جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

به تاریخ یازده شهریور نود و هفت

۲ ۷
فقط برای خودم مینویسم یادم بمونه امروز، پارک جمشیدیه، تارزان، آهنگ، تولد با تاخیر... بمونی برام دوست عزیزم

عذر خواهی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بالکن

۲ ۱۳
هنوز خوبه خوب نشدم هنوزم میرم لبه بالکن ولی حداقل به پریدن فکر نمی‌کنم فهمیدم بالم شکسته نمیشه پرواز کنم ولی خب هنوز پریدن دوست دارم و هنوزم گوش میدم 
زندگی یک چمدان است که می‌آوریش
بار و بندیل سبک می‌کنی و می‌بری‌اش
خودکشی مرگ قشنگی که به آن دل بستم…
 

عید همگی مبارک

۲ ۹
 
عید همگی مبارک 
سیدهای عزیز عیدی فراموش نشه!
لطفا به دلخواه برای بنده در مورد مسائل زیر دعا فرمایید با تشکر!
برای عاقبت بخیری میم
برای کار میم
برای عاقبت بخیری خودم و عزیزانم به خصوص رفیق جان
سلامتی همه
بهتر شدن اوضاع جهان
برپایی حکومت اسلامی واقعی با عدل علی...

دوست دختر عزیزم

۲ ۲۳
شهریور برای من ماه عزیزیه حتی اون سالی که درس نخوندم و کارم به امتحانات شهریور و حتی دی کشید برام دوست داشتنی بود چون تولد مامانیم بود کسی که با همه قدیمی بودنش با فکرای عتیقه‌طور بزرگم نکرد هیچ وقت نگفت از جنس مخالفت دوری کن آدم اگه قبل ازدواج نشناسه عاشق نشه یا بی‌شناخت عاشق بشه بی‌سرانجام میشه ازدواجش و برام کلی مادربزرگ روشن فکر بود از اونایی که میگن تا شاغل نشدی مستقل نشدی که انگل جیب شوهرت نباشی و در صورتی که پررو شد بتونی روی پای خودت وایستی ازدواج نکن.
البته وی تا حدی شیوه تربیتیش رو سر من به روز رسانی کرده بود حتی همسرش نیز! پدرم همیشه میگفت به بابایی نگو دوست پسر داری ولی من گفتم تازه راهنمایی هم می‌کرد چه کنم و الحق که استاد بود هر وقت به حرفاش مو به مو عمل کردم نتایج خوبی در راستای دزدیدن عقل پسر مردم داشتم حیف قبل از استاد شدنم فوت شد...! از حرفم پرت شدم این رو گفتم تا بگم که ایرانم و همسرش قبل‌تر اینجوری نبودن اون نصایح شاغل شو و فلان رو داشتند ولی تشویق به دوستی با جنس مخالف تزی بود که سر من اجرایی شد چون دیده بودن بچه‌هاشون با تز دوری کن ازدواج‌های ناموفق داشتن و خودشون که دوست بودن و ازدواج کردن شادن با هم و نتیجه گرفته بودن بهتره...
البته خیلی از عزیزان من شهریوری هستند مثل پدرم یا دبیر حسابانم یا حتی پسرکی که از سر نفهمی به فناش دادم و معتقدم تا حالا هر بلایی سرم اومده بخاطر بدجنسی در حق اونه... 
خب داشتم میگفتم تولد ایرانمه. دیگه نیست تا به بابابزرگم بگم دوست دخترتو دزدیدم دیگه دوست دختر خودمه دیگه نیست رو محل همیشگی بشینه و منم برم بغلش و در جواب بیا پایین کره خر پاش اذیت میشه بگم مبل ایران خودمه حتی الان آلزایمریش هم نیست تا اذیت کنه جیغ بکشه درسته وقتی مریض بود اذیت میشد ولی من دوست داشتم بود حتی مریض...
تولدت مبارک مادربزرگ جانم

شش کیلو آجیل

۲ ۵
۰. می‌خواستم کانال بزنم روزانه‌هام اونجا باشه تمرینات نویسندگی توی وب ولی من آدمش نیستم یا باید توی دفترخاطرات بنویسم یا وبلاگ کانال به نظر من مسخره است مگه تو شرایط خاص
۱. از دیروز به دلایل مختلفی ناراحتم این وسط ناخواسته و به علت آلزایمر یکی ازم دلخور شد که چرا در فلان جا بهمان حرف رو زدم منم دفاعی نداشتم چون گیجی و آلزایمر توجیه بی‌خودیه ولی خیلی دلم می‌خواست باهاش حرف بزنم بگم چون خوب نیستم و شوت زدم چون زندگی بیش از حد رو مخم رفته و کشش ندارم حتی دارم فکر می‌کنم یه مدتی غیب شم...
۲. هر روز که بیدار میشم میگم امروز دیگه حنا بذارم و باز شب میشه و به علت ترس از نتیجه این کار رو نکردم.
۳. عروس داماد محترم دبه کردند و می‌‌خواستن بهشون اندازه یک ششم پول پیش و اجاره تخفیف بدیم و در نتیجه معامله‌مون نشد...
۴. طبقه‌ای که ما هستیم یک واحد رو یک پدر و پسر اجاره کردن و بسیار صبورن در برابر سروصدای ما مثلاً شب تولد من ما تا دو آهنگ گذاشته بودیم و زدیم و رقصیدیم ولی در جواب این که ازشون عذرخواهی کردیم گفتن خواهش میکنیم سر و صداهای شما نشان از جریان داشتن زندگیه! 
۴/۱. من خواب بینهایت سنگینی دارم دیشبم بعد کلی تلاش خوابم برد و صبح دیدم خانواده میگن باید با مدیر ساختمان حرف بزنیم دیشب همسایه‌های طبقه سومی پدر ما رو درآوردن انقدر روی پشت بوم سروصدا کردند حتی آقای همسایه دیگه کفری شده بود بد و بیراه می‌گفت! ببین چی بودن که این بندگان خدا هم معترض شدن و تو چقدر خوابت سنگینه که نفهمیدی! 
۵. در طی همین یکی دو روز گذشته در کانال یکی عکس انجیر دیدم و دلم خواست ولی به کسی نگفتم امروز بابام از بیرون اومد با انجیر آمد این حجم از اجابت اگه تو مسائل مهمتر وجود داشت من الان شادترین آدم دنیا بودم با کلی موفقیت ولی حیف خدا فقط هوای شکم منو داره دیگه با روحم کاری نداره!
۶. این که توقع دارم اونی که دوستش دارم حداقل یکدهم ایکس که یه پسربچه غریبه است حداقل به نسبت کسی که سه سال از عمرم براش رفته غریبه است باهام مهربون باشه و حواسش به حال دلم باشه فکر کنم توقع بی‌جایی باشه چون ایکس منو نمیشناسه نمیدونه ارزش نگرانی ندارم اما محبوبم میدونه...! حس می‌کنم تابلو باشه ایکس کیه ولی شما به روم نیارید!

ده دو

۲ ۸
چون توی یوتایپ هنوز درس سیزدهمم جای همه حروف برام مشخص نشده و مدل تایپم شده ده دو! ردیف وسطی کیبرد و تعدادی از حروف ردیف بالا و پایین تا درس سیزدهم یاد داده شده و بلدم و ده انگشتی تایپ میکنم ولی بقیه با دو انگشت و اینجوری سبک ده دو این پست تایپ شده بسیار هم جذاب! فقط مغزم هنگ کرد طفلک!
کلا دو این روزها تو زندگیم خیلی موثره رژیم پنج به دو تایپ ده دو ... حرفای دوتایی ...

بوق اشغال

۲ ۷
چند وقتی بود تصمیم گرفته بودم تایپ ده انگشتی تمرین کنم اما تنبلی میکردم ولی خب الان بعد از مدت‌ها دو روزی میشه که شروع کردم به تمرین کردن تایپ ده انگشتی و برای این کار عضو سایتی شدم به اسم یوتایپ که آموزش تایپ ده انگشتی فارسی و انگلیسی رو داره دیروز و پریروز با اینکه تازه شروع کرده بودم تمرینات رو بدون غلط و با سرعت بالا انجام میدادم اما الان همون تمرین‌ها رو با کلی غلط و سرعت فاجعه انجام میدم فقط و فقط بخاطر بوق اشغال بدی که توی مغزم وجود داره و مقصرشم خرمگسی هست که هی میگه میرم میرم ولی نمیره و نمیدونم چی میخواد از جون من و زندگیم نه میره نه میمیره یک جور مگس جهش یافته است و مثل یک سوسک قوی و نمیر شده که اگه بمیر بود تا حالا باید میمرد ولی متاسفانه هیچ حشره کش و مگس کشی روش اثر نکرده! تهش این ما رو میکشه و از ما تغذیه میکنه ببینید کی گفتم!

این بابایی فدات!

۲ ۶
خیلی قدیم‌ها که هنوز نوکیا مدل گوشتکوب کاربرد داشت و من هم یکی داشتم و با ا.م دوست بودم عید قربان یک پیامک داد به این صورت که با @ ببعی کشیده بود و نوشته بود In babaE fadat من خوندم این بابایی فدات و با تعجب گفتم دیووونه من به بابابزرگم میگم بابایی یعنی چی بی ادب؟ که فهمیدم بله ببعی بوده نه بابایی!
حالا تکنولوژی پیشرفت کرده ملت توی تلگرام لعنت الله عکس میدن

برای پدران آینده

۲ ۵
من فاز یکسری از پدر و دخترها رو نمیفهمم واقعا نمیفهمم. من نمیفهمم چرا یه دختر وقتی کار اشتباهی نکرده ولی با این حال یکسری مریض مزاحمش شدن کتکش زدن از پدرش مخفی میکنه و خوشحاله که نیست بفهمه و دعواش کنه! یا نمیفهمم چرا یه دختر باید فکر کنه صرف اینکه یه اشتباهی کرده زندگیش تموم شده است و باباش بفهمه میکشتش! 
لطفا شماهایی که تازه پدر شدین یا هنوز پدر نشدین با دخترهاتون دوست باشید جوری باشید که بدونن شما به هر حال بزرگترین حامی زندگی‌شون هستید حتی اگه بزرگترین حماقت‌ها رو بکنن...
این مدت از چندتا از دخترها حرفایی شنیدم که بیشتر از قبل مطمئن شدم بابای من با همه عیب‌هاش چقدر خوبه حداقل حداقلش اینه که رفیقه البته یکم رفیق ناباب محسوب میشه خودش! اینجوریم نباشید دخترهای خبیث تحویل اجتماع ندین!

پایان ایام خوش ...

۲ ۶
دیروز و امروز آخرین کلاس‌های من توی انستیتوپاستور بودن با حضور یک عروس نمونه که مادر شوهرش زنگ زده بهش برگشته میگه ببخشید شما؟! همه چیز از اونجایی شروع شد که دیروز این عروس نمونه این دسته گلش رو تعریف کرد و بعدتر موقع استراحت حرف رسید به اینکه من چای میخورم من توی کافی شاپم چای میخورم معمولاً و عروس نمونه داشت من رو مسخره میکرد بابت این موضوع همون موقع هم پودر کافی میکس رو میخواست بریزه توی لیوانش ولی خیلی شیک ریخت رو میز! من بهش خندیدم گفتم ببین مسخره کردی ضایع شدی!‌ و دیگه شروع شد...
اولش میخواستم ریز به ریز شوخی‌هامون رو بنویسم ولی الان که فکرشو میکنم قشنگ‌تره تو سینه خودمون و برای خودمون محفوظ بمونه ولی میتونم بگم من خواهرم رو پیدا کردم و دلم گرفته از اینکه ازش جدا شدم البته مفصل خداحافظی نکردم باهاش چون امیدوارم بتونم خیلی زود ببینمش
فقط برای یادآوری خاطرات خودمون باید بگم تو دنیای وارونه‌ای هستیم که پیرمردهای به ظاهر کارمندش شاخن، سخاوتی‌ها خسیسن! جدی‌ها بویی از جدیت نبردن! بعلاوه کلید، رژیم، پنه، موهیتو، گاو، شیر، آستین‌های گرسنه، گرما خوردم! پت و مت، خوشحال و شاد و خندانیم، دیوانه‌های خانمان برانداز و تمــــــــــــام!

پنج کیلو آجیل

۲ ۷
۱. چند هفته پیش دوستی شرح احوال یک بنده خدایی را گفت و خواست باهاش دوست بشم گذشت و دیگه داشتم به نقطه‌ای می‌رسیدم که بگم دیر است که دلدار پیامی نفرستاد که فرستاد بالاخره. من همیشه سعی می‌کنم فرض بگیرم همه خوب و صادق هستند مگه خلافش ثابت بشه حالا چند روزی از دوستی با این شخص نگذشته به صداقتش شک کردم البته معتقدم دروغ نمیگه اما برخلاف ادعاش دنبال ترحم هست و داره مبالغه میکنه درباره وضع موجود زندگیش و یا اگه مبالغه نکنه میتونم بگم بی‌عاطفه‌ هم نه ولی بی‌فکرتر از مادر من هم هست!
۲. هر وقت قرمز می‌پوشم یعنی دلتنگم یک جور اعتراض به وضع موجود بی صدا هم هست و این روزها همه لباس‌های قرمزم پوشیده شدن و باید شسته شن و گرنه باید برم سراغ رنگ‌هایی که به دلم نیست!
۳. باز زهرماری خورده بود انقدری که کل محیطی که توش بودیم بوی زهرماری می‌داد و من داشتم به قطع نخاع شدنش فکر میکردم! بشدت نگران روزی هستم که فیوزهام اتصالی کنه از حالت فکر به عمل برسونم!
۴. خبر خوب اینکه یکی از خرمگس‌های بزرگ زندگیم به زودی میره و قرار هست به جاش یک زوج تازه عروس داماد بیان یعنی مهر ماه واحد بغلی رو تحویل میگیرن و آبان عروسی می‌کنن در این حد تازه و نو هستن و می‌خوام به فال نیک بگیرم.
۵. این روزها بیشتر به این حرف میرسم فقط هدف... هیچی مهم نیست چون هیچ شرایطی پایدار نیست هیچ آدمی هم همیشگی نیست اصلاْ دنیا محل گذره!
۶. فردا مادرم میره دیروز حسش نبود با اینکه بیدار شده بودم حاضر شده بودم اسنپ هم گرفته بودم برم دیدنش نرفتم! زنگ زدم گفتم نمیام ببخشید! یکی شنید گفت وقتی با مادرت اینجوری میکنی من چه توقعی دارم؟
۷. خوابم میاد چرا شب نمیشه؟
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان