چهارشنبه ۷ آذر ۹۷ , ۱۹:۲۸
موبایلم از جام جهانی فنا رفته! یعنی یک شب داشتم فوتبال میدیدم که موبایل شوتینگ شد اون سر خونه نه اینکه پرتش کنم نه یهو شش متر پریدم هوا موبایلم رو پام بود فکر کرد این پریده منم بپرم پرید و با صدای دلخراشی فرود اومد که در اینجا جا داره لعنت کنیم پسر همسایه رو که از صدای فریادش ترسیدم و گرنه من بخاطر هیچ اتفاقی در فوتبال نمیپرم مگه از ترس داد پسر همسایه... به جاش معمولا جیغ میزنم!
داشتم میگفتم از زمان جام فنا رفت و حالا چند وقتیه حس میکنم دلم رو زده و دیگه دوستش ندارم و میخوام بفروشمش خیلی تصمیمم جدی نبود تا امروز و دقیقا از امروز شروع کرده به اذیت کردن بنده و خودشو زدن به غش و ضعف و نمیدونه که این کارش بدتر باعث میشه مصمم شم بفروشمش میخواستم همین امشب بفروشمش و برای بابام نوت ۹ بخرم و موبایل بابام رو ازش بگیرم که شانس آورد بابام طفلک چشم درده غول مهربونم شانسش تا ده شب سرکاره و موبایلیه هم تا همون نه و ده هست و دیر میشه و افتاد فردا...
ولی این نیت فروش موبایل باعث شد یک چیزی رو بفهمم اون هم اینکه پدرم من باب یک موضوعاتی تغییر کرده و بابتش خیلی خوشحالم چون که بابام حرفی زد که فهمیدم پدرم کمی فقط کمی عاقل شده و خب بابتش میتونم بگم خدایا شکرت