیم تارزان غیرتی یک ایده مطرح کرد که همون روز با پرنسس جان در میون گذاشتیم گفت براتون زوده اما اگه میخواهید فلان کار رو بکنید و اگه میخواهید من میشم استاد راهنما خر تیتاپ خورده دیدین؟ اون شکلی شدیم خلاصه دعا کنید برامون بتونیم تا شهریور ماه بترکونیم و بیام مفصل بگم ایده اولیه چی بود و ایده پرنسس عزیزمون یا بهتر بگم راهنماییش چی بود دعا کنیدها خب؟
+ من عاشق لرهام ایضا کردها و میگن قوم لک ترکیب لر و کرده ولی نمیدونم چرا به طور معمول همه لکهایی که دیدم جورین که سایه همو با تیر میزنیم... امروز فهمیدم استاد بیوشیمی ۱ لک هستش و دارم فکر میکنم چقدر خوبه که آموزش گفت غصه نخور من با مدیرگروه حرف میزنم شرایطتت رو میگم که باید بری فیزیوتراپی و آب درمانی برات یه استاد دیگه اوکی میکنم تو روز دیگه... و الا هیچ بعید نبود ترم دیگه از اول ترم تا آخر ترم بیام غر بزنم که استاد بیوشیمی ۱ فلانه بیساره...