جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

قالبمو دوست دارم چون چارلی درستش کرده اما!

۳ ۲

دیگه نمیشه بهم گفت زیست شناس! درسته که تا لیسانس ادامه‌اش دادم اما تحصیلات دانشگاهیش همینجا تموم میشه و من میمونم و علایقم گاهی خوندن مقالات زیست شناسی ولی دیگه ادامه‌اش نمیدم چون نه آدم کار گروهیم نه آدم تدریس کردن و نه آدم کار تو آزمایشگاه طبی کار کردن... هر چند که هنوزم معتقدم کار پژوهشی لذتبخشه ولی خب فهمیدم من نمیتونم کار گروهی کنم چون اگه یکی از اعضای گروه زحمات چند ماهم رو فنا کنه نمیتونم زنده بذارمش... حالا گیرم سهوی بوده و خودشم داره از غضه دق میکنه...

اینم اینستای پابلیکمه: niushayaghoubidiaries قرار شده تا آخر سال هر روز یه عکس از خودم بگیرم و اهمیت ندم خوشگلم یا زشتم یا تکراری میشه لوکیشنش (چون بخاطر کرونا تقریبا همیشه خونه‌ام) و به عنوان کپشن یک بخش از خاطرات اون روز یا افکار و احساسات اون روزم رو بنویسم تا اگه کسی زنگ خطری حس کرد و دلش خواست بیاد حرف بزنیم... چون در واقع سال گذشته خیلی روزا به مرگ فکر کردم و کسی نبود حالمو بهتر کنه... دوست داشتین حرفای عجیب غریب من رو بخونین فالو کنین 

هشت کیلو آجیل

۲ ۵
۰. قضاوت کردید نکردید که مورد خشم و غضب واقع میشید!
۱. ولدمورت پیام داد ناراحتم کرد با حرفاش نگرانم برای زنش میترسم که بخواد زنش رو خرد کنه آخه لعنتی چیز زیادی نگذشته از عقدت چرا میخوای خردش کنی از صمیم قلبم آرزومندم یا آدم شه یا قبل از شکستن دل زنش و کمر مادرش و از بین بردن باور تازه برادرش بمیره که حداقل عزیز بمیره و به بقیه هم صدمه کمتری بزنه... این دیگه نهایت آرزویی بود که میتونستم براش بکنم...
۲. بالاخره رفتم حکیمیه و در یک کلمه باید بگم مسخره فروشی باز کردن رفتیم می‌بینیم که به‌به چه مجهز چه کامل چه زیبا فقط کلاسای آزمایشگاه ما زیستی‌ها یک خط در میان آب و برق نداره! و کلاس عملی رو باید تئوری بگذرونیم حالا قراره نامه بنویسیم امضا جمع کنیم ببریم برای رئیس دانشکده که به نظر می‌رسید خیلی آدم خوبی باشه هم خودش هم منشیش
رئیس دانشکده رو برای این دیدم که میخواستم مجوز بگیرم ماشین رو تا دم پله ببرم اونم خیلی مهربون بود گفت تو که کارت بهزیستی داری مجوز لازم نداری فقط لطفا دم پله‌ها پارک نکن ولی میتونن بیارن بذارنت دم پله‌ها و برن و بیان دنبالت بعدم که آدم بسیار شوخی بود و کلی سر به سر من و تارزان غیرتی گذاشت و خلاصه مهربون بود و خیلی پدرانه رفتار کرد به تارزان غیرتی میگم کادر این ور چه خوبن همه خوش اخلاقن اون ور کادر به جز چند نفر همه اعصاب‌شون خرده
۳. برای هوگویک با ذوق میگم میخنده میگه دیدی تپلا دوست داشتنی‌تر هستن از خنده مردم که از هر فرصتی استفاده میکنه بگه تپل بودن خوبه و اینا بعد می‌خواد عاشقش نشم آخه لعنتی تو همه جوره جذابی مگه میشه نخواستت
۴. رفتم ارتوپدی آتل و کفشم رو بعد اصلاح گرفتم بعد کفش رو پوشیدم میگم آقا این چیه انگار قلوه سنگ زیر پامه که میگه عادت میکنی این برای اصلاح فشار کف پاته اینجوری دیگه نباید انگشتات زخمی شن و میدونی که به مرور پفش میخوابه خلاصه اینکه اگه بعد از چند روز هنوز عادی نشده بود یا درد داشتی بیا پفش رو کم کنم 
بعدشم که یک کفش طبی جدید سفارش دادم بسیار خوشگله. اصلا وقتی دکتر گفت دیگه زوری نیست ظاهر کفش اجازه دارم انتخاب کنم میخواستم ماچش کنم اما اسلام دست و پامو بسته بود ولی خب خیلی ذوق کردم و وقتی ذوقم کامل شد که ظاهر کفشا رو دیدم چون از بچگی مشکل داشتم باهاش 
۵. با این حال یکم اوضاع جهانم نا به سامانه و باید بگم محتاج دعای دوستامم
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان