جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

بیست کیلو آجیل

۴ ۵

۰. چون خیلی وقت بود پست آجیل ننوشته بودم شک داشتم به شماره‌اش و خب رفتم که چک کنم دیدم اووو یه سری مطالبو یادم رفته دسته بندی کنم!

۱. از تابستون دندون درد داشتم و خب تازه امروز رسید به اون دندونی که درد میکرد و درستش کردم! چرا؟ چون برای عکس گرفتن تنبلی میکردم! و تازه باید بازم برم دندانپزشکی برای یک دونه دیگه که میخواد پر کنه و کشیدن دندان عقل که جراحیم لازم داره متاسفانه...

۲. این چند وقت هر جا رفتم گفتن پیروز و فلان ولی ندیدم به جز دو نفر بقیه از آتش نشانی که به تازگی فوت شده بگن و خب من اینجوری بودم که اوکی پیروز خیلی گودو بود، خیلی مهم بود نسلشم در خطر انقراضه ولی یعنی جون یه انسان از یه حیوان گیرم در حال انقراض کم ارزشتره؟

۳. از اون ورم گیر دادن که این اتفاقاتی که توی مدارس داره میفته کار خودشونه و فلان! یا تیکه میندازن که شما الان احساس امنیت دارید؟ اول اینکه خیر احساس امنیت نداریم و به شخصه شکر میکنم که بچه مدرسه‌ای ندارم اما هر روز نگران دوستان مدرسه‌ای و معلمم هستم از طرفی بله منم ناراحتم که هنوز مسببینش پیدا نشده ولی خب صبر هم چیز خوبیه بخدا! قرار نیست بخاطر اینکه از سرعت حل مشکل ناراضیم بریزم یا هر چی... قرار نیست قوز بالای قوز بسازم.

۴. این پست آرامش حس خوبی داشت دوست داشتید بخونید. 

مقداری آجیل

۲ ۵

۰. تنبلیم شد ببینم چندمین آجیله

۱. این چند روز اخیر عجیب‌ترین روزهای زندگیم بودن فکر کنین رفته بودم برای صحبت کاری یهو یک بحث و صحبتی شد که فقط میتونم بگم اصلا کاری نبود اما خیلی انگیزه دهنده بود چون دیدم به به یکی تو شرایط شبیه به شرایط من تونسته یک آدم موفق باشه پس منم میتونم خصوصا که آدم خوبیه و کمک میکنه بهم

۲. سفارت اتریش واقعا خود درگیره از این ور میگه واکسن زده باشی اوکیه از اون ور میگه چرت گفتم تست PCR هم باید بدین! حالا خوبه مادرم زنگ زد پرسید

۳. بیوشیمی یا بیوتکنولوژی؟ اصلا ژنتیک پزشکی مسئله این است! 

۴. کار تو آزمایشگاه تحقیقاتی و دانشگاه یا صنعت؟ مسئله مهم تر همین است!

۵. دانشگاه می‌خواست برامون جشن فارغ التحصیلی بگیره با حضور اساتید و کلی سخنرانی و کوفت و زهرمار ما با یک برید به درک بابا خودمون برنامه ریختیم جشن بگیریم به صرف عکس و مسخره بازی با جمع کوچک و صمیمی دوستانه خودمون (جدیدا ۲۱ نفر جمع کوچک حساب میشه)

۶. از وقتی واکسن زدم هر روز بیرون بودم امروز موندم خونه حس میکنم امتیاز این مرحله رو از دست دادم متاسفانه

۷. بعد کرونا خودمو تو گل بپلکونم؟

نوزده کیلو آجیل

۲ ۱

۰. بیشتر از همه بخاطر چارلی دارم اینو مینویسم ولی میدونم نمیخونه اصلا نیست غیب شده فیزیکدان جان کجایی؟

۱. من و فاطمه خواهرهای بیولوژیست چارلی‌ایم بعد فکر کنین فاطمه هم غیب بود چند روز پیش یهو دیدم پیام جوین د تلگرامش اومد هنوز پیام نیومده شروع کردم رگباری پیام دادن که چطوری؟ نیستی؟ کجایی و ... میگه بابا ۲ ثانیه صبر کن بیام! خخخ درک نمیکنن ذوق من رو با جفت‌شون قهر کنم؟

۲. این کرونا برای هر کس بد بود برای من خوب بود چون باعث شد با ۳ تا از بچه‌های دانشکده راحت بشم با یکی دیگه صمیمی بشم با مهرداد و سینا نامی از طریق بازی آشنا بشم که این دو تا با اینکه هم دیگه رو ندیدیم همین الانش تو لیست تا حد زیادی قابل تکیه کردن هستن البته شخصیتامون زمین تا آسمون فرق داره و رفاقتم باهاشون خیلی عجیبه ولی خب از جفت‌شون چیزهای زیادی یاد گرفتم.

۳. یه اتفاق بامزه دیگه اینکه من درس‌هامو اکثرا آنلاین میخونم و جزوه‌هام تو تلگرامه یا دارم رفع اشکال میکنم یهو یکی به اسم نیلی بهم پیام داده که چقدر همیشه آنلاینی و من رو حساب یکی از دوستام گفتم باور کن دارم درس میخونم گفت خب حالا چی میخونی؟ گفتم ایمونولوژی گفت چی چی هست؟ باز من نفهمیدم دوستم نیست و فکر کردم دوستمه و ایسگاه شدم چون اون دوستم پزشکی میخونه و یقینا میدونه ایمونولوژی چیه خلاصه بعد از چند دقیقه گفت اسما اذیت نکن من دیگه پوکیدم از خنده بهش میگم اسما چیه من نیوشام میگه وااا میگم باور کن شماره دوستتو اشتباه ذخیره کردی میگه نه من سالهاست باهاش با همین شماره حرف میزنم یکم گذشت دیدم داره استیکر خنده میفرسته برگشته میگه وای به جای ۰۹۲۱ ذخیره کردم ۰۹۱۲ خلاصه که یه دوست کرد دبیرستان بی دقت و بامزه پیدا کردم و کلی بهش مشاوره کنکور دادم...

۴. یه دل میگه بگو بگو یه دل میگه نگو نگو یه دوستی روی یه بنده خدایی کراش داره که بازیگر سینماست و دوست صمیمی (در حد برادر) شوهر دخترخاله‌اشه و این از روزی که نامزدی دخترخاله‌اش اینو دیده تو فکرشه و من موندم بهش بگم ببین دختر طرف ۲۳ سال ازت بزرگتره نیا بگو آخ جون دوست دخترش هم سن منه! خب اوکی اون مخالفتی با سن کم نداره ولی خودت داری میگی دوست دختر داره یعنی میخوای یه رابطه رو خراب کنی؟ بعدم تو با موقعیت اجتماعی خانواده‌ات مسلما موقعیتای عالی برات هست چرا چنین میکنی؟ از طرفی میگم نگم چون این خودش دو روز دیگه از سرش میفته و کلا دختر بی شخصیت و بیشعوری نیست و الان جوگیر شده ولی میترسم جوگیری نباشه و جدی باشه و اون وقت نمیدونم چه کنم.

هجده کیلو آجیل!

۲ ۲

۰. غول بچه همون موقع که دوست من بود و خانواده من فکر میکردن خیلی علیه سلام و خوبه از لی‌لی پوت خوشش اومده بود و این رو من فهمیده بودم از اون ور هم لی‌لی پوت از غول بچه خوشش اومده بود بعد از مدت‌ها غول بچه برگشته بود باز باهم دوست بشیم که گفتم نمیشه کشش و اعصاب این نوع روابط رو ندارم بعد گفت اوکی ولی بیا همو ببینیم گفتم باشه خلاصه که وقتی همو دیدیم توی حرفا یهو گفت راستی از لی‌لی پوت چه خبر؟ منم که دیدم خب لی‌لی پوت که برگشته ایران اینم که دنبال دوست دختره بذار دوست‌شون کنم ولی باز دیشب رفت تو نقش علیه سلام و خواست بگه خیلی خوبه منم که بی‌اعصاب ترورش کردم... انگار دوستم رو از سر راه آوردم بخوام اجازه بدم با این دوست شه اونم وقتی عوض نشده یعنی شده اما در راستای عوضی شدن و نه بهبود...

۱. حال چندتا از دوستام اصلا خوب نیست و حق دارن یکی‌شون همونی که مادرش حدود ۲ ماه پیش فوت شد و دیشب حالش بشدت بد بود یکی دیگه از دوستام هم مادرش همین چند روز پیش فوت شد و فرداش هم پدر یکی دیگه... خلاصه که سال مسخره و بدیه... میشه برای حال این سه نفر دعا کنید؟

۲. در راستای همین خوب نبودن حال یکی به نفر اول گفته بود هر وقت دلت خواست می‌تونی با من حرف بزنی و دیشب که این بچه خوب نبود غیب شده بود حالا نمیدونم اون بنده خدا خودش خوب بوده بد بوده تو چه شرایطی بوده ولی کاش آدما بتونن وقتی یه حرفی میزنن بهش عمل کنن و ای کاش‌تر حال هیچ آدمی به آدم دیگه وابسته نباشه...

۳. دارم با یه دوستی آلمانی می‌خونم و میتونم بگم که از آن چه که فکرش رو بکنید آسون‌تر و در عین حال سخت‌تره... به طور مثال شما می‌خواهید از یک مرد بپرسید که آمریکایی هست یا نه می‌گید که زینت زی آمقیکانا؟ اما اگه فرد زن باشه باید بگید زینت زی آمقیکاناقین؟ تازه اون ق ها هم دقیقا ق نیست بین ر و ق ... یا مثلا مرد آلمانی میشه دویچا زن آلمانی میشه دویچه! خلاصه که بساطیست و واقعا درود به شرف زبان فارسی که بین زن و مرد تفاوت قائل نشده هم راحت‌تره یادگیریش هم آدم دچار این بحران نمیشه که خب چرا؟ حتی اینجور که من فهمیدم اینا خیر اصلا گفتن زن و مردشون هم فرق داره... 

۴. دانشگاه شروع شده و باز التماس دعای جزوه‌ است که به راه افتاده... من قسم خورده بودم به کسی جزوه ندم این ترم بعد استاد آنجل فرتی برداشته گفته برید از فلانی جزوه بگیرید خب چرا؟ منم انداختم گردن استاد رپ که آره جزوه رو میدم تو، تو بهشون بده که نخوام بزنم دهن‌شون...

۵. همون پروفایل فعلی تلگرام... بعضی حرفا تو دل می‌مونه؛ عین تکه آخر رانی، تو قوطی...!

۶. دوست‌تون دارم بعضیاتون رو بیشتر... 

هفده کیلو آجیل

۲ ۶

۱. این روزها که با مادرم رابطه بهتری دارم و باهاش صمیمی شدم و برام آنیتا خانوم نیست و مامانه بیشتر باهاش حرف میزنم نظرش رو میپرسم و اجازه میدم که نظر بده و به نظراتش فکر میکنم و فقط میتونم بگم واقعا در عجبم چقدر مادرم با چیزی که توی ذهن من بود فرق داره و چقدر صمیمی‌تره.

۲. این روزها ملتی نگران من هستن سر همون چیزی که شاید روزی روزگاری بیام براتون بگم شایدم هیچ وقت نگم اما این وسط نگرانی تارزان غیرتی و البته آرامشش برام لذتبخش‌تر از همه بوده و بعد از اون یکی که سال‌هاست با اینکه منو ندیده عین یه داداش بخاطرم نگران شده، شاد شده، دعا کرده و تا دلتون حرص خورده اصلا روایت داریم خواهری که داداشش رو حرص نده که خواهر نیست!

۳. لی لی پوت همیشه مهربون و در عین حال بیشعور بود ولی جدیدا بیشعورتر شده امروز یک تنه چنان آبرویی از من برد که اگه همه شماها باهم سعی می‌کردید نمی‌تونستید خدا عقلش بده!

۴. یه دونه ماهی جون موشولو خریدم به پیشنهاد تارزان غیرتی اسمشو گذاشتیم منگول!

۵. استاد آنجل واقعا ماهه. میدونست من حتما میرم دانشگاه فردا بهم پیام داده استادتون مریض شده الکی نرو! با تشکر که همه اخبار گروه اساتیدم میگه عشقه...

۶. استاد استندآپ کمدی رو دیدم چند وقت پیش در عرض چند کلمه یه جوری باعث ذوقم شد که نگم براتون. خیلی لذت بخشه استادت بعد چند ترم یهویی برگرده بگه تو بهترین دختر دانشگاهی...

۷. یک عزیزی زده کامپیوترم زیر و رو کرده به طور مثال مرورگرم رو از پیش فرض ویندوز ۱۰ به فایرفاکس تغییر داده و من خیلی وقت بود که با فایرفاکس کار نکرده بودم حس غریبیه ولی خب چون میدونم بهتره خودمم راضیم منتهی من حال نداشتم خیلی کارها رو بکنم... فقط اونجایی که گفت تاریختم که فارسیه میگم خب بخاطر تقویم شمسیه میخواست اینم عوض کنه منصرف شد.

۸. هر چی بیشتر درباره اگزوزوم و استیل کولین استراز، اگزوزوم و ATP و واکنش lamp و محتوی RNA در اگزوزوم مطالعه می‌کنم کمتر می‌فهمم و بیشتر گیج میشم انصافا دانشجوی لیسانس رو چه به این غلطا...!

۹. دنبال آهنگم ولی آهنگی که به دلم بشینه کم و تقریبا نایابه ممنون میشم که هر کسی آهنگی که خیلی دوست داره معرفی کنه.

شانزده کیلو آجیل

۲ ۱

۱. اون استادی که تو پست قبل گفتم نیومده بود و اینا این هفته اومد بابت هفته پیش هم عذرخواهی کرد و گفت اگه ترم دیگه هم باهاش کلاس داشتیم حتما از جلسه اول بریم و این ترم استثنا بوده و کاری براش پیش اومده بعد شروع کرد درس دادن هر چی از خوب درس دادنش بگم کم گفتم انقدر خوب درس داد که واقعا نفهمیدم چطوری کلاسش گذشت خیلی خوشحالم که هر چی تو دانشکده ما بد باشه اساتید مربوط به دروس تخصصی‌مون فوق العاده خوبن و اینم مدیون رئیس دانشکده هستیم که یه تیم قوی داره و دیگه وقتی پدر علم زیست شناسی ایران که دکتر مجد باشن رئیس دانشکده‌مون هستن دیگه امکان نداره که ما به مشکل بخوریم تو دروس تخصصی.

۲. بعدش یه زمان نسبتا طولانی رو بیکارم با دختر لپ قرمزی توی سلف غذا خوردیم و گفتیم و خندیدیم و بعدش اوشون رفت نماز و منم یکم تلفن حرف زدم بعدش رفتیم پیش یکی از بهترین مسئولین دانشکده‌مون که میشه گفت با اختلاف مهربون‌ترین و کار راه اندازترین مسئول دانشکده ماست ما رو که دید گفت خدایی چه کلاسی داشتین که این موقع از سال دانشگاهین؟ بهش گفتم یه ژست بی‌نهایت بامزه گرفت و گفت اووو چه باکلاس خلاصه کارمون رو بهش گفتیم گفت متاسفانه مدیر گروه معارف باهاش راه نمیاد (حاجی جون ناموساً ازت توقع چنین چیزی رو نداشتم) بعد گفتیم خب حالا شما فلان استاد رو میشناسی؟ گفت نه ولی نگران نباشید معارفیه دیگه! بعد بهش میگم بابا من میترسم این استاد شبیه پدر جنتی باشه آخه بعد گفت آخ از دست این پدر جنتی! من باهاش خیلی صحبت کردم درست نمیشه یه بارم آخر سر بهش گفتم بابا شما نه جوونی نه اخلاق داری قیافه داری نه خوب نمره میدی دانشجو دلشو به چی تو خوش کنه؟ (یعنی این رو که گفت من دیگه داشتم از خنده زمین رو گاز میگرفتم خیلی خوبه این لعنتی) 

۳. ترم پیش ۲ تا از دروس رو استادی تدریس کرده بود که استاد خیلی خوبیه‌ها ولی خب یکم خسته است کم میاد نمیاد زود میره دیر میاد کم درس میده میگه شما دانشجویین بقیه‌اش رو خودتون بخونید! از این جهت میگم خوبه که سواد بالایی داره و وقتی درس میده قابل فهمه ولی خب از بس مشغله کاری خارج از دانشکده داره که دیگه بی‌نظم شده و چون معتقده دانشجو با دانش آموز فرق داره دلیلی نمیبینه همه نکات رو بگه ولی از همه نکات امتحان میگیره و متاسفانه اکثریت با متدش مشکل دارن بعد سر اینکه این استاد سبک تدریسش محبوب نیست این ترم ما از این موهبت برخوردار شدیم که حنا توی دو تا از کلاسای تخصصی با ماست.

بعد این ترم آنجلا این دو تا درس رو ارائه کرده درس جذاب، استاد جذاب، رفقا همه هستن اصلاً انگاری یه قطعه از بهشته این دو تا کلاس. حتی با وجود اینکه باز سر هر دو کلاس افراد گوشت تلخ و نچسب زیادن و چشم دیدن ریخت نحوست بارشون رو ندارم!

۴. دیروز با تارزان غیرتی و حنا و دختر لپ قرمزی کلی خوش گذروندیم که خودش نیازمند پست جداست فقط میتونم بگم که از دیروز تا حالا تارزان غیرتی شده اشرف کتلت پز و من شدم اشوین یخچالی حنا هم که بین خودمون شهلا بود شد شهلا پرچونه و برای دختر لپ قرمزی هم اسم اقدس اژدری رو برگزیدیم و با تعداد زیادی استوری آبرو برای هم نذاشتیم! بخصوص برای شهلا پرچونه!

۵. چند وقت بود ورد عزیز هی میگفت پروفینگ تولز فلان و بیسار و من نمیرفتم دنبالش امروز رفتم و فقط میتونم بگم به و به و به‌به!

۶. به جز این پروفینگ تولز این لپتاپ جدیدم به شکل غریبی میانبرهای وردش فرق داشت و تا امروز سعی کردم یاد بگیرم امروز دیدم ناموساً خیلی فرسایشیه که یادم بمونه به جای کنترل و اس باید شیفت و اف ۱۲ رو بگیرم تا متن ذخیره شه و الی ماشالله سایر میانبرها! دیگه امروز با یک سرچ زیبا فهمیدم مشکل از تنظیمات ادونس زبان کامپیوترمه و درستش کردم و الان انقدر خوشحالم که نگو و نپرس.

۷. دعا کنید فردا استاد معارفی باهام راه بیاد.

چهارده کیلو آجیل

۲ ۴
۱. هر چی به این بیست و پنج سالگی کذایی نزدیک‌تر میشم بیشتر استرس میگیرم مهم‌ترین دلیلش هم اینه که بیست و پنجم سالم میشه بدون اینکه مفید بوده باشم نه برای خودم نه دیگران و این خیلی بده!
۲. یکشنبه هفته پیش قرار بود برم نمایشگاه بابام گفت حالم بده الم و بلم نرفتیم و منم از آدینه بوک آنلاین سفارش دادم دیروز زنگ زد که فلان کتاب رو نیافتم منم دعوا کردم که غلط کردی نیافتی و چه و چه بعد من خیلیم حرصم گرفت که یه روزی گفته که نمایشگاه تموم شده!‌ (من همیشه با این موضوع فلان تا فلان مشکل دارم نمیدونم فلان دوم خودشم حسابه یا نه!) بعد فهمیدم تموم نشده دیگه تندی لباسمو عوض کردم و بدو بدو رفتم نمایشگاه و رفتم سراغ غرفه‌ای که طبق نرم افزار کتاب رو داشت بنده خدا کل غرفه رو گشت ولی نداشت گفت کم آورده بودیم تموم شده یعنی میخواستم بشینم گریه کنم دلیلی هم که باعث شده بود برای من انقدر مهم باشه این بود که شانس گند بنده تنها کتابی بود که به یکی دیگه قول داده بودم برات میگیرم!‌ حالا قرار شده یکی از سه تا کتاب‌های خودمو بدم بخونه...
۳. آیا فکر کردین تا نمایشگاه رفتم کتابی که میخواستم نبود دست خالی برگشتم؟ خیر چندتایی کتاب درسی گرفتم که خب هیچی یک عدد کتاب حرکات اصلاحی گرفتم یکم اصطلاحاتش سخته ولی تازه فهمیدم که بابا من که تاندونام رو عمل کردم مشکلم دیگه اون نیست بخاطر چند سال بد راه رفتن ماهیچه‌های خاصیم کوتاه شدن و بسیار راحت و آسون اوکی میشن حالا میخوام ۴ شنبه کتاب به دست برم باشگاه بعدم چون باشگاهم دو قدمی مطب ارتوپدمه برم پیشش و ببینم حرفمو تایید میکنه؟ اگه تایید کرد با همون کتاب بزنم تو سرش! چون به من هی آتل میده کشته منو در صورتی که نیازی نیست و بدون آتل با ورزش قابل اصلاح شدنه خلاصه که درست فهمیده باشم زنده نمیمونه ببعی! تقریبا هم مطمئنم درست فهمیدم چون توی این دو هفته بعضی از این حرکات اصلاحی توی کتاب رو مربی باشگاهم بهم گفته انجام دادم و کلی نتیجه داده!... 
۴. من هیچ وقت به ورزش علاقمند نبودم اصلا و ابدا اما مربیم انقدر باحال و جذاب و عشقه که من کل هفته رو به عشق اون تایمی که پیش مربیم هستم سپری میکنم و ذوق مرگم که میرم ورزش و با اینکه بعدش کلی خسته میشم کلی سرحالم انقدر که با ذوقی که فقط باید ببینید و مخصوص کودک درون خودمه تا خونه که حرف میزنم هیچی وقتیم میرسیم خونه ادامه داره تا بعد چای و بعدم که بابام میخواد بخوابه میرم تلگرام باز از اول برای تارزان غیرتی میگم...
۵. آیا چنین فردی که انقدر توی من انگیزه ایجاد کرده لایق این نیست که اونایی که منو دوست دارن براش دعا کنن؟ خصوصا که الان مشکلی براش پیش اومده؟ نبینم دعا نکردیدها مشکل حل نشه حاصل کم کاری شما میدونم! حیف سفیرم قم نیست و گرنه میگفتم بره حرم...
۶. سه شنبه هفته پیش آنجلا گفته بود امتحان میگیره منم خر زده بودم اساسی بعد صبحش فهمیدم که امتحانش بخاطر قدرت چونه زنی گادفادر دانشگاه یا همون استاد رپ کنسل شده و افتاده هفته بعد که خب فدای سرم نکته مهمش این بود همون موقع فهمیدم همون روز یه درس دیگه امتحان میانترم دارم و هیچی نخوندم ولی خب به لطف استاد آز آلی و آزمایش زیبای تقطیر که چیزی جز بیکاری و ول گشتن نیست نشستم خوندم و از هشت نمره هفت نمره گرفتم اون یک نمره هم سر خطای دید ازم کم شد و نه کمبود دانش و یا مثلا خطای خفن توی آزمایش فقط چون باید رو زانو میشستم و سخته برام وسطای کار سر خوردم یا بهتر بگم تلو خوردم و باعث شد که یه قطره آب بیشتر توی ظرف بریزم و نمره عزیزمان کم شود ولی خب راضیم.
۷. یکسری افراد برای من خیلی مهم هستن بعضیاشون رو ندیدم ولی خب تو یه بازه‌ای باهام رفتاری داشتن که بابت اون رفتار برام مهم شدن بعد خب همیشه حواسم بهشون هست و جالبه که یکی‌شون عادت نکرده و هر بار که نصف شبی بهش پیام میدم چرا بیداری یا بیداری؟ حس میکنم دچار سکته ناگهانی میشه که این از کجا فهمید و خب خبر نداره من حواسم هست به دوستام به بعضیا بیشتر به بعضیا کمتر یکسریا رو انقدر که دیگه نیازی نیست باهاش حرف بزنم میدونم خوب نیست و میدونم چرا میتونم بفهمم مشکل احساسیه یا کاری یا مثلا فقط با یکی یه بحث ریز داشته ولی خب این شخص یکم خنگه و هر بار تعجب میکنه و به وضوح میترسه و جا داره بگم مرسی که هستی من کلی به این خنگ بودنت میخندم اصلا دوست خنگ جذابه!
۸. امتحان فیزیولوژی گیاه دارم و میان ترم هم هست و دوست دارم برم کتابش رو آتش بزنم مشکل درسش نیست چون فیزیولوژی گیاه ۹۰ درصدش بیوشیمی متابولیسمه و در مورد چرخه‌های بیوشیمیاییه مشکل استادش هم نیست مشکل اینه من هنوز بیوشیمی متابولیسم نگرفته بودم اینو گرفتم و مجبورم همه چی رو حفظ کنم و این که چیزی که فهمیدنیه چون استادش وقت نمیکنه از پایه درس بده مجبورم حفظ کنم و تا بعدا ترم بعدی بفهممش عصبی میشم! خب تو اون روح‌تون عزیزان چرا بیوی متابولیسم رو از پیش نیازی برداشتین؟ ضرب المثل خر کمه میرن از قبرس میارن اینجا کاربرد داره! باید برم بهشون بگم نرید بابا همین دانشگاه ما پره به وفور هست...
۹. قدیما سلیقه آهنگم متفاوت بود آخه آهنگایی رو دوست داشتم که اون میخوند... فعلا یه مدتی هست اجداد ابی رو آوردم جلو چشمش خصوصا این آهنگ

 

یازده کیلو آجیل

۲ ۵
۰. لب و لوچه‌ام آویزون شد قبل نوشتن این پست عرفانم با این کارهاش!
۱. من اهل دیدن فیلم و سریال نیستم زیاد ولی خب گاهی هم می‌بینم و الزاما هم فیلمای برتر و نمیدونم فلان و بیسار نیستن باید به دلم بشینه مثل دو تا فیلم دیشبی اولی رو تلویزیون پخش کرد و اسمش هم وقتی تو خواب بودی، بود بعد قبل فیلم یه خانومه داشت میگفت فلان و بیساره و دختره شخصیتش فلانه و اینا بعد من سر همین که شخصیتش شبیه من بود نشستم فیلمو دیدم و الان میتونم بگم لطفا جک گور به گور منم پیدا کنید دقیقا به همون شکل باحال و دوست داشتنی
فیلم دوم در راستای وقت گذرونی با پدر جان بود و از استاد رپ پرسیدم و جا داره بهش بگم دمت گرم چون بابام بسیار خوشش اومد و منم سرحال شدم از سرحال شدن بابام و اسم فیلمش هم جان ویک بود گمونم که خب دیشب قسمت یک رو دیدیم و من عاشق اون رفیق بامرام تک تیراندازش و خودش و سگش شدم حیف اسلام و علم دست و پام رو بستن و گرنه من بشدت دوست داشتم تو خونه سگ داشته باشم و آی ام از اونا که دوست دارن سگ و گربه شون تو تخت خودشون بخوابه و همانا که گربه مامانمم هم هر وقت میرفتم خونه اش شب خودش قبل من میرفت توی تختم عصرها هم میومد روی مبل به سختی خودشو جا میداد و میخوابیدیم دوتایی تازه من از گربه هم بدم میومد هم میترسیدم ولی این اسنو جان بسیار جیگر بود و عاشقشم حیف که بابام وقتی مامانم داشت میرفت گفت اجازه نداری بیاریش خونه و مجبور شدیم بدیمش به آقای بره چیز! البته اسم بنده خدا دره زرشکی بود مامانم یادش میرفت دو بار بهش گفت آقای بره چیز موندم ما چطوری یزدی هستیم که فامیلی‌های توی یزد برامون انقدر خنده‌داره! [وی از سمت مادری یک چیز پیوندی خفنی است کل آسیا در وی جمع است روس، عرب عربستان!، لر بختیاری، یزدی، ترک همدان، ترک قزوین و از سمت پدری تبریزی و زنجانی است.]
۲. احساس میکنم دچار بیماری خواب آفریقایی شدم و یک عدد تریپانوزوم گامبینس افتخار نیش زدن من رو داشته از بس که هر چقدر میخوابم سیر نمیشم از خواب و هی دلم میخواد بخوابم الانم که دارم پست مینویسم دلم میخواد بخوابم! البته استاد فشار خونیان میگفت سفید پوستان عزیز نسبت به این بیماری یک ژن مقاوم دارن و بهش مبتلا نمی‌شوند برای همین بهش می‌گوییم بیماری خواب آفریقایی ولی خب بعید نیست رگ و ریشه آفریقایی داشته باشم و بگیرم شایدم رگ و ریشه خرس قطبی یا کوالا و حتی تنبل درختی دارم. انصافا من با حرف داروین در مورد تکامل مخالفم چون من یکی جدم میمون نبوده یکی از این سه بزرگوار بوده با توجه به علاقه ام به خواب و حرکات فوق آروم احتمالا همین تنبل درختی عزیزم بوده.
۳. توی سایت وزارت علوم گفته بیوشیمی لنینجر منبع و مرجع برای کنکور فوق لیسانس ماست از اون ور استاد بیوشیمی ما گفته کتاب هارپر بخریم بابامم میگه هر دو رو بخر و بخون خلاصه هم نه کاملش رو خلاصه که من و بیوشیمی و دو ترم جذاب! حالا موندم ویرایش‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ بخرم یا اون ویرایش مشهور ۲۰۱۴ رو چون تو علم ما یک سال هم خیلیه مثل ریاضی و فیزیک نیست هی تغییر میکنه به طور مثال ترم یک بودیم میگفتن تخمک انسان یک ایزو لسیتال یا تخم بی‌زده  است بعد ترم بعدی گفتن معلوم شده ایزوله نیست و این یعنی تغییر تقسیم بندی تخمک بر اساس زرده فقط توی سه ماه بعد شما فکر کن کتاب ۵ سال پیش چقدر قدیمی میتونه باشه البته چون بیوشیمیه ممکنه انقدر زیاد تغییر نکنه نمیدونم واقعا به نظر شما بیوشیمی هم عین زیست تند تند تغییر میکنه و لازمه کتاب جدید رو بخرم؟
۴. تارزان جان پا درد داشت بعد میگفت مادر گرامی فرموده‌اند که از بس تنبلی و کار نمیکنی دو دقیقه کار میکنی فنا میری و منم گفتم منم اینجوریم قرار شد از تابستون بریم ورزش به این صورت که یه گوشه دنج پیدا کنیم آهنگ بذاریم و بخوابیم بالاخره خوابیدن هم یک جور ورزشه و بهشم میگن مدیتیشن! [الان به عمق این موضوع که میگم جد من تنبل درختی بوده پی بردید؟]
۵. دعا کنید ۴ شنبه صبح استاد استندآپ کمدی کلاس استندآپ کمدی ۲ ارائه بده درسته از لیست ما حذف شده ولی خیلیا میگن به بیوشیمی کمک میکنه و مهمه بلد باشی و دوست دارم ارائه بده تا بازم برم سرکلاسش
۶. نگران استاد زبان بودم که از قاعده اسم کچل و میذارن زلف علی پیروی  کنه اسمشو سرچ کردم و دیدم توی نظرات نوشتن اسمش خیلی هم با مسماست و ندید عاشقش شدم! امیدوارم اینم عین استاد استندآپ کمدی ماه باشه البته که هیچکس مثل اون نمیشه و اوشون واقعا یک دونه است.

ده کیلو آجیل

۲ ۴
۰. پیشاپیش بابت طولانی بودن پست عذر خواهی می‌کنم.
۱. هنوز موفق نشدم جلوی خودم بگیرم و عصر نخوابم الان هم با قیافه شبیه به برج زهر مار نشستم پست می‌نویسم و به امروز و به این‌ که چی شام بپزم فکر می‌کنم و از اون مهم‌تر بابام چرا چند هفته اخیر وقتی می‌خوابه صداهای ترسناکی از خودش بروز میده؟
۲. پدر پایه به پدر من میگن! صبح بیدار شدم دیدم حال ندارم برم دانشگاه سر میز صبحانه بهش گفتم گفت خب نرو اگه هم گفتن چرا بگو بابام ناخوش بود دیگه گفتم نه نمی‌خواد فقط ساعت اول که حوصله سربر و ساعت آخر که روانی کننده است غیبت می‌کنم اولی که کلا من لازم نیست براش غیبت موجه کنم و براش موجه شده است آخری هم کلا حضور غیاب نمی‌کنه
نتیجه این که رفتم دراز کشیدم و بازی کردم قدیم‌ها معتاد بازی last day on earth و بازی مزرعه‌داری Township بودم الان معتاد شدم به پازل Empires ترکیبی از پازل و کلش آف کلنز مثلا! برای منی که عشق بازی‌هایی مثل candy crush هستم و از یکم بزن بزن هم بدم نمیاد خوبه قسمت باحال ماجراش هم اونجاست که باید حواست باشه اول کدوم مهره‌های دشمنت حالا میتونه یک مسابقه چند مرحله‌ای خود بازی باشه یا یک بازیکن دیگه یا چالش‌های زمان دار و یا اژدهای بازی و هر رنگ مهره یک سری قهرمان داره یک ستاره‌، دو ستاره، سه ستاره، چهار ستاره و پنج ستاره که قهرمان یک ستاره‌اش بی‌نهایت ضعیف و قهرمان سه ستاره و چهار ستاره‌اش نسبتا قوی و قهرمان پنج ستاره هم که انقد قوی و جذابه به پشتوانه همین یکی می‌تونید تو دهن همه بزنید از بازی تا بازیکن و اژدها اصلا یک چیز جذابیه که خب متاسفانه من هنوز بهش دست پیدا نکردم و وقتی به پنج ستاره برسم گمونم از ذوق جیغ بزنم! 
حدودهای ساعت هشت و نیم راه افتادیم به سمت دانشگاه دیگه رفتم نشستم سرکلاس جوانک. اینجا جا داشت پس زمینه دانشگاه این شعر پخش شه بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ آخه در کلاسش خراب و سخت باز میشه بعد من همیشه دوشنبه‌ها در کلاس می‌بستم ملت گیر کنن و بخندم بهشون البته هیچ وقت در کلاس به اندازه امروز بدجور گیر نکرده بود هر کسی که وارد کلاس میشد نصفش سر بود از بس که کوبیده بود به در تا باز شه خلاصه گیر کرده بودم در باز نمی‌شد به سختی با کلی نثار بد و بیراه به در و سازنده بیچاره در بالاخره موفق شدم در رو باز کنم جا داشت سجده شکر به جا بیارم خلاصه نشسته بودم که یکی از بچه‌ها اومد و گفتم تو رو خدا بشین کنارم که فلانی نشینه می‌تونم اسمش رو بذارم مته یا دریل از بس که روی مخ میره و حس می‌کنی مغزت داره سوراخ میشه از دستش خلاصه جیگر جان نشست کنارم جیگر جان هم ورودی ماست ولی یک ترم مرخصی گرفته بود و از بهمن ماه افتخار آشنایی باهاش رو دارم بسیار جذاب و بامزه است کاملا هم منو درک میکنه و هر چیزی که منو حرص میده اونم حرص میده...
نشسته بودیم و خدا خدا می‌کردیم دریل نیاد یا دیر بیاد و یک انسان فداکار پیدا کنیم که بیاد کنار ما بشینه تا از شر این راحت باشیم که دیدیم یکی به در کلاس می‌کوبه تا بتونه در رو باز کنه چون طبق ساعت، کلاس پدر جنتی تموم شده بود من فکر کردم بچه‌هان اومدم تیکه بندازم که در باز شد دیدم اوه جوانک پشت در بوده خوب شد مشغول مرتب کردن کادوی استاد بلبل بودم و تیکه به درد بخور به ذهنم نرسید چون درسته که با جنبه است ولی به هر حال زشت می‌شد خصوصا که هفته پیش یکم مونده بود از پنجره بندازمش پایین و بنده خدا مظلومانه هیچی نمی‌‌گفت و می‌گفت حق با شماست جریانش هم این بود که ساعت ۲:۳۰ تا ۴ جبرانی گذاشته بود بعد نگفته بود من توی کلاسم و کلاسش شده بود ۴۰۷ منم قاطی بودم خصوصا که آموزش جان گفت به من نگفته و گرنه برای یک کلاس و ده تا کلاس نداره برات عوضش میکردم که دیگه خونم به جوش اومد یهو... بعد چون جوانک درباره من یک سوتفاهمی داره فکر میکنه استاد بلبل آقاست آخه همین درس همین روز منتهی ساعت‌های صبح هم تدریس میشه و مدرس آقاست هفته پیش هم وقتی دو و نیم رفتم سرکلاس و دیدم شروع نمی‌کنه به جونش کلی نق زدم که ای استاد من داشتم لذت میبردم سر کلاس دیگه چرا منو کشوندی بالا خب میگفتی همون سه بیایم دیگه... که اینجا بنده خدا برگشت گفت یعنی من و کلاسم رو دوست نداری منم قاطی بودم گفتم نخیر ولی خب خودشم میدونه که دوست دارم چون خوش میگذره کلاسش خیلی هم زیاد... خلاصه اینا رو گفتم بگم اصلا دلم نمی‌خواست کادو رو ببینه و غیر ارادیم گفتم اه استاد چه بی موقع اومد طفلک بدون نگاه گذاشت رفت دیگه سریع جمعش کردیم و یکی از بچه‌های کلاس پدر جنتی هم اومد نشست کنار جیگر جان بنده و خیالم بابت دریل راحت شد
کلاس به خیر و خوشی تموم شد و بعد مدت‌ها باز مشق شب داد بی‌ادب و رفتیم سرکلاس بعدی که نگم براتون استادش کم مونده بود رگش رو بزنه بنده خدا یک مشت گاو نشسته بودیم پای نرم افزار مورد تدریس و هر چی می‌پرسید می‌گفتیم هااا؟ اینم تموم شد و من فهمیدم اگه میخوام نیفتم باید خر بزنم تا هشتم...
بعدش دیگه باز گیم بازی کردم تا استاد بلبل بیان و چقدرم استرس داشتم بابت تحویل کادو که خب تموم شد امیدوارم خوش‌شون بیاد...
بعدم که بابا طبق معمول غذا درست نکرده بود و مجبور شدیم از بیرون بگیریم چون من گرسنگی داشتم هلاک میشدم بعدشم که خوابیدم و به صورت مجنون اینجام
۳. چند وقتیه دیدم همه میگن انیمه انیمه و دروغ چرا تا قبر آآآ اگه نمی‌دونید که تا قبر آآآ‌ یعنی چی ارجاع‌تون می‌دم به کتاب یا سریال دایی جان ناپلئون چیز خاکبرسری خاصی نداره ولی بهتره با کسی که باهاش تعارف دارید نبینید ولی توصیه میشه بشدت چون آخر خنده است من هنوزم گاهی یک قسمت‌هایی از سریالش رو می‌بینم اگه خواستید ببینید می‌تونید از اینجا دانلودش کنید : نماشا : دایی جان ناپلئون قسمت اول
داشتم میگفتم دیدم که همه انیمه انیمه میکنن چه اینجا چه اینستا و توی اینستا یک انیمه سینمایی گذاشته که جالبه ولی خب من انیمه ندیدم و نمیدونم فرقش با انیمیشن چیه اول سرچ کردم ببینم اصلا چی هست این انیمه بعد هم همون انیمه توی اینستاگرام رو دانلود کردم و به نظرم فوق العاده بود بنابراین اینم توصیه میشه که ببینید : باد برمی‌خیزد
۴. اگه شما هم عین من شکمو و عشق آشپزی هستید ولی غذاهای محلی و ملل بلد نیستید حتما نرم افزار سرآشپز پاپیون رو نصب کنید... دیدین هر کس تن تاک میخره زندگیش زیر و رو میشه منم با این برنامه غذاهام زیر و رو شده از همه چی بیشتر هم بابت کیک و حلوا خوشحالم و اینکه این ایده رو بهم داد که با هر چیزی میشه ته چین پخت. بعدا می‌تونید روی سنگ قبرم بنویسید ادامه نسل مادربزرگ‌ها و مادرها بود البته چیزهای مونده رو ترشی یا سوپ نمی‌‌کرد ته‌چین می‌کرد.
۵. حالا که افتادم روی دور معرفی بذارید این رو هم بگم مستر تهران برای آهنگ خیلی خوبه خیلی‌ها البته شما بیاید قول بدید که فقط یک بار هر آهنگ رو باهاش گوش بدید و دانلود نکنید ازش و براتون فقط یک وسیله باشه برای سنجش اینکه فلان آهنگ یا آلبوم ارزش پول دادن و خرید داره یا نه...

نه کیلو آجیل

۲ ۱۲
۰. دیدم خیلی وقته پست اینجوری ننوشتم بیام بنویسم.
۱. همه رو برق میگیره من رو شمع سوخته! این جمله مفید مختصر پست حذف شده است.
۲. من هر جلسه برای آز میکروب ترس دارم وحشت دارم از استرس کابوس می‌بینم فقط و فقط سر نمره! و در نهایت همیشه بالاترین نمره کلاس میشم! ولی این هفته واقعاً امیدی نداشتم و وقتی استاد گفت خیلی خوبه میخواستم بغلش کنم از ذوق وقتی بازم بالاترین نمره کلاس رو گرفتم قشنگ حس کردم ضربان قلبم تغییر کرد قبلش تقریباً از کار افتاده بود یهو اوج گرفت! 
۳. قبل آز میکروب به تارزان غیرتی میگم میترسم باکتریم کپک زده باشه یکی از دانشجوهای شیمی قیافه‌اش مخلوطی از تعجب و علامت سوال و پوکر شد خواستم بگم چیه خب باکتریم کپک بزنه صفر میشم بعد دیدم خب برای اونی که زیست نمیخونه کپک زدن باکتری چیز عجیبی میتونه باشه واقعاً‌
۴. اگر دختری رو حوالی پارک وی یا اتوبان مدرس دیدین که یک روسری قرمز و یک کاپشن و شلوار طوسی پوشیده و یک کوله پشتی خیلی بزرگ انداخته کولش و ترک موتور نشسته و داره یخ میزنه و عین یه جوجه خودشو جمع کرده اون یقیناً منم
۵. خدا رو شکر بابت حال خوب این روزهام

هشت کیلو آجیل

۲ ۵
۰. قضاوت کردید نکردید که مورد خشم و غضب واقع میشید!
۱. ولدمورت پیام داد ناراحتم کرد با حرفاش نگرانم برای زنش میترسم که بخواد زنش رو خرد کنه آخه لعنتی چیز زیادی نگذشته از عقدت چرا میخوای خردش کنی از صمیم قلبم آرزومندم یا آدم شه یا قبل از شکستن دل زنش و کمر مادرش و از بین بردن باور تازه برادرش بمیره که حداقل عزیز بمیره و به بقیه هم صدمه کمتری بزنه... این دیگه نهایت آرزویی بود که میتونستم براش بکنم...
۲. بالاخره رفتم حکیمیه و در یک کلمه باید بگم مسخره فروشی باز کردن رفتیم می‌بینیم که به‌به چه مجهز چه کامل چه زیبا فقط کلاسای آزمایشگاه ما زیستی‌ها یک خط در میان آب و برق نداره! و کلاس عملی رو باید تئوری بگذرونیم حالا قراره نامه بنویسیم امضا جمع کنیم ببریم برای رئیس دانشکده که به نظر می‌رسید خیلی آدم خوبی باشه هم خودش هم منشیش
رئیس دانشکده رو برای این دیدم که میخواستم مجوز بگیرم ماشین رو تا دم پله ببرم اونم خیلی مهربون بود گفت تو که کارت بهزیستی داری مجوز لازم نداری فقط لطفا دم پله‌ها پارک نکن ولی میتونن بیارن بذارنت دم پله‌ها و برن و بیان دنبالت بعدم که آدم بسیار شوخی بود و کلی سر به سر من و تارزان غیرتی گذاشت و خلاصه مهربون بود و خیلی پدرانه رفتار کرد به تارزان غیرتی میگم کادر این ور چه خوبن همه خوش اخلاقن اون ور کادر به جز چند نفر همه اعصاب‌شون خرده
۳. برای هوگویک با ذوق میگم میخنده میگه دیدی تپلا دوست داشتنی‌تر هستن از خنده مردم که از هر فرصتی استفاده میکنه بگه تپل بودن خوبه و اینا بعد می‌خواد عاشقش نشم آخه لعنتی تو همه جوره جذابی مگه میشه نخواستت
۴. رفتم ارتوپدی آتل و کفشم رو بعد اصلاح گرفتم بعد کفش رو پوشیدم میگم آقا این چیه انگار قلوه سنگ زیر پامه که میگه عادت میکنی این برای اصلاح فشار کف پاته اینجوری دیگه نباید انگشتات زخمی شن و میدونی که به مرور پفش میخوابه خلاصه اینکه اگه بعد از چند روز هنوز عادی نشده بود یا درد داشتی بیا پفش رو کم کنم 
بعدشم که یک کفش طبی جدید سفارش دادم بسیار خوشگله. اصلا وقتی دکتر گفت دیگه زوری نیست ظاهر کفش اجازه دارم انتخاب کنم میخواستم ماچش کنم اما اسلام دست و پامو بسته بود ولی خب خیلی ذوق کردم و وقتی ذوقم کامل شد که ظاهر کفشا رو دیدم چون از بچگی مشکل داشتم باهاش 
۵. با این حال یکم اوضاع جهانم نا به سامانه و باید بگم محتاج دعای دوستامم

هفت کیلو آ‌جیل

۲ ۴
۰. دانشگاه نیست که مهد کودکه باور کنید مهدکودکه
۱. امروز پدر جنتی همه رو شگفت زده کرد خلاصه این تا تهش همین قد منو تحویل بگیره میشه بیست شم
۲. هوا گرم بود دخترها نشسته بودیم توی راهرو چون خنک‌تر بود پسرهام توی یکی از کلاسا جمع شده بودن بعد یک جوانکی از بین ما رد شد رفت سرکلاس و تو نرفته برگشت یکی گفت استاده یکی دیگه گفت نه بابا این کجاش به استاد میخوره من دیدم زد زیر خنده شک کردم که نه واقعا استاده بهش گفتم شما استادی؟ با خنده گفت برید سرکلاس خلاصه رفتم به پسرها گفتم بیاید بابا استاد اومد. نشستیم اسمامون رو نوشتیم منم هی تو فکر بودم یکی از پسرها کجا غیب شد این که بیست و چهارمم اومده بود امروزم اومده بود چرا دود شد رفت هوا که خب بعدا فهمیدم رفته کمک ترم اولیا خلاصه اولش جوانک از خودش گفت و بی‌شوخی حین معرفی و گفتن چند و چون کارش هی خنده‌اش میگرفت خلاصه نیم ساعت اول هی خنده‌اش میگرفت و کم مونده بود بهش بگم خب حالا تو هم بعد یهو گفت من خطم بده بهش میگیم درشت بنویس میگه که گفتم که خطم بده و واقعا هم بد بود خلاصه که شروع کرد نوشتن یکسری از مطالب روی تخته بعد میخواست پاک کنه اول میپرسه بعد صبر نکرد جوابشو بدیم خودش گفت باشه هم که نمیتونید ازش چیزی بنویسید پاکش کرد منم که اساسا به ترک دیوارم میخندم داشتم میمردم از خنده بعدش مسئله گفت و رفت ته کلاس بعد خیلی بامزه و بچگانه گفت نه خطم بهتر شده من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم سرمو گذاشتم روی میز د بخند خلاصه که کلاس فانی بود با اینکه یکی از درس‌های بشدت نچسبه به قول یکی از بچه‌ها شاید داشت تلاش میکرد کلاسش خشک نباشه که ما خسته نشیم نیتش هر چی که بود ما رو خندوند امیدوارم فیوز نسوزونه مثل بعضی از اساتید
۳. کلاس بعدیم استادش شبیه یکی بود که نمیدونم چطوری میخوام توصیفش کنم ولی خب در نهایت واقع بینی گفت یکسری‌هاتون نیستن من باید باز جلسه بعد از اول درس بدم در نتیجه امروز وقت‌تون رو نمی‌گیرم برید خونه‌هاتون
۴. بعدش هم که یکی از فان‌ترین استادهایی که در دنیا وجود داره باهاش کلاس داشتم و شکر خدا اثبات شده ایشون ثبات اخلاقی داره و عشقه اصولا استادهای مرد سن بالا ثبات دارن یا همیشه عنقن یا همیشه خوبن در نتیجه میشه گفت احتمال میره شنبه‌های جذابی داشته باشم اما جمعه‌های پرکاری خواهم داشت چون پدر جنتی درس میپرسه امروزم جوانک گفت مشق میده 
۵. عصرش هم رفتم ارتوپدی دکتر گفت باید از کف پا تا رون آتل ببندی تا بفهمی دفعه بعدی یکسال و نیم دیر نیای! 
۶. التماس دعا...
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان