شنبه ۸ دی ۹۷ , ۱۷:۲۵
یک حکایتی بود از دوستی موش و گربه! با هم رفیق شده بودند و یک حلب روغن هم پیدا کرده بودند و قرار بود غذای زمستان باشه ولی گربه یک روزی هوس روغن میکنه به موش میگه یکی از فامیل بچه زاییده و باید بره اونجا و میره و از حلب روغن میخوره شب که میاد پیش موش، موش از گربه سوال میکنه که خب اسم بچه رو چی گذاشتن؟ گربه هم میگه سرش رفت! موش تعجب میکنه و خلاصه اینکه بازم تکرار میشه و میشه نصفش رفت و کلش رفت الان امتحانات من سرش رفت! اولین امتحان که کارگاه آمار بود به خیر گذشت امیدوارم خیلی زود بیام بگم نصفش رفت و بعد هم کلش رفت...
دعا کنید برام باشه؟!