جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

پایان ایام خوش ...

۲ ۶
دیروز و امروز آخرین کلاس‌های من توی انستیتوپاستور بودن با حضور یک عروس نمونه که مادر شوهرش زنگ زده بهش برگشته میگه ببخشید شما؟! همه چیز از اونجایی شروع شد که دیروز این عروس نمونه این دسته گلش رو تعریف کرد و بعدتر موقع استراحت حرف رسید به اینکه من چای میخورم من توی کافی شاپم چای میخورم معمولاً و عروس نمونه داشت من رو مسخره میکرد بابت این موضوع همون موقع هم پودر کافی میکس رو میخواست بریزه توی لیوانش ولی خیلی شیک ریخت رو میز! من بهش خندیدم گفتم ببین مسخره کردی ضایع شدی!‌ و دیگه شروع شد...
اولش میخواستم ریز به ریز شوخی‌هامون رو بنویسم ولی الان که فکرشو میکنم قشنگ‌تره تو سینه خودمون و برای خودمون محفوظ بمونه ولی میتونم بگم من خواهرم رو پیدا کردم و دلم گرفته از اینکه ازش جدا شدم البته مفصل خداحافظی نکردم باهاش چون امیدوارم بتونم خیلی زود ببینمش
فقط برای یادآوری خاطرات خودمون باید بگم تو دنیای وارونه‌ای هستیم که پیرمردهای به ظاهر کارمندش شاخن، سخاوتی‌ها خسیسن! جدی‌ها بویی از جدیت نبردن! بعلاوه کلید، رژیم، پنه، موهیتو، گاو، شیر، آستین‌های گرسنه، گرما خوردم! پت و مت، خوشحال و شاد و خندانیم، دیوانه‌های خانمان برانداز و تمــــــــــــام!
فاطمه سین
۲۸ مرداد ۱۹:۱۸
سرتیفیکیتمو که آوردی تک بزن بیام دم در
پرداخت هزینه اسنپو نگفتی😂 اون عمق فاجعه بود 😂
پاسخ :
:))))))
بچه فامیل و ژیگولو و یزدم نگفتم :)))
خیلیم خوب بود :)) خسته بودیم خب خستههههههه :))
پریسا سادات ..
۲۸ مرداد ۱۹:۳۰
ایشالا همیشه به شوخی و خنده:))
پاسخ :
مرسی عزیزم :* تو هم شاد باشی همیشه
بابای نرگس
۲۸ مرداد ۲۰:۳۷
رفیق خوب نعمته...
پاسخ :
دور شدن ازش هم یک جور مجازات :(
tarane fn
۲۹ مرداد ۱۴:۵۹
خب باید بگم هر چقدر دختر خوبی بخوام باشم دلیل نمیشه این حس ها رو نداشته باشم ای کاش منم پیششون بودم ای کاش منم پاستور گارگاه میرفتم پس من کی بالاخره به این امکانات میرسم به هر حال ما هم خیلی دلمون میخواست کنارتون میبودیم 
پاسخ :
میای ان شاء الله :) فاطمه ام از مشهد میومد
چارلی ‌‌‌
۳۰ مرداد ۰۴:۱۷
عنوانِ پست رو اصلاح میکنم: «پایانِ این سری از ایامِ خوش» :)) سری های بعدی هنوز مونده!

+ و اینکه اون پستِ «از قرار وبلاگی تا ادرار خرگوش!» رو من خوندم ولی فرصت نکردم که کامنت بذارم! اونجا‌هایی که از جزئیات کار میگفتین من کلا داشتم کیف میکردم :)) خیلی موفق باشین! (این چیزی بیشتر از یه تعارفِ ساده بود، از تهِ دل گفتمش!) ایشالا که یه روزی انستیتو چوگویک خواهیم داشت اصلا D:
پاسخ :
بله بله :)
+ جدی؟ فکر نمیکردم خوشت بیاد :))
احسنت به این آینده نگری :)) 
چارلی ‌‌‌
۳۰ مرداد ۰۹:۳۳
من کلا از هرگونه جزئیات علمی لذت میبرم :) مال هر رشته ای که میخواد باشه :)
پاسخ :
خیلیم عالی :)
اتفاقا توی انستیتو راجع بهت حرفم زدیم با فاطمه
درباره همین علم دوستیت و سوالاتی که راجع به رشته مون ازش پرسیده بودی 
ولی خب کار با حیوانات جدای از اینکه برای علمه یکم دل میخواد... خیلیا نمیتونن 
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان