سه شنبه ۹ فروردين ۰۱ , ۱۲:۲۱
دیگه نمیشه بهم گفت زیست شناس! درسته که تا لیسانس ادامهاش دادم اما تحصیلات دانشگاهیش همینجا تموم میشه و من میمونم و علایقم گاهی خوندن مقالات زیست شناسی ولی دیگه ادامهاش نمیدم چون نه آدم کار گروهیم نه آدم تدریس کردن و نه آدم کار تو آزمایشگاه طبی کار کردن... هر چند که هنوزم معتقدم کار پژوهشی لذتبخشه ولی خب فهمیدم من نمیتونم کار گروهی کنم چون اگه یکی از اعضای گروه زحمات چند ماهم رو فنا کنه نمیتونم زنده بذارمش... حالا گیرم سهوی بوده و خودشم داره از غضه دق میکنه...
اینم اینستای پابلیکمه: niushayaghoubidiaries قرار شده تا آخر سال هر روز یه عکس از خودم بگیرم و اهمیت ندم خوشگلم یا زشتم یا تکراری میشه لوکیشنش (چون بخاطر کرونا تقریبا همیشه خونهام) و به عنوان کپشن یک بخش از خاطرات اون روز یا افکار و احساسات اون روزم رو بنویسم تا اگه کسی زنگ خطری حس کرد و دلش خواست بیاد حرف بزنیم... چون در واقع سال گذشته خیلی روزا به مرگ فکر کردم و کسی نبود حالمو بهتر کنه... دوست داشتین حرفای عجیب غریب من رو بخونین فالو کنین
سه شنبه ۲ فروردين ۰۱ , ۱۳:۵۷
سلام سلام همگی سلام زندگی سلام! خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ آقا در راستای سال نو و البته قرن نو فهمیدم که خب دیگه زشته بهانه بیارم بگم از شنبه الان بهترین فرصت برای تغییره پس تصمیم بر این شد که در سال نو که دست بر قضا قرن نو هم هست بیام و استارت یکسری از تغییرات رو بزنم بعد دیدم خب من به تنهایی نمیتونم واقعا و نیاز دارم تشویق بشم هر روز و توسط کسانی که برام مهم باشن و نه توسط خانواده یا غریبهها نه اینکه خانواده مهم نباشنها ولی پدر و مادرها متاسفانه اینجورین که یه سوسک سیاه میارن تو دنیا بعد قربون دست و پای بلورینش میرن منظورم اینه که هر جوری باشی میگن تو بینظیر و شگفت انگیزی و بهت افتخار میکنیم حالا عمیقا گند زدیا ولی اونا برای اینکه حس کنی حامی هستن بازم بهت افتخار میکنن ولی دوستای صمیمی اینجوری نیستن بعد از کلی شوخی و خنده و سر به سر گذاشتن سر گندی که زدی میان و کمکت میکنن و یادت میدن چطوری باید انجام میدادی که درستشه حداقل برای من اینه و سر همین نمیشد روی بابا و مامانم حساب کنم چون متاسفانه تحت هر شرایطی میگن تو خوبی! غریبههام که دیگه نه خرجمو میدن نه خرجشونو میدم نه همخونهایم نه میشناسنم نه میشناسمشون در نتیجه با هر درجه از دانش و ادب و بلدیت بخوان نصیحت کنن من فقط عین بز نگاهش میکنم تهشم میگم باشه و بعد کار خودمو میکنم! اما دوستام اینجوری نیستن چون منم جا بزنم اونا دوستن رفیقن دلسوزن و صد البته بدیامم میبینن چون هم خودم بهشون اجازه میدم که ببینن هم به هر حال دوستمن و بعضیاشون حتی رازهای تاریکی ازم میدونن که بابا مامانم نمیدونن! خلاصه که یه پیج اینستا زدم که دوستام کمک کنن بهتر شم و عوض کنم یکسری عادات بدمو از طرفیم پیج رو پابلیک گذاشتم تا شاید یکی با دیدن اعتماد به نفسم اعتماد به نفس بگیره و بفهمه خوب باشه یا بد مهم نیست همیشه کسایی هستن که بتونی روشون حساب کنی اگه کسیم نباشه خودت رو داری و مگه خودت بودن چشه؟
راستی این همه حرف زدم یادم رفت بگم سال نوتون مبارک ان شا الله براتون سال خوبی باشه و شروع اتفاقات خفن و زندگی بهتر باشه براتون
دوشنبه ۱۶ اسفند ۰۰ , ۰۰:۲۲
به همین برکت سرخوش تر و الکی خوش تر از من معلم زبان این ترممه، البته که این سرخوشیه خوبه آدمو جذب کلاسش میکنه
شنبه ۱۴ اسفند ۰۰ , ۱۹:۰۶
اولین روزی که اینجا رو بنا کردم دنبال یه اسم باحال بودم که به دلم بشینه پس رفتم توی لغتنامه دهخدا و شروع کردم شخم زدن لغتنامه و لغت هوگویک که مترادف مرغ حق بود چشمم رو گرفت و شروع کردم خوندن مترادف متضادهاش و همین باعث شد موقعی که دارم وبلاگ رو میسازم یکم حواسم پرت شه و به جای هوگویک بنویسم چوگویک و بعدم یکم دیر دیدم پس ترجیح دادم اینکه سوتی دادم رو کتمان کنم و بگم دلیل اینکه اسمم رو گذاشتم چوگویک اینه که معتقدم همه تو وجودشون هم خوبی هست و هم بدی و بعدم که توی نت اون عکس جغد سیاه و سفید شبیه دایره یین و یانگ رو یافتم و کتمان اشتباهم تکمیل شد بعدشم اصلا بهم مزه داد این اشتباه و مدتها همه جا چوگویک بودم و همیشه هم با نیش باز میگفتم ابتکار خودمه (نمیگفتم تصادفی و براثر سوتی و ماله کشی رو سوتی بوده)
حالا از این بگذریم واقعا این تفکر که همه یه ذره خوبی و بدی رو با هم دارن رو واقعا دارم ولی تصمیم گرفتم موقتا بخش هوگویک که بخش خوبه آف کنم و چوکک باشم چون لازمه حال یه سریا رو به بدترین شکل ممکن بگیرم و نباید یهو دلم بسوزه یا ناراحت شم! برای همینم موقتا با مرغ حق خداحافظی کنین که قراره یه مدت افسارمو بدم دست جغد شوم داخل خرابهها یعنی چوکک.
جمعه ۱۳ اسفند ۰۰ , ۱۳:۲۶
اگه اهل تستای MBTI باشید و چنلشو بخونید یک کلیشه درمورد تیپ شخصیتی ESTP وجود داره و اون اینکه ما رو باید بذارید لای منگنه تا بهترین علمکرد رو نشون بدیم این همیشه به من ثابت شده به طور مثال ترم یک زبان انگلیسی من با اینکه فقط کلاس انگلیسی میرفتم و کلی براش وقت داشتم عملکرد ضعیفتری بروز دادم نسبت به این ترم که کلاس آلمانیم داشتم و کرونام گرفتم!
چهارشنبه ۱۱ اسفند ۰۰ , ۱۵:۳۰
بیان برتر انقدر که زنگ میزنه و پیامک میده و توی تلگرام فرت و فرت مطلب و کوییز میفرسته من باهاش بیشتر از والدینم و حتی همراه اول و ایرانسل در ارتباطم میخوام برم توی بیوی اینستاگرامم بنویسم این رل تو بیان برتر شایدم این رل ویت بیان برتر من چرا اینو نفهمیدم کدوم درسته آخر سر؟
سه شنبه ۱۰ اسفند ۰۰ , ۱۳:۴۸
امروز چشمام توی قلبی قلبی ترین حالت ممکنه، مگه میشه دوست آدم این پست قشنگ ژوان رو براش بفرسته و روزش ساخته نشه؟
متانویا (Metanoia): این کلمهی یونانی در واقع به سیر تغییر و تحول در ذهن اشاره دارد. "متانویا" میتواند سفری برای ایجاد تغییر در قلب، ذهن، خود و یا روش زندگی کسی باشد که سبب تغییر افکار، سبک زندگی و سلایق یا باورها میشود. در فرهنگ یونان باستان، "متا" به معنای ماورا یا فراتر و "نویا" از ریشه یونانی "Nous" به معنای فکر و ذهن آمده است. شخصی که "متانویا" انجام میدهد درواقع سفری به سمت زندگی جدیدی شروع کرده که خالی از اتفاقات و مسائل زندگی قبلیاش است.
دوشنبه ۹ اسفند ۰۰ , ۱۷:۲۹
خدا رو شکر کرونا برای من و بابا داره نسبتا راحت میگذره و هر علامتی بابا داره منم فرداش دارم به جز تنگی نفس روز اولش که من نداشتم ولی الان دو روزه بچه مماخو شدیم هی اون فین فین میکنه هی من فین فین میکنم و به جز این واقعا چیزی نیست
از اون ورم دانشگاه زنگ زده میگه عکست مورد تایید نیست دوباره باید عکس بیاری حالا چرا؟ چون من پیشونیم کوتاه و مدل رویش موهام یه جوریه که مقنعه رو اگه تا روی ابرو نیارم وسط پیشونیم یک تیکه کوچولو اندازه یه نقطه توی عکس و یه عدس توی واقعیت مشخصه و همین اسلامو به خطر انداخته و تفم دهنشون که همون روز نگفتن حالا امیدوارم این یکی عکسی که میبرم نگن قدیمیه قبول نیست چون من مبتلای به کرونا نمیتونم برم دوباره عکس بگیرم خطر داره خب و نمیتونمم عکسو بذارم بعد عید ببرم دیر میشه برای گرفتن مدرکم خلاصه سگ تو روحشون...
پنجشنبه ۵ اسفند ۰۰ , ۱۰:۱۲
لعنتی این امیکرون چقدر سریع منتقل میشه بابای من همیشه ماسک میزنه و کلا از وقتی که امیکرون اومده 2 سری رفته بیرون یکی برای تزریق دوز سوم واکسن و یکیم برای خرید داروی من ولی با همون دومی امیکرون گرفته :|||||||||||||
يكشنبه ۱ اسفند ۰۰ , ۱۹:۳۶
خب باید بشینم برای درس این جلسه کلاس آلمانیم هم جزوه بنویسم و خب حالشو ندارم اما اجبارهای زندگی میگن خفه شم و درسمو بخونم!
شنبه ۳۰ بهمن ۰۰ , ۱۲:۵۹
دیروز یه پست توی اینستاگرام دیدم در مورد غلطهای رایج در زبان فارسی و ۷ تا از غلطا رو داشتم و خب تصمیم گرفتم بعد از اتمام آلمانی و انگلیسی برم و زبان فارسی رو از دبستان شروع کنم چون ظاهرا فارسی کیلی کم بلد بود!
جمعه ۲۹ بهمن ۰۰ , ۱۴:۰۴
با یکی از دوستای اتریشیم ارتباطم خیلی بیشتر شده و دیروز میگفت تو آدم خوبی هستی... خنده ام گرفت و گفتم همیشه که نه ولی خب تلاش میکنم... به نظرتون بهش روی سگمم نشون بدم یا بذارم از روی خوشم لذت ببره؟!