جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

آیا تو چنان که مینمایی هستی؟

۲

شیخی به زنی فاحشه گفتا: مستی.

هر لحظه به دام دگری پابستی؛

گفتا؛ شیخا، هر آن‌چه گویی هستم،

آیا تو چنان‌که می‌نمایی هستی؟

چند وقت پیش به تشویق یک X سعی داشتم حال یک Y رو خوب کنم این وسط یک Z هم تایید میکرد خلاصه تهش اون Y من رو متهم به هرزگی کرد! و X که دوست صمیمی منم بود خودشم مشوق بود خبر هم داشت از واقعیت و همه فکر میکردن عابدترین و زاهدترینه! یه جوری رفتار کرد که بقیه هم فکر کنن Y درست میگه از اون روز ۲ تا M مراقبم هستن بدون اینکه پیش زمینه دوستی داشته باشن منو بشناسن و یا براشون قبلش کاری کرده باشم مراقب Mهای زندگی‌تون باشید.

بعد از ۴ سال بهمن ماه پارسال با یکی حسی بهتر و قشنگتر از حسی که با محبوب سابقم داشتم تجربه کردم ولی خیلی زود فهمیدیم بهتره رفیق باشیم بعدش یه روز بی دلیل دلمو شکست و رفت بعدتر فهمیدم بی دلیل نبوده و اتفاقا از رو عشق و علاقه و فداکاری بوده و من ساده لوح نفهمیدم درسته که از همون بهمن قول دادیم رفیق باشیم و هنوزم قرار همونه ولی خوشحالم که برگشت و خوشحالترم باعث و بانیش کسی بود که از اواخر خرداد فکر میکردم یه آشغال عوضیه ولی خب اتفاقا یکی از منطقی‌ترینا و صبورترینا و باشخصیت‌تریناست و همونم همه چیز رو برام درست کرد که باز رفیقم برگرده خلاصه که از عجایب زندگی این که بازم از رفیق ضربه خوردم از کسی که بدم میومد لطف و مهربونی و از غریبه‌ها حمایت...

کوچ به تلگرام

۲ ۱

چون اکثرا با موبایل میخونمتون پس هستم و نمیرم و گاهی هم شاید وبلاگ رو آپ کنم اما کوچیده‌ام به تلگرام چون یه وقتایی هست نیاز دارم همون موقع بنویسم ولی نمیدونم چرا دست و دلم نمیره با گوشی بیام وبلاگ!

خلاصه که هستم ولی بیشتر در تلگرامم؛ کانال تلگرامم: هوهونویس 

رهایی

۲ ۶

واقعا حس رهایی و آزادی از اسارت رو دارم! شما ببین دیگه ترم مجازی، تعطیلی باشگاه، غم ندیدن مادر، کم شدن ارتباط با همه و درس‌های سنگین باعث شدن وقت و حوصله‌ام برای خوندن و نوشتن کم بشه برای بازی کم بشه حتی یه وقتایی این تنها شدنه باعث میشد نفس کشیدن سخت بشه ولی خب ترم مسخره تموم شد دوستامو دیدم کلی خندیدیم حالم بهتر شد به زودی تولدمه ...

بگذریم که دلمم شکست تو این مدت مرتضی هر بدی‌ای داشت یه مزیت داشت دیگه هیچکس نمیتونه به طور جدی دلمو بشکنه نهایتا چند ساعتی رگ به رگ میشه قلبم و تمام! البته یه شب از همین شبای اخیر شاید ۲ شب پیش به حدی دلم میخواست همه چیز تموم شه که بی‌رحمانه به یه عزیزی گفتم سر نمازت دعا کن به چیزی که میخوام برسم و داشت گول میخورد برای مرگم دعا کنه که لو رفتم و حالم رو کلی خوب کرد با خوبیش خدا حفظش کنه

امتحانام که تموم شد شروع کردم وحشیانه سریال دیدن! به حدی وحشیانه که ۱۰ قسمت فصل اول دارک رو دیروز و امروز دیدم تموم شد! بسیار جذاب بود ولی خب هم من هم بابام متفق القولیم که باید یه دور دیگه دیدش تا به مفهوم اصلی هم بشه کامل پی برد و تو برنامه است دوباره ببینیمش بعدم واکینگ و پیکی جون رو که انقدر سر و صدا کردن ببینیم ولی خب تابستون طولانیه و منم قصد ندارم مخمو با درس فنا بدم پس لطفا هر فیلم و سریال ترسناک یا معمایی یا تاریخی باحال میشناسید بگید بعلاوه رمان خوب 

نوزده کیلو آجیل

۲ ۱

۰. بیشتر از همه بخاطر چارلی دارم اینو مینویسم ولی میدونم نمیخونه اصلا نیست غیب شده فیزیکدان جان کجایی؟

۱. من و فاطمه خواهرهای بیولوژیست چارلی‌ایم بعد فکر کنین فاطمه هم غیب بود چند روز پیش یهو دیدم پیام جوین د تلگرامش اومد هنوز پیام نیومده شروع کردم رگباری پیام دادن که چطوری؟ نیستی؟ کجایی و ... میگه بابا ۲ ثانیه صبر کن بیام! خخخ درک نمیکنن ذوق من رو با جفت‌شون قهر کنم؟

۲. این کرونا برای هر کس بد بود برای من خوب بود چون باعث شد با ۳ تا از بچه‌های دانشکده راحت بشم با یکی دیگه صمیمی بشم با مهرداد و سینا نامی از طریق بازی آشنا بشم که این دو تا با اینکه هم دیگه رو ندیدیم همین الانش تو لیست تا حد زیادی قابل تکیه کردن هستن البته شخصیتامون زمین تا آسمون فرق داره و رفاقتم باهاشون خیلی عجیبه ولی خب از جفت‌شون چیزهای زیادی یاد گرفتم.

۳. یه اتفاق بامزه دیگه اینکه من درس‌هامو اکثرا آنلاین میخونم و جزوه‌هام تو تلگرامه یا دارم رفع اشکال میکنم یهو یکی به اسم نیلی بهم پیام داده که چقدر همیشه آنلاینی و من رو حساب یکی از دوستام گفتم باور کن دارم درس میخونم گفت خب حالا چی میخونی؟ گفتم ایمونولوژی گفت چی چی هست؟ باز من نفهمیدم دوستم نیست و فکر کردم دوستمه و ایسگاه شدم چون اون دوستم پزشکی میخونه و یقینا میدونه ایمونولوژی چیه خلاصه بعد از چند دقیقه گفت اسما اذیت نکن من دیگه پوکیدم از خنده بهش میگم اسما چیه من نیوشام میگه وااا میگم باور کن شماره دوستتو اشتباه ذخیره کردی میگه نه من سالهاست باهاش با همین شماره حرف میزنم یکم گذشت دیدم داره استیکر خنده میفرسته برگشته میگه وای به جای ۰۹۲۱ ذخیره کردم ۰۹۱۲ خلاصه که یه دوست کرد دبیرستان بی دقت و بامزه پیدا کردم و کلی بهش مشاوره کنکور دادم...

۴. یه دل میگه بگو بگو یه دل میگه نگو نگو یه دوستی روی یه بنده خدایی کراش داره که بازیگر سینماست و دوست صمیمی (در حد برادر) شوهر دخترخاله‌اشه و این از روزی که نامزدی دخترخاله‌اش اینو دیده تو فکرشه و من موندم بهش بگم ببین دختر طرف ۲۳ سال ازت بزرگتره نیا بگو آخ جون دوست دخترش هم سن منه! خب اوکی اون مخالفتی با سن کم نداره ولی خودت داری میگی دوست دختر داره یعنی میخوای یه رابطه رو خراب کنی؟ بعدم تو با موقعیت اجتماعی خانواده‌ات مسلما موقعیتای عالی برات هست چرا چنین میکنی؟ از طرفی میگم نگم چون این خودش دو روز دیگه از سرش میفته و کلا دختر بی شخصیت و بیشعوری نیست و الان جوگیر شده ولی میترسم جوگیری نباشه و جدی باشه و اون وقت نمیدونم چه کنم.

آخرین دقایق آخرین روز از آخرین بهار قرن

۲ ۷

حرفی نیست فقط خواستم این موقعیت خفن ثبت شه!

یعنی علم انقدر پیشرفت میکنه آخرین روز از آخرین بهار قرن بعد رو هم ببینیم؟ 

ذوقمرگ

۲ ۷

چند روز اخیر مرتباٌ ذوقمرگ میشم بخاطر حرفایی که می‌شنوم اولینش مربوط به یکی از دوستای دانشگاهم بود که خب دوست نبودیم همو می‌شناختیم سلام و علیک داشتیم ولی دوست محسوب نمیشدیم بعد من تو قرنطینه یک گروه دوستانه زدم و دیروز برگشت گفت که چرا زودتر نشناخته بودمت من و از این به بعد جزو دوستامی و من کلی ذوقمرگ شدم که آنابل هم اومد جزو دوستام و امروز هم گفتم بیام بیان یکم مغزم رو استراحت بدم مواجه شدم با یه کامنت خیلی مهربون که خب میشه گفت من از ذوق غش... 

چوگویک لفت د کلاس مجازی!

۲ ۱۴

از وقتی که صدای ضبط شده خودم تو کلاس مجازی رو شنیدم دلم می‌خواد از تحصیل لفت بدم... آموزش مجازی شوخی زشتی بود که کرونا با ما کرد...

+ بمیرم برای گوشای اطرافیانم چه صدای نتراشیده نخراشیده‌ای رو می‌شنون!

از خودشون

۲ ۸

حس می‌کنم از خودشونم چون وقتی هیچ کس نمی‌تونه وارد سایت آموزش مجازی بشه و براش ارور میده من می‌تونم وارد بشم! زیبا نیست؟

کلاس مجازی

۲ ۵

کلاسای مجازی قرار بود تا ۱۶ فروردین تشکیل نشن البته از ۵ فروردین به بعد دست استاد بود و خب امروز استاد ایمنی شناسی کلاس رو تشکیل دادن و از اون باحال‌تر استاد آیین زندگی‌مون با اینکه گیر نیستن کلاس رو تشکیل دادن و تازه فهمیدیم که بله هفته پیشم تشکیل داده بودن... بعد من طفلک رو حساب گیر نبودن با این استاد وصایا هم گرفتم و الان تایم بین دو کلاس اومدم بگم هیچ وقت گول نخورید!

سال نوی همگی هم امیدوارم تا اینجا خوب بوده باشه و در ادامه بهتر هم باشه و شروعی باشه برای بهترین سال‌های زندگی به قول یکی امیدوارم امسال‌تون از تمام سال‌های گذشته‌تون بهتر باشه و از تمام سال‌های آینده‌تون بدتر! همون هر سال بهتر از پارسال باشید و این صحبت‌ها

از فان‌های کلاس مجازی این که یکی برگشت گفت استاد گرسنمه کلاس داشتم قبل کلاس شما گفت که خب من یا بقیه که شما رو نمی‌بینیم غذاتو بخور!

فان دیگه این که استاد کلاس ایمنی شناسی ما وقتی کلاسش تموم شد با کل بچه‌های حاضر در کلاس به اسم کوچک خداحافظی کرد! ما مرده بودیم از خنده خیلی استاد فان و باحالیه

نامه‌ای برای پاندای کنگفوکار!

۲ ۹

پاندای دوست داشتنی من سلام!

تو رو همون روزای اول شناختم و عاشقت شدم آخه میدونی من و تو خیلی شبیه هم هستیم هر دو خرابکاریم، تنبلیم، شکمو هستیم ولی خب اگه واقعا چیزی رو بخواهیم بهش میرسیم و میتونیم بهتر از پنج آتشین و حتی شیفو و ادوی باشیم منتهی در صورتی که بتونیم خود واقعی‌مون و توانایی‌هامون رو بشناسیم تو الان بیشتر توانایی‌هات رو شناختی و من هم دارم سعی میکنم تمام توانایی‌هام رو بشناسم و توی این حال شدی الگوی من و ازت ممنونم که الگوی خوبی هستی...

باید از پدر غازت هم تشکر کنم آخه میدونی اون راز اصلی رو کشف کرد نه تو یا شیفو پدرت فوق العاده است همه پدرها فوق العاده هستن... راستی منم عین تو دو تا بابا دارم یکی از پدرهام مثل پدر غاز تو مشخصه بابای واقعی من نیست اما خب در حدی که بیشتر از وظیفه‌اش هم هست برام پدره و یک پدر پاندایی واقعی و البته ما دو تا فرق داریم من با بابای پانداییم زندگی میکنم و با بابای غازم تازه آشنا شدم و خب مادرم هم پیشم نیست اما خدا رو شکر غم من به اندازه غم تو بزرگ نیست مادرم مجبور نشده به خاطر نجات من خودش رو قربانی کنه...

میدونی تو به نظر من خیلی صاف و ساده‌ای حتی الان که به مقام استادی رسیدی حتی الان که فهمیدی چقدر شخصیتای مختلف و نقشای مختلف داری و خیلی پخته‌تر از پاندای چند سال پیش شدی اما هنوز صاف و ساده‌ای من درباره خودم واقعا نمیدونم که عین تو هستم توی این مورد یا نه اما خب یکسریا هستن که میگن منم صاف و ساده‌ام مثل تو ولی این چقدر واقعیته؟ نمیدونم چون من به خودشانسی کاملی که تو رسیدی نرسیدم...

پاندای عزیزم چند وقتیه درست و حسابی پیدات نیست کاش دوباره بیای دلم برای تو، قصر یشم، شیفو، پنج آتشین و بقیه تنگ شده باید باشید تا دلگرمی باشه...

دوست دار تو چوگویک

مرسی از آقا گل بابت ایجاد این چالش جذاب و مرسی از حورای نازنین که دعوتم کردن به این چالش

منم چون این روزا وبلاگ نخوندم و نمیدونم کیا نوشتن و کیا ننوشتن و کیا اصلا دعوت نشدن اینجوری دعوت می‌کنم که هر کسی که این پست رو داره میخونه میتونه توی این چالش دلچسب شرکت کنه.

ابد و یک روز

۲ ۲

الان من حدود ۱۶ روز هست که از خونه نرفتم بیرون و رسماً وحشی شدم و دارم خل میشم از تو خونه بودن موندم این بند‌ه‌های خدایی که به حبس ابد و یک روز محکوم میشن که هیچ جوره عفو نداره چی میکشن؟ واقعا مجازات انسانی‌ای نیست آدم بمیره بهتره تا توی چنین شرایطی تا آخر عمرش زندگی کنه.

اما خب این ۱۶ روز یک فایده مهم داشت اونم این بود که بیشتر روی آدم‌ها دقیق شدم و بیشتر به این نتیجه رسیدم هنوز خیلی چیزها برام عجیبه مثلا دایره دوستام! من دوستای خیلی صمیمیم هم شخصیتاشون زمین تا آسمون فرق داره مثلا لی‌لی پوت با اینکه دوست ۱۸ ساله منه خیلی راحت میاد بهم میگه رو دوست پسرت کراش دارم و از اون ور تارزان غیرتی همونجوری که از اسمش مشخصه با اولین حرکت خطایی که از دوست پسرم سر میزنه عین ماده شیری که به بچه‌اش نگاه چپ کردن عصبی میشه و طرف رو از بین میبره و میشه مرحوم دوست سابق... و در کل شخصیتش از دور این جوری به نظر میاد که فقط منطق داره و قلبش از سنگ ساخته شده اما در اصل منطق پوشش روی قلب مهربونشه شاید به نظر بیاد اصلا نمیدونه عشق چیه اما در اصل عاشق‌ترین آدمی که می‌شناسم تارزان غیرتی عزیزمه بعدش شاید بشه گفت بابابزرگم قرار میگیره با اختلاف زیاد.

یا مثلا فهمیدم که من درسته روحیه حمایتگر دارم دوست دارم کمک کنم اما ضعیفم اگه طرف مقابلم هفت هشت ساعت تحقیرم کنه یک جوری قاطی میکنم که تهش اون شخص ازم میترسه و دور میشه...

فهمیدم که میشه یه وقتایی خودمو رها کنم ولی میتونه نتایجی به بار بیاره که دیگه خیلی تحت کنترل من نیست چون ناشی از رفتار رها شده است و نه یک رفتار در چارچوب منطق پس نتایجش چارچوب نداره که بشه کنترلش کرد شبیه شرایط آزمایشگاهی کنترل نشده است تو هر نتیجه‌ای گرفتی چه مطلوب باشه چه نامطلوب نمیتونی بگی یقینا دفعه بعد هم با انجامش همون نتیجه رو میگیری...

و خب تصمیم گرفتم دیگه رها نباشم چون آدمی نیستم که اگه یکی سر رفتار رهای موقتی من دچار سوتفاهم بشه و حرف مفت بزنه بتونم ساکت بمونم قاتل بروسلی درونم بیدار میشه و بیا جمعش کن...

یک چیزی رو هم فهمیدم و اون هم اینکه ندیدن دوستان و کسانی که توی محیط خارج از خونه هستن به مدت طولانی بدترین بخش عذابه شاید وقتی هستن متوجهش نشی اما واقعا ندیدن دوستات عذابه من که این مدت پدر آلبوم عکسامو در آوردم انقدر هی عکسامو نگاه کردم و بغض کردم و دلتنگ دوستام شدم بابامم عین زندانبان آلکاتراز از ترس اینکه کرونا بگیرم تب کنم و در نتیجه تب تشنج کنم و در نتیجه تشنج بیماری پیشروی کنه نمی‌ذاره از جام تکون بخورم... پس میشه گفت نتیجه گرفت آدم تنها زندگی کردن هم نیستم... و این مدتی که فکر میکردم کاش تنها بودم سخت در اشتباه بودم...

الهی العفو

۲ ۸

میگن که شاید همه دانشگاه‌ها رو تا بعد عید تعطیل کنن و به جاش یک ماه بیشتر بریم از اون ور این یعنی من امسال روز تولدم نه تنها پیش مادرم نخواهم بود که دو تا امتحان تخصصی دارم الهی به حق پنج تن اگه چنین شد کل چین با خاک یکسان شه که گند زد به همه برنامه‌ها و اعصاب من! امضا یک پیرزن نق نقو

یکی از اساتید ازم یک کاری خواستن بعد گفتن به علت صرف وقت ازشون هزینه بگیرم یک درصد فکر کنید روم بشه چنین کنم!

درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان