دوشنبه ۱۹ شهریور ۹۷ , ۱۵:۵۷
وقتی کودک درونت خیلی ذوق داره از باز شدن دوباره دانشگاه و آتش سوزوندن نتیجهاش میشه صرف کلی وقت و نوشتن این برنامه به صورت دستی و کامپیوتری که خب کامپیوتریش خیلی کاملتره ولی اسم کامل اساتید و حتی عکس داره که باز مثل ترم پیش فکر نکنم استاد جزو دانشجوهاست! خصوصا که دو تا استاد جوانم این ترم دارم
+
اصلاً حواسم نبود از اتاق فرمان اشاره میکنند فردا محرم میرسه... من که فکر نکنم برم هیئت چون تحمل دیدن یکسری رفتارها رو ندارم هر کس رفت هیئت التماس دعای زیاد دارم ازش خصوصاً که این ترم یقیناً پوستم کنده است هم بخاطر هر روز رفتن هم بخاطر تعداد دروس هم بخاطر تو یک روز بودن امتحانات هم درسته خرمگس اذیتش بیشتر از فایده اش بود ولی حداقل آشپزی و کار خونه باهاش بود حالا منم و یک ترکمن بامزه که قراره دو هفته یک بار بیاد کمک من و خونه رو آب و جارو کنه اذیت نشم که البته خیلی هم خوبه چون خیلی کاری و خوش اخلاق و بامزه است و چون ترکمنه لهجه فوق العاده جذابی داره آدم دوست داره هی به حرف بگیرتش! خصوصاً وقتی تعجب میکنه... یک بار بنده خدا گفت من برم جاروبرقی رو خالی کنم زودتر تا خرمگس نیومده گفتم عجله برای چی حالا میبری وقت رفتن گفت نه بگم میترسید شمام آخه توش مارمولکه بعد دیگه گفتم نه بابا بعد یکسری سند از نترسیدنم رو کردم انقد تعجب کرده بود که موقع رفتن گفته بود دخترتون چقدر شجاعه زن من دختر روستاست عین چی میترسه دختر شهر اینجوری ندیده بودم... طفلک خبر نداشت من ترس از حیوانات رو خیلی وقته بوسیدم گذاشتم کنار...