جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

نوزده کیلو آجیل

۲ ۱

۰. بیشتر از همه بخاطر چارلی دارم اینو مینویسم ولی میدونم نمیخونه اصلا نیست غیب شده فیزیکدان جان کجایی؟

۱. من و فاطمه خواهرهای بیولوژیست چارلی‌ایم بعد فکر کنین فاطمه هم غیب بود چند روز پیش یهو دیدم پیام جوین د تلگرامش اومد هنوز پیام نیومده شروع کردم رگباری پیام دادن که چطوری؟ نیستی؟ کجایی و ... میگه بابا ۲ ثانیه صبر کن بیام! خخخ درک نمیکنن ذوق من رو با جفت‌شون قهر کنم؟

۲. این کرونا برای هر کس بد بود برای من خوب بود چون باعث شد با ۳ تا از بچه‌های دانشکده راحت بشم با یکی دیگه صمیمی بشم با مهرداد و سینا نامی از طریق بازی آشنا بشم که این دو تا با اینکه هم دیگه رو ندیدیم همین الانش تو لیست تا حد زیادی قابل تکیه کردن هستن البته شخصیتامون زمین تا آسمون فرق داره و رفاقتم باهاشون خیلی عجیبه ولی خب از جفت‌شون چیزهای زیادی یاد گرفتم.

۳. یه اتفاق بامزه دیگه اینکه من درس‌هامو اکثرا آنلاین میخونم و جزوه‌هام تو تلگرامه یا دارم رفع اشکال میکنم یهو یکی به اسم نیلی بهم پیام داده که چقدر همیشه آنلاینی و من رو حساب یکی از دوستام گفتم باور کن دارم درس میخونم گفت خب حالا چی میخونی؟ گفتم ایمونولوژی گفت چی چی هست؟ باز من نفهمیدم دوستم نیست و فکر کردم دوستمه و ایسگاه شدم چون اون دوستم پزشکی میخونه و یقینا میدونه ایمونولوژی چیه خلاصه بعد از چند دقیقه گفت اسما اذیت نکن من دیگه پوکیدم از خنده بهش میگم اسما چیه من نیوشام میگه وااا میگم باور کن شماره دوستتو اشتباه ذخیره کردی میگه نه من سالهاست باهاش با همین شماره حرف میزنم یکم گذشت دیدم داره استیکر خنده میفرسته برگشته میگه وای به جای ۰۹۲۱ ذخیره کردم ۰۹۱۲ خلاصه که یه دوست کرد دبیرستان بی دقت و بامزه پیدا کردم و کلی بهش مشاوره کنکور دادم...

۴. یه دل میگه بگو بگو یه دل میگه نگو نگو یه دوستی روی یه بنده خدایی کراش داره که بازیگر سینماست و دوست صمیمی (در حد برادر) شوهر دخترخاله‌اشه و این از روزی که نامزدی دخترخاله‌اش اینو دیده تو فکرشه و من موندم بهش بگم ببین دختر طرف ۲۳ سال ازت بزرگتره نیا بگو آخ جون دوست دخترش هم سن منه! خب اوکی اون مخالفتی با سن کم نداره ولی خودت داری میگی دوست دختر داره یعنی میخوای یه رابطه رو خراب کنی؟ بعدم تو با موقعیت اجتماعی خانواده‌ات مسلما موقعیتای عالی برات هست چرا چنین میکنی؟ از طرفی میگم نگم چون این خودش دو روز دیگه از سرش میفته و کلا دختر بی شخصیت و بیشعوری نیست و الان جوگیر شده ولی میترسم جوگیری نباشه و جدی باشه و اون وقت نمیدونم چه کنم.

آخرین دقایق آخرین روز از آخرین بهار قرن

۲ ۷

حرفی نیست فقط خواستم این موقعیت خفن ثبت شه!

یعنی علم انقدر پیشرفت میکنه آخرین روز از آخرین بهار قرن بعد رو هم ببینیم؟ 

ذوقمرگ

۲ ۷

چند روز اخیر مرتباٌ ذوقمرگ میشم بخاطر حرفایی که می‌شنوم اولینش مربوط به یکی از دوستای دانشگاهم بود که خب دوست نبودیم همو می‌شناختیم سلام و علیک داشتیم ولی دوست محسوب نمیشدیم بعد من تو قرنطینه یک گروه دوستانه زدم و دیروز برگشت گفت که چرا زودتر نشناخته بودمت من و از این به بعد جزو دوستامی و من کلی ذوقمرگ شدم که آنابل هم اومد جزو دوستام و امروز هم گفتم بیام بیان یکم مغزم رو استراحت بدم مواجه شدم با یه کامنت خیلی مهربون که خب میشه گفت من از ذوق غش... 

چوگویک لفت د کلاس مجازی!

۲ ۱۴

از وقتی که صدای ضبط شده خودم تو کلاس مجازی رو شنیدم دلم می‌خواد از تحصیل لفت بدم... آموزش مجازی شوخی زشتی بود که کرونا با ما کرد...

+ بمیرم برای گوشای اطرافیانم چه صدای نتراشیده نخراشیده‌ای رو می‌شنون!

از خودشون

۲ ۸

حس می‌کنم از خودشونم چون وقتی هیچ کس نمی‌تونه وارد سایت آموزش مجازی بشه و براش ارور میده من می‌تونم وارد بشم! زیبا نیست؟

کلاس مجازی

۲ ۵

کلاسای مجازی قرار بود تا ۱۶ فروردین تشکیل نشن البته از ۵ فروردین به بعد دست استاد بود و خب امروز استاد ایمنی شناسی کلاس رو تشکیل دادن و از اون باحال‌تر استاد آیین زندگی‌مون با اینکه گیر نیستن کلاس رو تشکیل دادن و تازه فهمیدیم که بله هفته پیشم تشکیل داده بودن... بعد من طفلک رو حساب گیر نبودن با این استاد وصایا هم گرفتم و الان تایم بین دو کلاس اومدم بگم هیچ وقت گول نخورید!

سال نوی همگی هم امیدوارم تا اینجا خوب بوده باشه و در ادامه بهتر هم باشه و شروعی باشه برای بهترین سال‌های زندگی به قول یکی امیدوارم امسال‌تون از تمام سال‌های گذشته‌تون بهتر باشه و از تمام سال‌های آینده‌تون بدتر! همون هر سال بهتر از پارسال باشید و این صحبت‌ها

از فان‌های کلاس مجازی این که یکی برگشت گفت استاد گرسنمه کلاس داشتم قبل کلاس شما گفت که خب من یا بقیه که شما رو نمی‌بینیم غذاتو بخور!

فان دیگه این که استاد کلاس ایمنی شناسی ما وقتی کلاسش تموم شد با کل بچه‌های حاضر در کلاس به اسم کوچک خداحافظی کرد! ما مرده بودیم از خنده خیلی استاد فان و باحالیه

ابد و یک روز

۲ ۲

الان من حدود ۱۶ روز هست که از خونه نرفتم بیرون و رسماً وحشی شدم و دارم خل میشم از تو خونه بودن موندم این بند‌ه‌های خدایی که به حبس ابد و یک روز محکوم میشن که هیچ جوره عفو نداره چی میکشن؟ واقعا مجازات انسانی‌ای نیست آدم بمیره بهتره تا توی چنین شرایطی تا آخر عمرش زندگی کنه.

اما خب این ۱۶ روز یک فایده مهم داشت اونم این بود که بیشتر روی آدم‌ها دقیق شدم و بیشتر به این نتیجه رسیدم هنوز خیلی چیزها برام عجیبه مثلا دایره دوستام! من دوستای خیلی صمیمیم هم شخصیتاشون زمین تا آسمون فرق داره مثلا لی‌لی پوت با اینکه دوست ۱۸ ساله منه خیلی راحت میاد بهم میگه رو دوست پسرت کراش دارم و از اون ور تارزان غیرتی همونجوری که از اسمش مشخصه با اولین حرکت خطایی که از دوست پسرم سر میزنه عین ماده شیری که به بچه‌اش نگاه چپ کردن عصبی میشه و طرف رو از بین میبره و میشه مرحوم دوست سابق... و در کل شخصیتش از دور این جوری به نظر میاد که فقط منطق داره و قلبش از سنگ ساخته شده اما در اصل منطق پوشش روی قلب مهربونشه شاید به نظر بیاد اصلا نمیدونه عشق چیه اما در اصل عاشق‌ترین آدمی که می‌شناسم تارزان غیرتی عزیزمه بعدش شاید بشه گفت بابابزرگم قرار میگیره با اختلاف زیاد.

یا مثلا فهمیدم که من درسته روحیه حمایتگر دارم دوست دارم کمک کنم اما ضعیفم اگه طرف مقابلم هفت هشت ساعت تحقیرم کنه یک جوری قاطی میکنم که تهش اون شخص ازم میترسه و دور میشه...

فهمیدم که میشه یه وقتایی خودمو رها کنم ولی میتونه نتایجی به بار بیاره که دیگه خیلی تحت کنترل من نیست چون ناشی از رفتار رها شده است و نه یک رفتار در چارچوب منطق پس نتایجش چارچوب نداره که بشه کنترلش کرد شبیه شرایط آزمایشگاهی کنترل نشده است تو هر نتیجه‌ای گرفتی چه مطلوب باشه چه نامطلوب نمیتونی بگی یقینا دفعه بعد هم با انجامش همون نتیجه رو میگیری...

و خب تصمیم گرفتم دیگه رها نباشم چون آدمی نیستم که اگه یکی سر رفتار رهای موقتی من دچار سوتفاهم بشه و حرف مفت بزنه بتونم ساکت بمونم قاتل بروسلی درونم بیدار میشه و بیا جمعش کن...

یک چیزی رو هم فهمیدم و اون هم اینکه ندیدن دوستان و کسانی که توی محیط خارج از خونه هستن به مدت طولانی بدترین بخش عذابه شاید وقتی هستن متوجهش نشی اما واقعا ندیدن دوستات عذابه من که این مدت پدر آلبوم عکسامو در آوردم انقدر هی عکسامو نگاه کردم و بغض کردم و دلتنگ دوستام شدم بابامم عین زندانبان آلکاتراز از ترس اینکه کرونا بگیرم تب کنم و در نتیجه تب تشنج کنم و در نتیجه تشنج بیماری پیشروی کنه نمی‌ذاره از جام تکون بخورم... پس میشه گفت نتیجه گرفت آدم تنها زندگی کردن هم نیستم... و این مدتی که فکر میکردم کاش تنها بودم سخت در اشتباه بودم...

الهی العفو

۲ ۸

میگن که شاید همه دانشگاه‌ها رو تا بعد عید تعطیل کنن و به جاش یک ماه بیشتر بریم از اون ور این یعنی من امسال روز تولدم نه تنها پیش مادرم نخواهم بود که دو تا امتحان تخصصی دارم الهی به حق پنج تن اگه چنین شد کل چین با خاک یکسان شه که گند زد به همه برنامه‌ها و اعصاب من! امضا یک پیرزن نق نقو

یکی از اساتید ازم یک کاری خواستن بعد گفتن به علت صرف وقت ازشون هزینه بگیرم یک درصد فکر کنید روم بشه چنین کنم!

من از کرونا بدترم!

۲ ۷

گروه دانشگاه:

۱. چرا دانشگاه‌ها رو تعطیل نمی‌کنن؟

۲. خب نکنن خودمون نریم

۳. نمیشه

۲. چرا نمیشه؟

۴. (این منم) چون بچه‌ها هماهنگ نیستن و یکسری میرن نمونه‌اش خود من

ادامه حرفا هم بیخیال فقط میتونم بگم که از کرونا منفورتر توی ورودی ما بنده هستم چون تحت هر شرایطی معقتدم باید دانشگاه رو رفت!...

+ واقعا ترس از کرونا مسخره است به لحاظ آماری این که من بر اثر تصادف بمیرم احتمالش به مراتب بیشتر از ابتلا و مرگ بر اثر کروناست!

بیکارالدوله

۲ ۶

بیکارالدوله یک دوست مجازی جدید و ناشناسه که بسیار بسیار شبیه به زمر ۵۳ است یعنی مذهبیه ولی با این که دیانت ما عین سیاست ماست یا بالعکس مخالفه و خب اولش که شروع کردیم حرف زدن اصلا فکر نمی‌کردم چنین فردی باشه و وقتی فهمیدم مذهبی و نمازخون و ایناست کلی تعجب کردم اونم فکر می‌کرد من یه دختر تک بعدیم که فقط درس می‌خونم و فقط مسیر خونه دانشگاه رو بلدم تا اینکه بهش درباره یک فردی گفتم و رفتارم و اتفاقات که دیدم شوک شد بعد دیگه کلی صحبت کردیم و قرار بود برام دعا کنه توی یکسری چیزها لعنتی یه جوری مستجاب الدعوه است که جدیدا من فقط نیت می‌کنم دیگه عمل نمی‌کنم برای رسیدن به نیتم... خود به خود خواسته‌ام برآورده میشه!

چند وقتی بود تو فکر شاغل شدن بودم امروز یکی خودش یهویی اومد ازم خواست برم مصاحبه برای یک کاری که دانشجوییه یعنی از اون بالا بالایی تا پایین پایینی تقریبا همه دانشجو یا استاد دانشگاه هستن و بین دانشگاهی و ایناست برم اگه تو مصاحبه‌اش قبول شم جا داره یه قر شادمانی ریز بدم...

از عجایب دانشگاه ما!

۲ ۹

۱.دیروز برق رفت من گوشیمو گذاشتم حالت پرواز تا از حالت پرواز درآوردم استاد آنجل زنگ زد انقدر همزمان که دچار شوک شدم بعد شانس از خونه‌شون زنگ زده بود و من فقط پیش شماره رو دیدم و فکر کردم لی‌لی پوته ولی شکر خدا بخاطر بی‌حوصلگی مثل همیشه جواب ندادم و گرنه که باید ترک تحصیل میکردم!...

۲. پارسال دلم میخواست برم راهیان نور یکی از بچه‌های بسیج حرفی زد که ناراحت شدم و بدون اینکه بهش بگم و بروز بدم منصرف شدم و نرفتم حالا نمیدونم فهمیده یا چی که به زور می‌خواد ببرتم راهیان نور در صورتی که من امسال دلم نمیخواست برم ولی خب اصرارش سبب شد بگم ان شا الله خیره و ثبت نام کنم... ان شاء الله که خیره...

ولی حس می‌کنم نباید امسال می‌رفتم و درست نیست این رفتن با این وضع با این حال...

بعدا نوشت: حاجی کرکام... الان دیدم ایام اعتکاف داریم می‌ریم... دیگه جدی خیره ان شاء الله 

هجده کیلو آجیل!

۲ ۲

۰. غول بچه همون موقع که دوست من بود و خانواده من فکر میکردن خیلی علیه سلام و خوبه از لی‌لی پوت خوشش اومده بود و این رو من فهمیده بودم از اون ور هم لی‌لی پوت از غول بچه خوشش اومده بود بعد از مدت‌ها غول بچه برگشته بود باز باهم دوست بشیم که گفتم نمیشه کشش و اعصاب این نوع روابط رو ندارم بعد گفت اوکی ولی بیا همو ببینیم گفتم باشه خلاصه که وقتی همو دیدیم توی حرفا یهو گفت راستی از لی‌لی پوت چه خبر؟ منم که دیدم خب لی‌لی پوت که برگشته ایران اینم که دنبال دوست دختره بذار دوست‌شون کنم ولی باز دیشب رفت تو نقش علیه سلام و خواست بگه خیلی خوبه منم که بی‌اعصاب ترورش کردم... انگار دوستم رو از سر راه آوردم بخوام اجازه بدم با این دوست شه اونم وقتی عوض نشده یعنی شده اما در راستای عوضی شدن و نه بهبود...

۱. حال چندتا از دوستام اصلا خوب نیست و حق دارن یکی‌شون همونی که مادرش حدود ۲ ماه پیش فوت شد و دیشب حالش بشدت بد بود یکی دیگه از دوستام هم مادرش همین چند روز پیش فوت شد و فرداش هم پدر یکی دیگه... خلاصه که سال مسخره و بدیه... میشه برای حال این سه نفر دعا کنید؟

۲. در راستای همین خوب نبودن حال یکی به نفر اول گفته بود هر وقت دلت خواست می‌تونی با من حرف بزنی و دیشب که این بچه خوب نبود غیب شده بود حالا نمیدونم اون بنده خدا خودش خوب بوده بد بوده تو چه شرایطی بوده ولی کاش آدما بتونن وقتی یه حرفی میزنن بهش عمل کنن و ای کاش‌تر حال هیچ آدمی به آدم دیگه وابسته نباشه...

۳. دارم با یه دوستی آلمانی می‌خونم و میتونم بگم که از آن چه که فکرش رو بکنید آسون‌تر و در عین حال سخت‌تره... به طور مثال شما می‌خواهید از یک مرد بپرسید که آمریکایی هست یا نه می‌گید که زینت زی آمقیکانا؟ اما اگه فرد زن باشه باید بگید زینت زی آمقیکاناقین؟ تازه اون ق ها هم دقیقا ق نیست بین ر و ق ... یا مثلا مرد آلمانی میشه دویچا زن آلمانی میشه دویچه! خلاصه که بساطیست و واقعا درود به شرف زبان فارسی که بین زن و مرد تفاوت قائل نشده هم راحت‌تره یادگیریش هم آدم دچار این بحران نمیشه که خب چرا؟ حتی اینجور که من فهمیدم اینا خیر اصلا گفتن زن و مردشون هم فرق داره... 

۴. دانشگاه شروع شده و باز التماس دعای جزوه‌ است که به راه افتاده... من قسم خورده بودم به کسی جزوه ندم این ترم بعد استاد آنجل فرتی برداشته گفته برید از فلانی جزوه بگیرید خب چرا؟ منم انداختم گردن استاد رپ که آره جزوه رو میدم تو، تو بهشون بده که نخوام بزنم دهن‌شون...

۵. همون پروفایل فعلی تلگرام... بعضی حرفا تو دل می‌مونه؛ عین تکه آخر رانی، تو قوطی...!

۶. دوست‌تون دارم بعضیاتون رو بیشتر... 

درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان