خستگی دارم میمیرم این روزها ولی پر از شوقم حتی با اینکه یه آدم سمی جایی هست که نباید و نه میتونم حذفش کنم نه میتونم نادیدهاش بگیرم با این حال خود خود عشقن این روزهای پر از خستگی و کار... تموم که شد میام بهتون دقیق میگم چه کاری و چه هدفای جدیدی دارم ولی تا اون موقع بیاید بگید چطورید؟ چه میکنید؟
+ آدم صادق چقدر دوست داشتنیه حتی اگه از همون اول بگه من یه آدم فلانم که دقیقا خط قرمزته ولی میگی خب حداقل صادقانه گفت پس نیازی نیست بعد کلی وابستگی کنارش بذارم حالام میدونم نباید بهش بیشتر از یه حدی بها بدم چون در نهایت این ارتباط میتونه فقط یه دوستی یا تعامل سازنده باشه و نه بیشتر
+ سواد شعور نمیاره و بی سوادیم باعث بیشعوری نمیشه قوی ترین و باحالترین پشتیبان این روزهای من آدمیه که فقط تا پنجم دبستان درس خونده ولی یه جوری با شوق و ذوق از تلاشم تعریف میکنه که هر وقت میخوام بگم به خودم فشار نیارم میبینم حیف نیست این تعریفا رو از دست بدم؟