جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

اومده میگه من استادتونم، وجدانا تو استاد مایی؟!

۲ ۳
استاد یکی از دروس آز عوض شده بعد انقدر کوچولو و بامزه است که من عمرا به ذهنم می‌رسید استاد باشه تهش میگفتم دانشجوی ترم ۶ باشه خلاصه که خیلی گوگولیه بعد این گوگولی جان امروز گفت وقتی کارشناسی بوده استادش همین استاد استندآپ کمدی بوده و خب باعث شد تصمیم بگیرم هفته دیگه دوشنبه برم از اوشون بابت تربیت چنین استاد گوگولی‌ای تشکر کنم!

یازده کیلو آجیل

۲ ۵
۰. لب و لوچه‌ام آویزون شد قبل نوشتن این پست عرفانم با این کارهاش!
۱. من اهل دیدن فیلم و سریال نیستم زیاد ولی خب گاهی هم می‌بینم و الزاما هم فیلمای برتر و نمیدونم فلان و بیسار نیستن باید به دلم بشینه مثل دو تا فیلم دیشبی اولی رو تلویزیون پخش کرد و اسمش هم وقتی تو خواب بودی، بود بعد قبل فیلم یه خانومه داشت میگفت فلان و بیساره و دختره شخصیتش فلانه و اینا بعد من سر همین که شخصیتش شبیه من بود نشستم فیلمو دیدم و الان میتونم بگم لطفا جک گور به گور منم پیدا کنید دقیقا به همون شکل باحال و دوست داشتنی
فیلم دوم در راستای وقت گذرونی با پدر جان بود و از استاد رپ پرسیدم و جا داره بهش بگم دمت گرم چون بابام بسیار خوشش اومد و منم سرحال شدم از سرحال شدن بابام و اسم فیلمش هم جان ویک بود گمونم که خب دیشب قسمت یک رو دیدیم و من عاشق اون رفیق بامرام تک تیراندازش و خودش و سگش شدم حیف اسلام و علم دست و پام رو بستن و گرنه من بشدت دوست داشتم تو خونه سگ داشته باشم و آی ام از اونا که دوست دارن سگ و گربه شون تو تخت خودشون بخوابه و همانا که گربه مامانمم هم هر وقت میرفتم خونه اش شب خودش قبل من میرفت توی تختم عصرها هم میومد روی مبل به سختی خودشو جا میداد و میخوابیدیم دوتایی تازه من از گربه هم بدم میومد هم میترسیدم ولی این اسنو جان بسیار جیگر بود و عاشقشم حیف که بابام وقتی مامانم داشت میرفت گفت اجازه نداری بیاریش خونه و مجبور شدیم بدیمش به آقای بره چیز! البته اسم بنده خدا دره زرشکی بود مامانم یادش میرفت دو بار بهش گفت آقای بره چیز موندم ما چطوری یزدی هستیم که فامیلی‌های توی یزد برامون انقدر خنده‌داره! [وی از سمت مادری یک چیز پیوندی خفنی است کل آسیا در وی جمع است روس، عرب عربستان!، لر بختیاری، یزدی، ترک همدان، ترک قزوین و از سمت پدری تبریزی و زنجانی است.]
۲. احساس میکنم دچار بیماری خواب آفریقایی شدم و یک عدد تریپانوزوم گامبینس افتخار نیش زدن من رو داشته از بس که هر چقدر میخوابم سیر نمیشم از خواب و هی دلم میخواد بخوابم الانم که دارم پست مینویسم دلم میخواد بخوابم! البته استاد فشار خونیان میگفت سفید پوستان عزیز نسبت به این بیماری یک ژن مقاوم دارن و بهش مبتلا نمی‌شوند برای همین بهش می‌گوییم بیماری خواب آفریقایی ولی خب بعید نیست رگ و ریشه آفریقایی داشته باشم و بگیرم شایدم رگ و ریشه خرس قطبی یا کوالا و حتی تنبل درختی دارم. انصافا من با حرف داروین در مورد تکامل مخالفم چون من یکی جدم میمون نبوده یکی از این سه بزرگوار بوده با توجه به علاقه ام به خواب و حرکات فوق آروم احتمالا همین تنبل درختی عزیزم بوده.
۳. توی سایت وزارت علوم گفته بیوشیمی لنینجر منبع و مرجع برای کنکور فوق لیسانس ماست از اون ور استاد بیوشیمی ما گفته کتاب هارپر بخریم بابامم میگه هر دو رو بخر و بخون خلاصه هم نه کاملش رو خلاصه که من و بیوشیمی و دو ترم جذاب! حالا موندم ویرایش‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ بخرم یا اون ویرایش مشهور ۲۰۱۴ رو چون تو علم ما یک سال هم خیلیه مثل ریاضی و فیزیک نیست هی تغییر میکنه به طور مثال ترم یک بودیم میگفتن تخمک انسان یک ایزو لسیتال یا تخم بی‌زده  است بعد ترم بعدی گفتن معلوم شده ایزوله نیست و این یعنی تغییر تقسیم بندی تخمک بر اساس زرده فقط توی سه ماه بعد شما فکر کن کتاب ۵ سال پیش چقدر قدیمی میتونه باشه البته چون بیوشیمیه ممکنه انقدر زیاد تغییر نکنه نمیدونم واقعا به نظر شما بیوشیمی هم عین زیست تند تند تغییر میکنه و لازمه کتاب جدید رو بخرم؟
۴. تارزان جان پا درد داشت بعد میگفت مادر گرامی فرموده‌اند که از بس تنبلی و کار نمیکنی دو دقیقه کار میکنی فنا میری و منم گفتم منم اینجوریم قرار شد از تابستون بریم ورزش به این صورت که یه گوشه دنج پیدا کنیم آهنگ بذاریم و بخوابیم بالاخره خوابیدن هم یک جور ورزشه و بهشم میگن مدیتیشن! [الان به عمق این موضوع که میگم جد من تنبل درختی بوده پی بردید؟]
۵. دعا کنید ۴ شنبه صبح استاد استندآپ کمدی کلاس استندآپ کمدی ۲ ارائه بده درسته از لیست ما حذف شده ولی خیلیا میگن به بیوشیمی کمک میکنه و مهمه بلد باشی و دوست دارم ارائه بده تا بازم برم سرکلاسش
۶. نگران استاد زبان بودم که از قاعده اسم کچل و میذارن زلف علی پیروی  کنه اسمشو سرچ کردم و دیدم توی نظرات نوشتن اسمش خیلی هم با مسماست و ندید عاشقش شدم! امیدوارم اینم عین استاد استندآپ کمدی ماه باشه البته که هیچکس مثل اون نمیشه و اوشون واقعا یک دونه است.

من زنده‌ام اما مرتباً به مرگ موقت فرو میرم!

۲ ۴
خب میرسیم به این قسمت از قرآن که خدا جون میفرماید به یقین با هر سختی آسانی‌ است و از اون جایی که خدا همه وعده‌هاش حقیقت داره و خودش در یک جای دیگری فرموده است که پس تو صبر پیشه کن که وعده خدا حق و حتمی است... ما هم بعد از سختی به آسونی رسیدیم و جا داره پایان ایام امتحانات بی‌خوابی کشیدن‌های پیاپی زجه زدن سر نفهمیدن بخش‌هایی از جزوه و نثار باقیات و صالحات سمت روح پرفتوح استاد و عمه محترمه و گاهی هم مادر و پدر محترمه و نتیجه‌گیری اینکه بابای این استاد کاش اون شب این خطا رو مرتکب نمی‌شد و صبح با استرس و چشم پف کرده سر جلسه رفتن رو به تمامی زجر دیدگان تبریک و تهنیت عرض بنمایم.
الان شما آثار امتحانات رو توی من می‌تونید ببینید نمونه‌اش همین اندیشه که باعث شده پست من این شکلی شروع شه... یا این که از دیروز هر چی میخوابم از خواب لعنتی سیر نمیشم اصلا یک وضعیت نابسامانی دارم هنوز هر از چند گاهی دچار مرگ موقت و یک خواب عمیق میشم این دو روزه.
ولی خدایی کاش ترم بعدی از اسفند شروع میشد نه از ۱۳ بهمن ما هنوز بدن‌مون کوفته است بابا...
از جذابیت‌های این ایام بگم براتون اول از همه که فهمیدم تارزان غیرتی چقدر رفیقه چقدر زیاد و چقدرم کارآگاه و باحاله یعنی اسپری توالت اگه میدونست تارزان غیرتی انقدر خفنه عمرا انقدر به پر و پای من می‌پیچید البته درمورد این موضوع اسپری توالت جا داره بگم خداوندگارا این چه کاری بود باهاش کردی درسته ما دوستش نداریم و تصمیم داشتیم حالشو تا آخر کارشناسی بگیریم ولی دیگه داداش تو کوتاه بیا این نوع حالگیری که تو براش ایجاد کردی حقش نبود انقدر هم بد نیست بابا... 
بعد جا داره به استادی اشاره کنم که من رو تو فاصله دو هفته دو بار جنون کشید و باعث شد وسط دانشکده جیغ بزنم و بپر بپر کنم انصافا دمش گرم عشقه عشق یک کاری کرده بود دیروز هر کسی میرفت توی پرتالش با جیغ شادی برمیگشت بیرون کاش زودتر این دوره کارشناسی تموم شه که نگن خواستی پاچه خواری کنی و فلان بتونم ازش قدردانی کنم نه فقط برای نمره کلا برای همه ویژگی‌های اخلاقیش البته یک ویژگیشو نمی‌پسندم ولی خب گل بی‌خار خداست و این صوبتا.
دعا کنید پایان ترم جدید هم همینقدر شاد باشم و راضی...
خدایا ازت متشکرم بابت همه چیز...

اگه یه روزی بخوام زکات علمم رو بدم

۲ ۷
میگن تدریس زکات علمه اگه به مقاطع بالا برسم و از اتفاقات مشابه امروز از ذوق سکته نزنم یقینا برای استادی شیوه استاد استندآپ کمدی‌مون رو در پیش میگیرم مگه داریم استاد جذاب‌تر از استادی که تا ساعت ۲ شب جواب ایمیل میده و رفع اشکال میکنه استاد نیست جواهره این نظر ربطی به قسمت بعد کارش نداره چون واقعا انقدر ذوق کردم نمیتونم بگم و وصفش کنم بعدشم که بگه چون دانشجوی خوبی هستی برات برگه رو صحیح کنه و بشی ۱۹ یعنی تو ۱۹ نشی به زور بهت ۱۹ بده یعنی پرواز کردم از ذوق ... چون حس میکردم خیلی غلط نوشتم و فقط خیالم راحت بود که پاس میشم که اینجوری شد...

وقتی قارون جذاب میشه وقتی همه چیز اوکی میشه وقتی حنای مزرعه میاد و حتی دوست رشید

۲ ۸
یکم دی تولد دختر لپ قرمزی بود و هر کاری کردم قبلش یا بعدش خارج یونی قرار بذارم باهاش نشد نیومد و منم مجبور شدم به گرفتن تولد توی دانشکده فکر کنم بعد از یک بررسی تصمیم گرفته شد که دوشنبه تایم نماز و ناهار رو براش تولد بگیریم که یهو زارت مهران مدیری جبرانی گذاشت و گند زد به برنامه ما مونده بودم چه کنم که یک ایده به ذهنم رسید و اونم این که سرکلاس استندآپ کمدی تولد بگیریم چون استادش همیشه بهمون استراحت میده یک ربعی خلاصه مونده بودم کار درستیه یا نه که گفتم با بچه‌های کلاس مشورت کنم.
از طریق گروه تلگرامی کلاس بچه‌ها رو پیدا کرده بودم ولی میترسیدم برم پی وی آقای قارون با اون اخم صبحگاهیش به بچه گفتم چه فکری دارم ولی میترسم از قارون مشورت بگیرم میترسم منو بزنه! بکشه وصیت کردم حتی!... خلاصه ترسان لرزان و بسیار متشخص و سلام حال شما خوب است گویان رفتم پی وی و بعد از طرح مسئله دیدم حق با بچه بوده و واااااو چه مهربون و باحال و پایه است نه تنها مثل بقیه نگفت بده و فلانه و بیساره گفت خیلیم خوبه استادم که باهامون خوبه بادکنکشم تقبل کرد تازه
خلاصه که مصمم شدم اما بازم بچه‌های دیگه دلشوره وارد می‌کردن و تهش تصمیم گرفتم اول از استاد کسب اجازه کنم و برای همین افتادم دنبال ایمیل که آشپزباشی گفت من ایمیل استاد رو دارم و میفرستم ولی نفرستاد منم دلشوره دلشوره آخرش به مسئول آموزش پیام دادم و اوشونم گفت دسترسی به استاد ندارن و خلاصه تهش چهم آشپزباشی با تاخیر بسیار ایمیل رو داد و به استاد جان استندآپ کمدی ایمیل زدم و با سرعتی باور نکردنی دیدم جواب اومده در مرز سکته ایمیل رو باز کردم که دیدم زرشک یه پیام از سمت خود یاهو بود که میگه این آدرس وجود نداره دیگه چون خط آشپزباشی بد بود گفتم شاید اشتباه خوندم و احتمالات ممکن رو توی گوگل که رحمت خدا بر سازندگانش باد سرچ کردم و یافتم یافتم گویان شتافتم سمت جیمیل عزیزم و متن ایمیل رو فوروارد کردم و بازم با سرعت جواب اومد تقریبا ناامید ایمیل رو باز کردم که دیدم واااهااای استاد جواب داده و گفته باشه کلیم حرف خوب زده و ذوق مرگ شدم خلاصه که با آقای قارون و تارزان غیرتی و چهارپایه و سرو گرامی و پسر لپ‌کشونی برنامه چیدیم و قرار شد که من کیک ببرم آقای قارون بادکنک بیارن و بعد من سر دختر لپ قرمزی رو گرم کنم اونا کلاس رو آماده کنن و گفته بودن سه دقیقه هم بسه
شب قبلش سوار بر رخش سفید شدیم و رفتیم کیک بخریم ولی تخم کیک کاکائویی بزرگتر از یک کف دست رو ملخ خورده بود مگه پیدا می‌شد تهشم یک کیک کوچولو گرفتیم بعد قرار بود کیک رو در پناه چادر ببرم تو و از جلوی حراست رد کنم ولی بابا ایده داد کیک رو از با کیسه زباله مشکی رد کنم! که چقدر هم خوب شد چون قرار بود تارزان غیرتی زود بیاد کیک و وسایل رو از من بگیره دختر لپ قرمزی نبینه شک کنه ولی نرسید و خب اون کیسه باعث شد نفهمه چیه و به خیر بگذره
استاد جان هم تند تند درس دادن و ساعت هشت و نیم گفتن که میتونیم بریم استراحت و منم به دختر لپ قرمزی گفتم بیا بریم بیرون من دستشویی دارم بعدم به بهانه اینکه چادر قجری رو نمیشه تو دستشویی جمع کرد تو کتابخونه چادرم رو با کلی فس فس کردن در آوردم و بعد رفتم دستشویی مثلا و دستمو شستم و باز رفتیم کتابخونه و چادرم رو پوشیدم بعد دیدم خیلی نگذشته حس کردم تشنمه و گفتم بریم آب بخوریم خلاصه بعد از اینکه یک گردش علمی کردیم رفتیم سرکلاس و انصافا دم تارزان غیرتی و آقای قارون و پسر لپ کشونی درد نکنه واقعا بیشتر از انتظارم توی اون تایم کم کار کرده بودن و وقتی وارد شدیم علاوه بر قیافه دختر لپ قرمزی که خبر نداشت و جا خورد و  لپاش دیگه حسابی گل انداخت و قرمز شد منم جا خوردم و به جرئت میگم که من هنوز تو کف اینم که پسر لپ کشونی چطوری بادکنک زرده رو بادکرده بود آخه؟ برادر ریه داری یا کمپرسور؟
ولی خدایی باید بودین میدیدن دختر لپ قرمزی رو انقدری شوکه شد که گفتم باید آب قند بیاریم طفلک بچه‌ام به دوستی با من عادت نکرده و نفهمیده که امکان نداره برای تولدش بی‌برنامه باشم دیر و زود داره سوخت و سوز نداره...
خلاصه با اینکه می‌خواستیم شیطونی نکنیم زیاد که صدا نشه کلی شیطونی کردیم و طبق چیزی که بعدا تو فیلما دیدیم استادم حتی یه قر ریز اومدن که بسی شاد شدم موقع دیدنش دیگه از قر دادنای یواشکی خودمون نگم براتون تهشم بعد خوردن کیکا چندتا عکس دست جمعی گرفتیم که یکی‌شون خیلی خفن بامزه شده و کاملا نشون دهنده شخصیت شوخ و بامزه استاد که بعد کسب اجازه به سمع و نظرتون میرسه
 
صرفا جهت معرفی!
استاد جذاب مون که مشخصه کدومن بغلیش حنا جان‌مون بعدیش خودم بعدی دختر لپ قرمزی نازم و در نهایت عشق بی‌همتای بنده تارزان غیرتی  خدا هر سه نفر این عکس رو برای من نگه داره که جزو ناب‌ترین آدم‌هایی هستن که شناختم 
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان