يكشنبه ۳ تیر ۹۷ , ۱۸:۵۱
حس زندانی جماعتی بهم دست داده که حکمش ابد بوده ولی عفو خورده بهش و آزاد شده! چرا؟ چون قرار بود ترم تابستانی بردارم اما خانواده گفتن شرایط اقتصادی خوب نیست و منم از خدا خواسته گفتم خب نمیرم کلاس فتوشاپ هم نمیرم خودم تمرین میکنم با جزوه و نت و همت عالی و کلاس زبان هم نمیرم خودم میخونم و تمرین میکنم و کلا همه کلاسها به فنا رفتن خیلی زیبا و فقط یک دوره ۴ روزه انستیتوپاستور کلاس دارم و بقیه تابستان خوشحال و شاد و خندان میشه به میل خودم برنامه بریزم و هر ساعتی که راحتم و میتونم مشغول یادگیری فتوشاپ و زبان بشم.
اصولا قید و بند و کلاس توی فصل گرما برای من یک جور شکنجه است انگاری مرده باشم و خدا به فرشتههاش گفته باشه این خیلی حرف گوش نکن بود بفرستید ته جهنم! تازه اگه این حرفی که میگن کسی که مادرش سید هست یک روز در هفته! سید محسوب میشه! چه حرفا جدا! و اینکه حرف بابام بخاطر نفرتش از اعراب نباشه و واقعا سید نباشه توی جهنم برقرار باشه شکنجه بدی میشم هی سرد و گرم میشم آخر میترکم از درون!
یا مثلا در حالت خفیفترش بهم حس کسی دست میده که اسیر کشور دشمن شده فرستادنش اردوگاه کار اجباری و بهش یک کف دست نان کپک زده میدن و اندازه خر هم ازش کار میکشن! همچین حسهای خوبی دارم به کلاس رفتن توی فصل گرما! از بچگی هم متنفر بودم تابستان برم کلاس و ترجیح میدادم تو کوچه بازی کنم یا اگه خیلی میخوان بهم زور بگن فقط کلاس شنا مورد قبولم بود!
خلاصه که دارم از آزادیم لذت میبرم و به تابستان جان و سفرهاش سلام عرض میکنم. شاید بگین وضع اقتصادی خوب نیست چه سفری؟ شما باید با من بیای سفر تا ببینی میشه چقدر کمخرج سفر رفت! کلا سفرهای من شامل یک کوله پشتی بار و بندیل میشه و چون اهل این نیستم که بگم اینجا غذا نمیخورم یا تو چادر و ماشین نمیخوابم! خیلی راحت میشه سفر کرد شده همین امسال سفر یک روزه رفتم بعد دیدم ارزش نداره هزینه هتل بدم شب تو ماشین خوابیدم! اساسا سخت نمیگرم شما هم سخت نگیرید!