شنبه ۲۶ آبان ۹۷ , ۲۰:۰۲
اهم چیزه یکی بیاد با پدر جنتی صحبت کنه بگه بزرگوار شما یک جماعتی رو به خون چوگویک تشنه کردی میشه چپ و راست نگی خانم چوگویک فلان و بیسار؟! یعنی تا قبل از اینکه غیبت کنم هی میگفت ایشون منظم هستند و از ۲۴ شهریور دقیق و سر وقت اومدن کلاس و فلان حالا غیبت کردم دیگه نمیتونه نظم حضورم رو بکوبه توی سر بقیه روش جدید پیشه کرده برای به ... دادن من توسط بچهها.
امروز وقتی رسیدم توی راه پله بود دیگه رفتیم توی کلاس و گفت کسی اشکالی ایرادی نداره از درس جلسات قبل و یا چیزی که باید پیش خوانی میکردید که من با وجود اینکه از یکی از بلاگرها پرسیده بودم که لاادریگری چیه و معنی پوزیتیویستها رو هم سرچ کرده بودم ازش پرسیدم که بفهمه خوندم درس پیش خوانی رو قبل ترش هم برای اینکه حرفی نزنه که چرا درس پیش خوانی رو نخوندی گفتم استاد من از شنبه زنگ زدم به یکی که ازش بپرسم جواب نداد منم نمیدونستم چیکار داریم جهت احتیاط تا اینجا خوندم و تحقیقم رو هم آوردم و اینا بعدم که اون حرکت رو زدم فقط برای اینکه بفهمه خوندم!
بعد یکی دیر رسید استاد تا اومد بشینه گفت کتاب همراهت هست؟ گفت بله گفت درس خوندی؟ گفت نه گفت چرا نخوندی؟ گفت وقت نکردم! بعدم هفته پیش غایب بودم که یهو گفت از خانم چوگویک یاد بگیرید! ایشون هم غایب بودن و نتونسته بودن سوال کنن دوست شون رو پیدا نکردن ولی میدونستن من حتما ۵ ورق درس میدم و خودشون خوندن بعلاوه ی اینکه میدونستن پیش خوانی لازمه و پیش خوانی کردن خلاصه میخواستم جیغ زنان فرار کنم!
حالا کلاس پدر جنتی گرانقدر تموم شده رفتم کلاس جوانک بعد داشتم طبق معمول پشت به در! چرت و پرت میگفتم و میخندیدیم با دو تا دختر دیگه که سرکلاس بودن که یهو دیدم باز چشم و ابرو میان و برگشتم دیدم طبق معمول استاد پشت سر من وایستاده! نگاه کردم ساعتو دیدم زود اومده شونه انداختم بالا به حرف زدن ادامه دادم! میخواست زود نیاد! خلاصه دیگه اون سه دقیقه هم که گذشت یهو نه گذاشتم نه برداشتم گفتم استاااد شما چرا خبر ندادین؟ کل بچه ها با من لج شدن میگن تو میدونستی ولی نگفتی آخه هفته پیش غیبت داشتم بعد استادم نامردی نکرد موذیانه نگاهم کرد گفت چرا غیبت داشتی؟ بهت گفته بودم نمیام نه؟ شما منو تصور کنید که وا رفتم یهو گفتم شاید خبر داده پیامش نرسیده! خلاصه گفتم نه والا مشکلی پیش اومد گفت مطمئنید گفتم باور کنید پیام نیومد برام مشکلی پیش اومد که نیومدم یهو گفت خب استرس نگیر پیام ندادم واقعا چون شماره ات رو جا گذاشتم توی دانشگاه! خدا ذلیلت نکنه بشر! داشت سکته ام میداد خلاصه که وسطای کلاسم که همه اومده بودن منو از اتهامات مبری کرد شکر خدا و یه نفس راحت کشیدم
بعدم روم نشد بهش بگم استاد اگه از جامدادی من خوش تون اومد قابل نداره بقرآن با نگاهت خوردیش! البته یکی از بچهها میگه حق داشت متعجب و خیره نگاهش کنه چون به تو یکی نمیاد عاشق باشی که بخوای جا مدادی با طرح عاشقانه داشته باشی اونم با این مضمون که هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی و یه خانوم و آقا هم وسطش با هندزفری دارن یه چیزی گوش میدن باشه خلاصه که شاید حق با دوست جان باشه بیشتر از اینکه خوشش اومده باشه از تغییر یه جامدادی طوسی رنگ با طرح خیلی ساده به اون جامدادی متعجب شده بود همونطوری که از دیدن جزوه ام تعجب کرد و گفت جزوه شماست؟ جا داشت بگم نه جزوه بابامو آوردم! بعد هفت جلسه تمرین چک کردن متوجه نشدی من پاکنویس میکنم؟ خنگ! البته که حس من چیز دیگه میگه! به دوستمم گفتم گفت با توجه به تلفنهای پیدرپی و نیش باز موقع جواب تلفناش هم اینم میشه و اونم اینکه استادمون داره مزدوج میشه که در این صورت شیرینی میخواهیم! امضا دانشجویان پررو