شنبه ۱۱ خرداد ۹۸ , ۱۳:۵۸
خرمگس برگشته بعد حرفهایی زده که خیلی دلم میخواست بکشمش! فقط منتظرم بره یه پیام طولانی بدم بهش و بعدم بلاک و بای فور اور!
چهارشنبه ۸ خرداد ۹۸ , ۱۹:۰۹
دیشب تا ۴ صبح بیدار بودم داشتم جزوه بیو رو کامل میکردم بینش هم یک سحری کوچولویی که بیشتر مبتنی بر مایعات بود میخوردم صبح ساعت ۸ بیدار شدم رفتم دانشگاه و بعدش تا ۴ بعد از ظهر دانشگاه بودم بعد اومدم خونه فقط دو ساعت خوابیدم ولی با هول بیدار شدم چون فکر کردم سالهاست خوابیدم! خلاصه که از جغد رد کردم دارم فضایی میشم
سه شنبه ۷ خرداد ۹۸ , ۲۳:۳۵
خدایی چه زن چه مرد با هر نسبت و سنی بیاید شعور و فهم داشته باشیم و انقدر احمق و روانی نباشیم که وقتی میبینیم یکی واقعا خسته از مدرسه/دانشگاه/سرکار اومده شروع کنیم یک نفس نق زدن بذاریم حداقل کپه مرگشو بذاره یا حداقل حداقلش یکم نفس بکشه بعد شروع کنیم سرویس کردن مغزش و اگه رعایت نکردیم از اینکه یهو عصبی شه و تر بزنه بهمون ناراحت نشیم حالا هر خری که هستیم!
خلاصهترش اینه که کاش تمرین کنم/کنیم وقتی پنجاه سالم شد مثل خرمگس گرامی بیشعور و عوضی نباشم/نباشیم و فکر نکنم/نکنیم حق دارم/داریم بخاطر سن بیشتر گوه زندگی کسی رو بخورم/بخوریم!
دوشنبه ۶ خرداد ۹۸ , ۱۲:۵۷
دوست دارم چادرمو ببوسم بذارم کنار اما یه حسیم در درونم هست که میگه خر نشیا یک بخشیش میدونم بخاطر هوگویکه که واکنش بدی داد یعنی انگار حس کرد دیگه منم یکی مثل بقیهام اما خب جدیدا با چادرم درگیرم دیگه مثل قبل نیست برام و میدونمم اگه فاصله بگیرم برگشتن به سمتش سخت میشه اما اینی هم که باشه ولی نخوامش مسخره است چون من به خواست خودم سر کردم و خب این حق رو دارم به خواست خودم سر نکنم به خصوص که میشه بی چادر هم محجبه باشی یکی از دلایل خیلی مهم این تصمیم رفتارمه چون ضد چادره باهاش جور نیست توهین به چادره میخوام آدم باشمها نمیتونم بشدت نیاز دارم خودم باشم و وقتی چادر سر میکنم خودم نیستم چون مجبورم خیلی باادب باشم مجبورم سعی کنم غش نکنم از خنده و خب با توجه به شرایط و فشارهای روانی روم سانسور کردن بخشی از خودم به خاطر یه پوشش رو نمیتونم هضم کنم.
سه شنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۸ , ۲۲:۱۹
همین دیگه پست متن خاصی نداره همون عنوان.
شنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۲:۲۶
من اگه کارهای بودم و میتونستم ملت رو مجبور کنم به هیچ عنوان به برخی از بلاگرها اجازه نمیدادم برن اونم چی با ترکوندن وب! به قول یه زلزلهای اینا با پا چک نخوردن! د چه حرکت بیادبانهایه؟
من میم سین پناه رو به عنوان یه بلاگر خیلی دوست داشتم و دارم و وبش رو با ذوق میخوندم الان با اینکه اینستاشو دارم دوست دارم کلهاش رو بکنم که دیگه توی وبلاگ نمینویسه و اینستاگرام شده محل نوشتههاش
توی بیان هم نگم براتون که چقدر از دست بعضیا شاکیم ولی دوست دارم لوموت رو بکشم!
جمعه ۲۷ ارديبهشت ۹۸ , ۱۶:۱۲
من توی ماشین و کشتی و هواپیما شدیدا تهوع میگیرم مگه زمان کوتاهی رو توی ماشین و هواپیما باشم کشتی هم که کلا میبینم تهوع میگیرم! حالا من چه کنم که توی یک پرواز ۴ ساعته تهوع نگیرم و حوصلهام هم سر نره؟ چون متاسفانه توی این پرواز تنهام و خب اومدیم و شانس نیاوردم بغل دستیم آدم جالبی نبود و دلم نخواست حرف بزنم باهاش یا اصلا اون دلش نخواست... (پرواز طولانی تنهایی گاو است نقطه!)
شنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۱۰:۱۲
گفتم یکی از دوستا میگفت چون فلان دوست مشترک رو دوست دارم بهمانی گفته فلان و بیسار همون دوست مشترکمون که از این به بعد بهش میگم مرغ زرد کاکلی چون موهاشو زرد کرده بود و تپل مپلی هم بود عین یه مرغ تپلی!
شاید دوست خیلی خوبی نباشه اما همین که خونهشون حکیمیه بود و باعث شد من بلد باشم که میشه از زین الدین هم رفت حکیمیه و نگفتم اسنپی بیچاره منو دزدیده راضیم ازش!
پنجشنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۸ , ۲۳:۴۸
آقا خر در گل مانده یا خر در چمن دیدین؟ ندیدین؟ الان من یکی رو ببینید خر در چمن رو دیدید! برای درس کارآفرینی باید پاورپوینت بسازم موندم که برای صفحه اول چه عکسی بذارم؟
موضوع سمینارم برشی از کتاب خلاقیت، نوآوری، کارآفرینیه. اصلاً عکس بذارم صفحه اول؟ عکس نذارم؟ عکس خود کتاب رو بذارم؟
پنجشنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۸ , ۱۹:۵۱
امروز تولدش بود و من از همیشه کلافهتر بودم که نمیشد بهش تبریک بگم...
کاش خدا هیچ وقت آدمی رو که قرار نیست بهش برسیم سر راهمون قرار نمیداد...
چهارشنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۰۱:۰۲
یه امتحانی داریم فردا که فقط میشه برگه رو سفید داد!....
سه شنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۸ , ۰۴:۰۱
من وقتی گرسنه هستم اولش خل و چل میشم و خب باید بگم خدا صبرتون بده یک ماه اینجا و اینستا چرت و پرت تر از چرت و پرت میخونید
و تسلیت بیشتر به تارزان غیرتی که من رو باید تحمل کنه اونم به صورتی که اولش رسما رد دادم بعدش عصبیم و دوست دارم یکی رو بکشم!
با این حال فرا رسیدن ماه رمضان مبارک