صرفا جهت یادآوری امروز برای خودم:
سمینار + مشورت + هروی + حکیمیه + سلف فنی + سیب زمینی + استاد آنجل + اسنپ + منگول + تارزان غیرتی + مادر نقاش!
صرفا جهت یادآوری امروز برای خودم:
سمینار + مشورت + هروی + حکیمیه + سلف فنی + سیب زمینی + استاد آنجل + اسنپ + منگول + تارزان غیرتی + مادر نقاش!
۱. این روزها که با مادرم رابطه بهتری دارم و باهاش صمیمی شدم و برام آنیتا خانوم نیست و مامانه بیشتر باهاش حرف میزنم نظرش رو میپرسم و اجازه میدم که نظر بده و به نظراتش فکر میکنم و فقط میتونم بگم واقعا در عجبم چقدر مادرم با چیزی که توی ذهن من بود فرق داره و چقدر صمیمیتره.
۲. این روزها ملتی نگران من هستن سر همون چیزی که شاید روزی روزگاری بیام براتون بگم شایدم هیچ وقت نگم اما این وسط نگرانی تارزان غیرتی و البته آرامشش برام لذتبخشتر از همه بوده و بعد از اون یکی که سالهاست با اینکه منو ندیده عین یه داداش بخاطرم نگران شده، شاد شده، دعا کرده و تا دلتون حرص خورده اصلا روایت داریم خواهری که داداشش رو حرص نده که خواهر نیست!
۳. لی لی پوت همیشه مهربون و در عین حال بیشعور بود ولی جدیدا بیشعورتر شده امروز یک تنه چنان آبرویی از من برد که اگه همه شماها باهم سعی میکردید نمیتونستید خدا عقلش بده!
۴. یه دونه ماهی جون موشولو خریدم به پیشنهاد تارزان غیرتی اسمشو گذاشتیم منگول!
۵. استاد آنجل واقعا ماهه. میدونست من حتما میرم دانشگاه فردا بهم پیام داده استادتون مریض شده الکی نرو! با تشکر که همه اخبار گروه اساتیدم میگه عشقه...
۶. استاد استندآپ کمدی رو دیدم چند وقت پیش در عرض چند کلمه یه جوری باعث ذوقم شد که نگم براتون. خیلی لذت بخشه استادت بعد چند ترم یهویی برگرده بگه تو بهترین دختر دانشگاهی...
۷. یک عزیزی زده کامپیوترم زیر و رو کرده به طور مثال مرورگرم رو از پیش فرض ویندوز ۱۰ به فایرفاکس تغییر داده و من خیلی وقت بود که با فایرفاکس کار نکرده بودم حس غریبیه ولی خب چون میدونم بهتره خودمم راضیم منتهی من حال نداشتم خیلی کارها رو بکنم... فقط اونجایی که گفت تاریختم که فارسیه میگم خب بخاطر تقویم شمسیه میخواست اینم عوض کنه منصرف شد.
۸. هر چی بیشتر درباره اگزوزوم و استیل کولین استراز، اگزوزوم و ATP و واکنش lamp و محتوی RNA در اگزوزوم مطالعه میکنم کمتر میفهمم و بیشتر گیج میشم انصافا دانشجوی لیسانس رو چه به این غلطا...!
۹. دنبال آهنگم ولی آهنگی که به دلم بشینه کم و تقریبا نایابه ممنون میشم که هر کسی آهنگی که خیلی دوست داره معرفی کنه.
چند روزی بود میخواستم کاری رو انجام بدم و فکر میکردم ریسکش بالاست شاید بشه گفت حماقته ولی خب بالاخره انجامش دادم و میتونم بگم شکر خدا چه ریسک محسوب میشد چه حماقت مهم نیست نتیجهاش خوب بود و خوشحالم که با وجود مخالفت تارزان غیرتی و تنی چند از رفقای جان دانشگاهی انجامش دادم
امیدوارم شمام اگه یک روز ریسک کردین تهش از ته دل بخندین ...
+ فکرشم نمیکردم بشه آهنگهای بانو هایده و یا علیرضا قربانی رو به سبک شش و هشت زد و خوند! خدایا مرسی بابت خلق بعضی از مخلوقات عجیب و خلقهات...!
+ شاید یه روزی بیام همه چیز رو درباره این پست بگم شاید هیچ وقت ولی اگه این رو بگم یقینا اون مورد مربوط به آبان ٩٧ رو هم میگم...
۰. مخاطب پست تارزان غیرتی عزیز دله...
عرضم به حضورتون که تیتر پست برمیگرده به درس بیوشیمی هورمونها و ویتامینها. اگه یک روزی با استاد آنجل بیوشیمی هورمونها و ویتامینها بگیرید میبینید که به به هورمونها به جهت موقعیت گیرنده یا رسپتور دو دسته هستند یا گیرنده سطح سلولی دارند و یا داخل سلولی. تیتر مربوط میشه به گروهی از گیرندههای سطح سلولی که با یه پروتئین همکاری میکنه یا بهتر بگم بهش وابسته است و این پروتئین سه تا زیرواحد داره که یکیشون آلفای مذکوره و خودش خیلی گسترده است و اصلا عامل تنوع جی پروتئینها همین زیرواحدشه. بعد این آلفا فعالیتهای مهاری و تحریکی داره در حالت طبیعی فعالیت مهاریش باعث میشه که cAMP یا همون آدنوزین مونوفسفاتی که با خودش حلقه داده و یکم خودشیفته است تولید نشه و این کار رو با مهار یک آنزیمی انجام میده که اساساً داره این رو تولید میکنه و در حالت تحریکی نوع دیگه از زیر واحد آلفا میاد همون آنزیم رو تحریک میکنه و cAMP رو افزایش میده اما اگه یه وقت خدایی نکرده ما وبا یا حصبه بگیریم کار این زیرواحدها بهم میخوره و غلظت cAMP زیاد و زیادتر میشه و خب این خوب نیست کلا توی موجود زنده غیر طبیعی شدن شرایط افتضاحه...
حالا تارزان برای من نقش همون زیرواحد آلفا رو داره گاهی مهاری میشه و نمیذاره خیلی کارها رو بکنم و گاهی تحریکی میشه و تشویقم میکنه به انجام یکسری از کارها و اگه نباشه یقینا من وقتی میفتم روی یه مود خاص دیگه خارج شدنش با خداست انگار سلولی باشم که سم حصبه یا وبا بهش رخنه کرده و دیگه نه میتونه زیرواحد آلفای تحریکیش رو خاموش کنه و نه زیرواحد آلفای مهاریش ... خلاصه خدا حفظش کنه نمیذاره که دیوونگیام یا حتی جدیت و غد بازیم ادامه دار بشه و من رو همیشه سوق میده سمت نرمال رفتار کردن...
+ این روزها احساسات عجیبی دارم اما یک حسی بیشتر از هر وقتی توی وجودم تقویت شده و اون هم این که درسته توی نقطه مزخرفی از دنیا زندگی میکنم اما حتی از اون مرفه خوشحالی که توی بهترین نقطه دنیا و در آرامش کامل زندگی میکنه خوشبختترم چون یکسری آدمها هستن که خالصانه دوستم دارند و برام وقت میذارند از خانواده گرفته تا دوست و حتی تنی چند از اساتید...
+ این ترم چنان کارنامه غیر درخشانی رقم زدم که فکر کنم تاریخ بشریت به خودش ندیده باشه! البته که فقط من نبودم... و دلیلش هم این بود که کلا ترم گندی بود... آلودگی هوا، مرگ عزیز سعی در بازیابی قوای از دست رفته داشتیم که گفتن حاج قاسم ترور شده غصه خوردیم بحث کردیم جنگ کردیم صلح کردیم گفتن انتقام سخت انتقام سخت، انتقام گرفتن... از سه صبح تا شش صبح بحث کردیم خندیدیم ترسیدیم مسخره بازی درآوردیم بیدار شدیم دیدیم فاجعه... بعدش دروغ دروغ دروغ و بعد... فاجعهی بدتر... آدمای پست... نیاز به تحقیق داشتید باشه قبول میتونستید عین آدم بگید داریم درباره علتش تحقیق میکنیم شما غلط کردین به گور باباتون خندیدین که خیلی قاطع گفتین کار ما نبوده... تموم شه این ترم نکبت راحت شیم من که میخوام سر به بیابون بذارم البته که بیابونش جور نشد میرم سر به شمال بذارم!!!
فردا و ٢شنبه امتحانات آزمایشگاهم در راه هستن و من توی خب که چیترین حالت ممکن هستم و از امتحان فردام تا الان فقط ۶ صفحه خوندم! البته اینکه کلش ٢۴ صفحه است و امتحانش ده و نیم هم بیاثر نیست ولی چرا انقدر بی حال و حوصله شدم برای خوندن آزمایشگاههام نمیدونم!
وقتی دو روز متوالی مدارس تعطیل شده یعنی اوضاع واقعا وخیمه! یعنی باید شهر تخلیه شه ولی خب از نظر ایشونا جز بچههای مدرسهای و کادر مدارس بقیه نفس نمیکشن که! اصلا ما با سرب زندهایم...
بابام میگه باید حتما یکسریا بمیرن که بگن ااا اینام نفس میکشیدن چه جالب!
دیشب بچهها توی گروه داشتن میگفتن یعنی چی که ما باید بریم دانشگاه میخوان در راه علم شهید شیم مسخرهها با شاخص آلودگی ۱۸۲ کی میره دانشگاه آخه همینجوری نق میزدیم که یهو دیدم استاد آنجل پیام داده حال و احوال خلاصه که یهو اوشونم شروع کرد همین حرفا رو زدن بعد میگفت ولی متاسفانه نمیتونه کلاس رو تعطیل کنه منم در آن واحد داشتم با استاد آنجل چت میکردم گروه دانشکده رو میخوندم و توی پیوی با یکی چت میکردم که در موردش در آینده نه چندان دور مفصل میگم فقط میتونم بگم دیروز خیلی روز عجیبی بود چون یهو برگشتم به زمانی که ۱۶ سالم بود همونقدر حس و حالم عجیب بود جهت کسب اطلاعات بیشتر صبور باشید بله...
بعد دیگه یکم استاد آنجل ابراز تاسف کرد و شب بخیر گفتیم که یهو دیدم توی گروه میگن شیفت صبح تعطیله منم بدو به استاد آنجل پیام دادم و اون بنده خدام خوشحال شد و بعدم که کلا دانشکدهمون گفت کلا تعطیله آقا نیاید و ما هم حسابی ذوق مرگ شدیم که نیازی نیست بعد از ظهرم بریم... من حاضرم از صبح ساعت ۷ دانشگاه باشم تا پاسی از شب ولی اصلا و ابدا توان اینکه کلاسام تازه از ۱ شروع شن رو ندارم هر ترمی که چنین چیزی شده انقدر غیبت کردم که تهش مجبور شدم برم با استاد صحبت کنم حذفم نکنه اصلا لعنتی بدنم نمیکشه اون ساعت بخوام تازه برم دانشگاه نمیدونم چرا اینجوریم ولی خب این مدلیم!
خلاصه با این حجم از تعطیلی هفته دیگه فکر کنم با حجم زیادی از جبرانی رو به رو میشیم خدا به خیر کنه...
این مدت انقدر آدمای عجیب دیدم که کم مونده شاخ در بیارم!
اول دختری که فقط بلده حرف مفت بزنه، بشدت دو به هم زنه بشدت بیشعوره ولی سیاسه و بلده چطوری رفتار کنه که آدما یا نفهمن چه موجود کثیفیه یا خیلی دیر بفهمن مثلا من خودم تازه بعد دو سال و نیم به ماهیتش پی بردم!
دوم آقایی که من رو کلی تحقیر کرد که تو فلانی و بیساری و کسی تو زندگیت بوده بعد خودش دخترونگی دختری که عاشقش بود رو گرفته بود و ولش کرده بود! شاید برای یکی مثل من بحث داشتن و نداشتن بکارت مهم نباشه و به نظرم احمقانه و مال عصر حجر باشه ولی کسی که واسه ازدواج دنبال دختر آفتاب مهتاب ندیدهای هست که کلا با جنس مخالف دوستم نبوده باشه غلط میکنه میره با یک دختر دیگه چنین کاری میکنه اونم دختری که عاشقش بوده و هر کاری کرده از روی احساس بوده و نه هرزگی بشدت امیدوارم با یه هرزه ازدواج کنه و دخترشم هرزهتر از مادرش بشه تامام!
سوم عاقله مرد متین و موجهی که توی روز روشن جلوی چشم ماهایی که با ایکسی دوستیم بهش تهمت میزنه یا کارهای دیگه که مخ آدم سوت میکشه...
چهارم کسایی که قدرت تفکر و تشخیص و تمیز مسائل رو ندارن و قیمهها رو میریزن تو ماستا و کاری کردن که من الان بشدت برای ختم مادر دوستم استرس داشته باشم بخاطر حضور بیشعوری که ممکنه باعث دلخوری صاحب عزا بشه (اگه این کار رو بکنه این سری عصبانیتمو توی باشگاه خالی نمیکنم میذارم سر فرصت از خودش به جای کیسه بکس یا سیبل تیر اندازی استفاده میکنم.)
به یکسری ویژگی هم در مورد گوگولیترین افرادی که میشناسم پی بردم که هم حیرت زده شدم هم بسیار برام محترمتر شدن ولی ناموسا هنوز نمیتونم تصور کنم یه بنده خدایی بتونه انقدر عصبی شه یعنی میشه بهش لقب عجیبترین اتفاق قرن رو داد...
فردا هفت مادر دوستمه ممنون میشم هر کسی که میتونه براش قرآن بخونه یا فاتحه و صلوات بفرسته...
هنوزم باورم نمیشه که امروز دوستم مادرش رو از دست داد... خدایا خیلی خیلی خیلی بیانصافی بیا و دیگه دم از عدل نزن...
مادر یکی از بچههای دانشکدهمون بخاطر خطای پزشکی کماست و الان بنده خدا توی قلب و ریه و مغزش تعداد زیادی لخته خون جمع شده ممنون میشم دعا کنید خوب شه بنده خدا هنوز خیلی جوونه واقعا وقتش نیست که الان بخواد بمیره یا توی زندگی نباتی بمونه...
۰. توی این قطعی اینترنت تازه فهمیدم مسیر یاب ایرانی هم دارم یکیش نشان هست و اون یکی بلد.
۱. به عنوان یک زخم خورده از نشان بهتون میگم تحت هیچ شرایطی به حرف نشان گوش ندین بخاطر اینکه بشدت معتقده کوتاهترین مسیر حتما سریعترین هم هست و به اتوبان اعتقادی نداره به طور مثال اینکه اگه خیابان دکتر شریعتی رو خود جناب دکتر شریعتی حساب کنید خونه ما روی کف پای دکتر نباشه دیگه روی پایین قوزک پای دکتر محسوب میشه یعنی در این حد پایین شریعتی هستیم بعد دانشکده من یکیش توی یکی از کوچههای پاسداران هست و یکیش توی حکیمیه رو به روی شهرک شهید بهشتی بعد اونی که تو پاسدارن هست از همون روز اول هم ویز و هم گوگل آدرس دادن برو بنداز صیاد و بعدم فلان خروجی و همیشه هم بین ۸ دقیقه تا یک ربع توی راه بودم که البته در صورتی که بابام یا از این راننده اسنپ باحالها راننده بودن میشد به ۴ دقیقه هم برسه بعد روز اولی که نت قطع شد میخواستم برم همین دانشکده توی پاسداران و دیدم راننده میگه نشان گفته از توی شهر برو گفتم نه آقا برو بنداز صیاد از شهر خیلی طول میکشه و اوشون هم گوش داد و انداخت صیاد و از بس هم صیاد خلوت بود زودتر از همیشه رسیدم دانشگاه بعد قرار بود چند روز بعدش برم خونه تارزان غیرتی و این بار من مسیر رو خودم بلد نبودم راننده هم نشان زد و نشان گفت باید بری پاسداران و از پاسداران بری فلان و ... خلاصه که نگم براتون مسیری که بعدا فهمیدم میشده از مدرس و یا صیاد توی نهایت ۲۰ دقیقه رفت ما یک ساعت و ربع توی راه بودیم چون نشان معتقد بود کوتاهترین مسیر سریعترین مسیره!
۲. اگه باز اینجوری شد و نت نداشتین میتونید بلد رو نصب کنید درسته در حد گوگل و ویز نیست ولی به شدت بهتر از نشان هست حداقل میفهمه سریعترین مسیر الزاما کوتاهترینش نیست و به جز این کوچه پس کوچه رو هم بلده خنگ نیست گیر بده بگه نه باید از خیابان اصلی بری و بره روی اعصابت.
۳. بعد از مدتها یه راننده اسنپی دیدم توی این مدت که خیلی ازش خوشم اومد و خیلی خیلی از زمانی که تو ماشینش بودم و مکالمهمون لذت بردم. ولی متن مکالمه رو نمیگم چی بود چون میدونم مقدار زیادی مخالف و موافق داره که بین خوانندگان وب من مخالفین بیشترن و من الان بخاطر شدت دل درد حوصله بحث و تبادل نظر ندارم اما احتمالاً یک روزی حرفامون رو مینویسم.
۴. داشتن کسی که وقتی نتش وصل میشه جزو اولین نفرات بهت پیام میده با اینکه رابطهتون یک رابطه نسبتاً دور هست یعنی نه رفیقت هست نه از اعضای خانواده و فامیل و نه هم سن و سالت، حالت رو میپرسه و وقتی میگی ممنونم ول نمیکنه بره و برات وقت میذاره یکی از نعمتهای بزرگ زندگیه امیدوارم خدا این نعمت رو برام نگه داره خیلی آدم جذاب و دوست داشتنیای هست واقعا...
۵. یادم نیست کدومتون بودید کامنت گذاشتین که ای امتحان بیمه عباسم شرم کن... خواستم بگم واقعا دمت گرم همه امتحانام کنسل شدن یعنی یک دونه امتحان بیوشیمی متابولیسم دادم که بلد بودم و یک امتحان سلولی مولکولی دادم اونم بعد از ۵ هفته... و خب اگه استاد سخت صحیح نکنه بد نمیشه نمرهام
کسی موتور جستجوی ایرانی که کار کنه میشناسه؟!