هنوزم باورم نمیشه که امروز دوستم مادرش رو از دست داد... خدایا خیلی خیلی خیلی بیانصافی بیا و دیگه دم از عدل نزن...
هنوزم باورم نمیشه که امروز دوستم مادرش رو از دست داد... خدایا خیلی خیلی خیلی بیانصافی بیا و دیگه دم از عدل نزن...
مادر یکی از بچههای دانشکدهمون بخاطر خطای پزشکی کماست و الان بنده خدا توی قلب و ریه و مغزش تعداد زیادی لخته خون جمع شده ممنون میشم دعا کنید خوب شه بنده خدا هنوز خیلی جوونه واقعا وقتش نیست که الان بخواد بمیره یا توی زندگی نباتی بمونه...
۰. توی این قطعی اینترنت تازه فهمیدم مسیر یاب ایرانی هم دارم یکیش نشان هست و اون یکی بلد.
۱. به عنوان یک زخم خورده از نشان بهتون میگم تحت هیچ شرایطی به حرف نشان گوش ندین بخاطر اینکه بشدت معتقده کوتاهترین مسیر حتما سریعترین هم هست و به اتوبان اعتقادی نداره به طور مثال اینکه اگه خیابان دکتر شریعتی رو خود جناب دکتر شریعتی حساب کنید خونه ما روی کف پای دکتر نباشه دیگه روی پایین قوزک پای دکتر محسوب میشه یعنی در این حد پایین شریعتی هستیم بعد دانشکده من یکیش توی یکی از کوچههای پاسداران هست و یکیش توی حکیمیه رو به روی شهرک شهید بهشتی بعد اونی که تو پاسدارن هست از همون روز اول هم ویز و هم گوگل آدرس دادن برو بنداز صیاد و بعدم فلان خروجی و همیشه هم بین ۸ دقیقه تا یک ربع توی راه بودم که البته در صورتی که بابام یا از این راننده اسنپ باحالها راننده بودن میشد به ۴ دقیقه هم برسه بعد روز اولی که نت قطع شد میخواستم برم همین دانشکده توی پاسداران و دیدم راننده میگه نشان گفته از توی شهر برو گفتم نه آقا برو بنداز صیاد از شهر خیلی طول میکشه و اوشون هم گوش داد و انداخت صیاد و از بس هم صیاد خلوت بود زودتر از همیشه رسیدم دانشگاه بعد قرار بود چند روز بعدش برم خونه تارزان غیرتی و این بار من مسیر رو خودم بلد نبودم راننده هم نشان زد و نشان گفت باید بری پاسداران و از پاسداران بری فلان و ... خلاصه که نگم براتون مسیری که بعدا فهمیدم میشده از مدرس و یا صیاد توی نهایت ۲۰ دقیقه رفت ما یک ساعت و ربع توی راه بودیم چون نشان معتقد بود کوتاهترین مسیر سریعترین مسیره!
۲. اگه باز اینجوری شد و نت نداشتین میتونید بلد رو نصب کنید درسته در حد گوگل و ویز نیست ولی به شدت بهتر از نشان هست حداقل میفهمه سریعترین مسیر الزاما کوتاهترینش نیست و به جز این کوچه پس کوچه رو هم بلده خنگ نیست گیر بده بگه نه باید از خیابان اصلی بری و بره روی اعصابت.
۳. بعد از مدتها یه راننده اسنپی دیدم توی این مدت که خیلی ازش خوشم اومد و خیلی خیلی از زمانی که تو ماشینش بودم و مکالمهمون لذت بردم. ولی متن مکالمه رو نمیگم چی بود چون میدونم مقدار زیادی مخالف و موافق داره که بین خوانندگان وب من مخالفین بیشترن و من الان بخاطر شدت دل درد حوصله بحث و تبادل نظر ندارم اما احتمالاً یک روزی حرفامون رو مینویسم.
۴. داشتن کسی که وقتی نتش وصل میشه جزو اولین نفرات بهت پیام میده با اینکه رابطهتون یک رابطه نسبتاً دور هست یعنی نه رفیقت هست نه از اعضای خانواده و فامیل و نه هم سن و سالت، حالت رو میپرسه و وقتی میگی ممنونم ول نمیکنه بره و برات وقت میذاره یکی از نعمتهای بزرگ زندگیه امیدوارم خدا این نعمت رو برام نگه داره خیلی آدم جذاب و دوست داشتنیای هست واقعا...
۵. یادم نیست کدومتون بودید کامنت گذاشتین که ای امتحان بیمه عباسم شرم کن... خواستم بگم واقعا دمت گرم همه امتحانام کنسل شدن یعنی یک دونه امتحان بیوشیمی متابولیسم دادم که بلد بودم و یک امتحان سلولی مولکولی دادم اونم بعد از ۵ هفته... و خب اگه استاد سخت صحیح نکنه بد نمیشه نمرهام
هیچ کدوم یاریم نکردن لعنتیا...
کسی گزارشکار برخورد داره؟ مقدمهای در مورد برخورد میخوام...
کسی موتور جستجوی ایرانی که کار کنه میشناسه؟!
٠. این پست با موبایل نوشته شده است.
١. استاد زبانمون امروز خودش نیومده بود به دلیل اینکه زیرا عروسیش بود به جاش یه میس مرادی باحال اومده بود که الان آدرس اینجا رو هم داره خلاصه که مودب باشید/باشم و اینا.
٢. کلاسمون کلا ۴ نفره و این خیلی خوبه چون بخوام نخوام استاد متوجه سکوتم میشه و مجبور میشم حرف بزنم.
٣. چون مقطع آی ام ویندو هستم درسها آسونهها ولی من با تاخیر درک میکنم فکر کنم پیر شدم رفت ...
۴. سرما خوردم دارم غش میکنم دعا کنید خوب شم زودتر...
از دوران دبستان دقیقش میشه از پنجم دبستان تا به امروز دوستامو میدیدم که از بچگی میرن کلاس زبان و فکر میکردم خوش به حالشون حیف من نرفتم و دیگه دیر شده و خجالت میکشیدم برم ولی بالاخره رفتم و تعیین سطح دادم و ثبت نام کردم برای شروع زبان باشد که از حالت افتضاح و مسخرهی آی ام ا ویندو در بیام!
ولی ناموساً فکر نمیکردم هر سطح هفت ماه و نیم طول بکشه پیر میشم که!
+ شاید یه مدت خیلی خیلی خیلی کم پیدا و شاید ناپیدا بشم خیالتون راحت باشه خوبم و زنده منتهی کوهی از کار سرم ریخته و وقت نمیکنم بیام وبلاگ به این صورت که از شنبه تا سه شنبه هر روز از صبح تا بعد از ظهر دانشگاهم بعد یکشنبه سه شنبه و پنجشنبه باشگاهم و جمعهها کلاس زبانم این وسطاش تایمای خالی هم اگه برسم درس بخونم و وقتی اضافه بیارم میره صرف دیدن دوستان و کارهای یک جایی که دوست ندارم توضیح بدم درباره اون ولی خیلی دوستش دارم و حس باحالیه که شاید بابت این کار یکی از بلاگرها رو بتونم ببینم دیدار یک بلاگر تو محیط رسمی و جدی تجربه واقعا جدیدیه که نداشتم.
شاید بهترین استادی باشه که من قراره تا آخر دوره تحصیلم باهاش رو به رو بشم هم من هم بقیه بچههایی که باهاش کلاس دارن امروز سرکلاس دیگهای بودیم و حرف استاد آنجل شد بعد یهو همگی نشستیم غصه خوردن که ای وای دیگه از ترم دیگه نمیتونیم باهاش کلاس داشته باشیم ... بیاید اگه استاد شدید در همین حد خوب باشید.
انقدر بچهها دوستش دارن که تقریبا بیشتریا خوابش رو میبینن مثلا دیروز قهرمان آنجلا گفت خواب دیده عروسی دخترش بوده و امروز احترام السلطنه میگفت خواب دیده که تولدش استاد رو دعوت کرده و استادم اومده و منم چون گوشت تلخ و نچسبم خواب کلاس درس دیدم!
از الانم تو فکرم که آخر ترم براش یه جشن بگیریم و ازش تشکر کنیم البته جرقه ایدهاش رو احترام السلطنه زد و حالا موندم کجا و کی و چطور ازش قدر دانی کنیم. کاش بشه باهاش یه قرار بذاریم دربند چون عاشق دربنده و بعد اونجا جشن بگیریم براش... کاش تر هم تولدش رو میدونستیم ولی خب با همه اینکه صمیمی هستیم و اینا تولدش رو نمیدونیم و البته خوبم نیست قیمهها رو بریزیم تو ماستا...
خلاصه هر ایدهای دارید برای جشن قدردانی با ذکر جزئیات بیان بفرمایید با تشکر.
یعنی خدا امروز به جیغ جیغوترین و رو مخترین انسانی که خلق کرده رحم کرد. یادم نبود براش اسم مستعار تو وب گذاشتم یا نه رفتم فهرست رو چک کردم دیدم نوشتم دریل! ناموساً از دریل هم بدتره خیلی بدترها! مثل این دستگاهها که باهاش آسفالت رو میکنن میمونه البته بعلاوهی آژیر خطر!
امروز امتحان داشتیم سر کلاس استاد آنجل بعد این شروع کرد عین آژیر خطر جیغ کشیدن که نه استاد تو رو قرآن تو رو به امام حسین و فلان بعد دقیقا ردیف پشت سر من نشسته بود و من از صدای جیغهاش سردرد شدم بعد ده دقیقه و یکم مونده بود کنترلم رو از دست بدم جلوی همه سرش داد بزنم بگم خفه میشی یا نه؟! بابا لعنت بهت بیاد خب هم کلی وقت کلاس رو گرفت با این لوس بازیش هم باعث شد من سردرد شم بعدم که استاد واسه خفه شدنش گفت باشه منم فکر کردم واقعا نمیخواد امتحان بگیره و چون دیشب با وجود خستگی نشستم خوندم میخواستم بعد کلاس حالشو بد بگیرم که بفهمه باید درس بخونه و نباید عین آژیر جیغ بکشه.
حالا امتحان شده خانم داره تند تند از رو دست من و بغل دستیش مینویسه استادم فهمید بهشم گفت باز این جیغ جیغ کرد استاد گفت خب باشه بعد باحالیش اینجاست که بابا تو توی ایران زیر درس زاییدی هیچ وقت هیچ درسی رو نه میخونی نه میفهمی و همیشه کارتو با پاچه خواری و مالش میبری جلو دیگه نیا شر و ور بگو که آره من اگه ایران بمونم درس نمیخونم دیگه چون جای پیشرفت نداره ولی احتمالا با دوست من سلام جونم بریم خارج اون جا تا مقطع پسا دکتری میخونم! باش تو خوبی تو فرار مغزهایی فقط بیا و لال شو.
یادش بخیر ترم سه یک کلاسی رو بسیج میکردم که تا حد ممکن این در دورترین نقطه نسبت به من بشینه این ترم متاسفانه امکانش نیست بچهها درک نمیکنن این بشر چقدر روی مخ من میره ولی ترم سه به شکل غریبی رو مخ همه بچهها بود... یعنی یه کاری کرده که امیدوارم یه چیزی بشه یه ترم عقب بیفته یا اخراج شه از دانشگاه که دیگه صداشو نشنوم فقط!
بعدم که بعد از ظهر بیوشیمی فیزیک داریم بعد قرار بود هفته دیگه میان ترم بگیره ولی گفت کلا منصرف شده بعد ماها یعنی من و چندتا دیگه از بچهها داشتیم چونه میزدیم بگیره که با سوالاش آشنا بشیم بعد یکی که نفهمیدم کی بود برگشته میگه خب شماها دوست دارین امتحان بدین، بدین یعنی واقعا نمیفهمه بهتره امتحان بدیم تا آخر ترم یهو با ششصدتا مسئله رو به رو نشیم و حداقل نصف جزوه رو امتحان داده باشیم و علاوه بر اون با سبک سوالات امتحانیش آشنا شده باشیم؟ فقط دوست دارم بفهمم کی بود و اگه آخر ترم نق زد بدم فلکش کنن!
وی بشدت بیاعصاب شده است!...
امروز دوباره آزمایشگاه فیزیک داشتیم و انقدر بهمون خوش گذشت موقع آزمایش و بعد با تعریفای استاد حس خفنی بهمون دست داد که نگم براتون. امروز به اعتراض بچهها ما دیگه اولین گروه انتخاب نکردیم که چی آزمایش کنیم و میز نیرو به ما افتاد بعد وقتی بعد از کلی تفکر یکسری داده به دست آوردیم و نشون استاد دادیم شگفت زده شد که ما تونستیم با وسایل بسیار بسیار داغان و افتضاح آزمایشگاه با اختلاف ۰.۳ نیرو رو به دست بیاریم.
تازه اگه یکم کمتر بازیگوشی میکردیم و دقت میکردیم یه وزنه اونجا بود که اگه از اون استفاده کرده بودیم خطامون میشد ۰.۱ ولی خب ما ترجیح دادیم جای تغییر وزنه با دست صاف و صوف کنیم بردارها رو!!! شاید اگه این استادمون توی مقاطع پایینتر از پیش دبیر من بود منم الان داشتم فیزیک میخوندم مثل چارلی و البته یقینا و صد در صد توی شریف که دبیر پیش منو با کش دار نزنه!
آخه وقتی پیش بودیم دبیرمون میگفت هر کسی بیاد شریف میتونه بازم ببینتش و من عاشقش بودم هم خودش هم فیزیک پیش مخصوصا موج ولی خب انقدر که پایه عزیز ضعیف بود من همیشه وحشت داشتم ازش!
البته که پایهام تا قبل از اینکه بخواهیم نهایی بدیم به نظر ضعیف نبود چون تا دوم که بیست بود همهاش و میانترمای سومم بیست شده بودم ترم یکم شده بودم شانزده ولی توی نهایی... همین که هفت شدم و با مجموع نمرات قبلی پاس شد راضیم!
چقدر حس میکنم یکی توی این فیلم منه! اونایی که سریال رو دیدین اگه حدس زدین چه کسی و چرا؟
هفتهای که داره میاد نه هفته بعدش تا دلتون بخواد امتحان دارم ولی نمیدونم چرا حوصله درس خوندن ندارم! الهی العفو!
حالا بیوشیمی رو نخونم هم میدونم میتونم نمره بالا بگیرم ولی امتحان سلولی شبیه شوخی زشتیه که نمیخوام باورش کنم...