جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

پنج کیلو آجیل

۲ ۷
۱. چند هفته پیش دوستی شرح احوال یک بنده خدایی را گفت و خواست باهاش دوست بشم گذشت و دیگه داشتم به نقطه‌ای می‌رسیدم که بگم دیر است که دلدار پیامی نفرستاد که فرستاد بالاخره. من همیشه سعی می‌کنم فرض بگیرم همه خوب و صادق هستند مگه خلافش ثابت بشه حالا چند روزی از دوستی با این شخص نگذشته به صداقتش شک کردم البته معتقدم دروغ نمیگه اما برخلاف ادعاش دنبال ترحم هست و داره مبالغه میکنه درباره وضع موجود زندگیش و یا اگه مبالغه نکنه میتونم بگم بی‌عاطفه‌ هم نه ولی بی‌فکرتر از مادر من هم هست!
۲. هر وقت قرمز می‌پوشم یعنی دلتنگم یک جور اعتراض به وضع موجود بی صدا هم هست و این روزها همه لباس‌های قرمزم پوشیده شدن و باید شسته شن و گرنه باید برم سراغ رنگ‌هایی که به دلم نیست!
۳. باز زهرماری خورده بود انقدری که کل محیطی که توش بودیم بوی زهرماری می‌داد و من داشتم به قطع نخاع شدنش فکر میکردم! بشدت نگران روزی هستم که فیوزهام اتصالی کنه از حالت فکر به عمل برسونم!
۴. خبر خوب اینکه یکی از خرمگس‌های بزرگ زندگیم به زودی میره و قرار هست به جاش یک زوج تازه عروس داماد بیان یعنی مهر ماه واحد بغلی رو تحویل میگیرن و آبان عروسی می‌کنن در این حد تازه و نو هستن و می‌خوام به فال نیک بگیرم.
۵. این روزها بیشتر به این حرف میرسم فقط هدف... هیچی مهم نیست چون هیچ شرایطی پایدار نیست هیچ آدمی هم همیشگی نیست اصلاْ دنیا محل گذره!
۶. فردا مادرم میره دیروز حسش نبود با اینکه بیدار شده بودم حاضر شده بودم اسنپ هم گرفته بودم برم دیدنش نرفتم! زنگ زدم گفتم نمیام ببخشید! یکی شنید گفت وقتی با مادرت اینجوری میکنی من چه توقعی دارم؟
۷. خوابم میاد چرا شب نمیشه؟

مرسی خدا جان

۲ ۷

فقط دو نفر به پروفایل تلگرامم واکنش دادن یکی رفیق جان دقیقا کمتر از یک دقیقه بعد از اینکه پروفایلم شد که خب این دو حالت داره یا مثل من مخاطب خاص موبوگرامش فعاله یا همون موقع آنلاین بوده دیده به هر حال راضیم ازش بعدم مادر جان که گفت چقدر قشنگ و یادم آورد اااع دست و جیغ و هورااا ۲۲ مرداد تنها نیستم و احتمالا اصلا یادم نیاد که داره عقد میکنه آخه مادر خانومی بیستم میاد ایران و قراره من بیست یکم و بیست دوم پیشش باشم بیست سوم برم کلاس باز پیشش باشم تا بیست و هفتم تازه بعدشم که قراره فاطمه سین عزیزم رو توی انستیتوپاستور ببینم اونم دو روز پشت سر هم اونم از صبح خیلی زود تا عصری 

مرسی خداجان متشکرم که حواست هست و پیشاپیش برام برنامه‌های شاد و مفرح چیدی که تنها نباشم غصه نخورم و مرسی که حالا که رفیق جان نیست و نمیخوام به بابام بگم مامانمو فرستادی که اگه دلم سنگین شد یه بغل امن باشه البته شایدم سکوت کنم چون متاسفانه یا خوشبختانه بابا و مامانم همیشه سر من تفاهم داشتن! اصلا نمیشه از طلاق‌شون سواستفاده کرد! انقدر درصد تفاهم بالاست که اگه تو همه چی انقدر تفاهم داشتن خوشبخت ترین زوج میشدن!

درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان