از دوران دبستان دقیقش میشه از پنجم دبستان تا به امروز دوستامو میدیدم که از بچگی میرن کلاس زبان و فکر میکردم خوش به حالشون حیف من نرفتم و دیگه دیر شده و خجالت میکشیدم برم ولی بالاخره رفتم و تعیین سطح دادم و ثبت نام کردم برای شروع زبان باشد که از حالت افتضاح و مسخرهی آی ام ا ویندو در بیام!
ولی ناموساً فکر نمیکردم هر سطح هفت ماه و نیم طول بکشه پیر میشم که!
+ شاید یه مدت خیلی خیلی خیلی کم پیدا و شاید ناپیدا بشم خیالتون راحت باشه خوبم و زنده منتهی کوهی از کار سرم ریخته و وقت نمیکنم بیام وبلاگ به این صورت که از شنبه تا سه شنبه هر روز از صبح تا بعد از ظهر دانشگاهم بعد یکشنبه سه شنبه و پنجشنبه باشگاهم و جمعهها کلاس زبانم این وسطاش تایمای خالی هم اگه برسم درس بخونم و وقتی اضافه بیارم میره صرف دیدن دوستان و کارهای یک جایی که دوست ندارم توضیح بدم درباره اون ولی خیلی دوستش دارم و حس باحالیه که شاید بابت این کار یکی از بلاگرها رو بتونم ببینم دیدار یک بلاگر تو محیط رسمی و جدی تجربه واقعا جدیدیه که نداشتم.