دیگه نمیشه بهم گفت زیست شناس! درسته که تا لیسانس ادامهاش دادم اما تحصیلات دانشگاهیش همینجا تموم میشه و من میمونم و علایقم گاهی خوندن مقالات زیست شناسی ولی دیگه ادامهاش نمیدم چون نه آدم کار گروهیم نه آدم تدریس کردن و نه آدم کار تو آزمایشگاه طبی کار کردن... هر چند که هنوزم معتقدم کار پژوهشی لذتبخشه ولی خب فهمیدم من نمیتونم کار گروهی کنم چون اگه یکی از اعضای گروه زحمات چند ماهم رو فنا کنه نمیتونم زنده بذارمش... حالا گیرم سهوی بوده و خودشم داره از غضه دق میکنه...
اینم اینستای پابلیکمه: niushayaghoubidiaries قرار شده تا آخر سال هر روز یه عکس از خودم بگیرم و اهمیت ندم خوشگلم یا زشتم یا تکراری میشه لوکیشنش (چون بخاطر کرونا تقریبا همیشه خونهام) و به عنوان کپشن یک بخش از خاطرات اون روز یا افکار و احساسات اون روزم رو بنویسم تا اگه کسی زنگ خطری حس کرد و دلش خواست بیاد حرف بزنیم... چون در واقع سال گذشته خیلی روزا به مرگ فکر کردم و کسی نبود حالمو بهتر کنه... دوست داشتین حرفای عجیب غریب من رو بخونین فالو کنین