جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

مادر دوستم کماست التماس دعای شدید داریم

۲

مادر یکی از بچه‌های دانشکده‌مون بخاطر خطای پزشکی کماست و الان بنده خدا توی قلب و ریه و مغزش تعداد زیادی لخته خون جمع شده ممنون میشم دعا کنید خوب شه بنده خدا هنوز خیلی جوونه واقعا وقتش نیست که الان بخواد بمیره یا توی زندگی نباتی بمونه... 

چهارده کیلو آجیل

۲ ۴
۱. هر چی به این بیست و پنج سالگی کذایی نزدیک‌تر میشم بیشتر استرس میگیرم مهم‌ترین دلیلش هم اینه که بیست و پنجم سالم میشه بدون اینکه مفید بوده باشم نه برای خودم نه دیگران و این خیلی بده!
۲. یکشنبه هفته پیش قرار بود برم نمایشگاه بابام گفت حالم بده الم و بلم نرفتیم و منم از آدینه بوک آنلاین سفارش دادم دیروز زنگ زد که فلان کتاب رو نیافتم منم دعوا کردم که غلط کردی نیافتی و چه و چه بعد من خیلیم حرصم گرفت که یه روزی گفته که نمایشگاه تموم شده!‌ (من همیشه با این موضوع فلان تا فلان مشکل دارم نمیدونم فلان دوم خودشم حسابه یا نه!) بعد فهمیدم تموم نشده دیگه تندی لباسمو عوض کردم و بدو بدو رفتم نمایشگاه و رفتم سراغ غرفه‌ای که طبق نرم افزار کتاب رو داشت بنده خدا کل غرفه رو گشت ولی نداشت گفت کم آورده بودیم تموم شده یعنی میخواستم بشینم گریه کنم دلیلی هم که باعث شده بود برای من انقدر مهم باشه این بود که شانس گند بنده تنها کتابی بود که به یکی دیگه قول داده بودم برات میگیرم!‌ حالا قرار شده یکی از سه تا کتاب‌های خودمو بدم بخونه...
۳. آیا فکر کردین تا نمایشگاه رفتم کتابی که میخواستم نبود دست خالی برگشتم؟ خیر چندتایی کتاب درسی گرفتم که خب هیچی یک عدد کتاب حرکات اصلاحی گرفتم یکم اصطلاحاتش سخته ولی تازه فهمیدم که بابا من که تاندونام رو عمل کردم مشکلم دیگه اون نیست بخاطر چند سال بد راه رفتن ماهیچه‌های خاصیم کوتاه شدن و بسیار راحت و آسون اوکی میشن حالا میخوام ۴ شنبه کتاب به دست برم باشگاه بعدم چون باشگاهم دو قدمی مطب ارتوپدمه برم پیشش و ببینم حرفمو تایید میکنه؟ اگه تایید کرد با همون کتاب بزنم تو سرش! چون به من هی آتل میده کشته منو در صورتی که نیازی نیست و بدون آتل با ورزش قابل اصلاح شدنه خلاصه که درست فهمیده باشم زنده نمیمونه ببعی! تقریبا هم مطمئنم درست فهمیدم چون توی این دو هفته بعضی از این حرکات اصلاحی توی کتاب رو مربی باشگاهم بهم گفته انجام دادم و کلی نتیجه داده!... 
۴. من هیچ وقت به ورزش علاقمند نبودم اصلا و ابدا اما مربیم انقدر باحال و جذاب و عشقه که من کل هفته رو به عشق اون تایمی که پیش مربیم هستم سپری میکنم و ذوق مرگم که میرم ورزش و با اینکه بعدش کلی خسته میشم کلی سرحالم انقدر که با ذوقی که فقط باید ببینید و مخصوص کودک درون خودمه تا خونه که حرف میزنم هیچی وقتیم میرسیم خونه ادامه داره تا بعد چای و بعدم که بابام میخواد بخوابه میرم تلگرام باز از اول برای تارزان غیرتی میگم...
۵. آیا چنین فردی که انقدر توی من انگیزه ایجاد کرده لایق این نیست که اونایی که منو دوست دارن براش دعا کنن؟ خصوصا که الان مشکلی براش پیش اومده؟ نبینم دعا نکردیدها مشکل حل نشه حاصل کم کاری شما میدونم! حیف سفیرم قم نیست و گرنه میگفتم بره حرم...
۶. سه شنبه هفته پیش آنجلا گفته بود امتحان میگیره منم خر زده بودم اساسی بعد صبحش فهمیدم که امتحانش بخاطر قدرت چونه زنی گادفادر دانشگاه یا همون استاد رپ کنسل شده و افتاده هفته بعد که خب فدای سرم نکته مهمش این بود همون موقع فهمیدم همون روز یه درس دیگه امتحان میانترم دارم و هیچی نخوندم ولی خب به لطف استاد آز آلی و آزمایش زیبای تقطیر که چیزی جز بیکاری و ول گشتن نیست نشستم خوندم و از هشت نمره هفت نمره گرفتم اون یک نمره هم سر خطای دید ازم کم شد و نه کمبود دانش و یا مثلا خطای خفن توی آزمایش فقط چون باید رو زانو میشستم و سخته برام وسطای کار سر خوردم یا بهتر بگم تلو خوردم و باعث شد که یه قطره آب بیشتر توی ظرف بریزم و نمره عزیزمان کم شود ولی خب راضیم.
۷. یکسری افراد برای من خیلی مهم هستن بعضیاشون رو ندیدم ولی خب تو یه بازه‌ای باهام رفتاری داشتن که بابت اون رفتار برام مهم شدن بعد خب همیشه حواسم بهشون هست و جالبه که یکی‌شون عادت نکرده و هر بار که نصف شبی بهش پیام میدم چرا بیداری یا بیداری؟ حس میکنم دچار سکته ناگهانی میشه که این از کجا فهمید و خب خبر نداره من حواسم هست به دوستام به بعضیا بیشتر به بعضیا کمتر یکسریا رو انقدر که دیگه نیازی نیست باهاش حرف بزنم میدونم خوب نیست و میدونم چرا میتونم بفهمم مشکل احساسیه یا کاری یا مثلا فقط با یکی یه بحث ریز داشته ولی خب این شخص یکم خنگه و هر بار تعجب میکنه و به وضوح میترسه و جا داره بگم مرسی که هستی من کلی به این خنگ بودنت میخندم اصلا دوست خنگ جذابه!
۸. امتحان فیزیولوژی گیاه دارم و میان ترم هم هست و دوست دارم برم کتابش رو آتش بزنم مشکل درسش نیست چون فیزیولوژی گیاه ۹۰ درصدش بیوشیمی متابولیسمه و در مورد چرخه‌های بیوشیمیاییه مشکل استادش هم نیست مشکل اینه من هنوز بیوشیمی متابولیسم نگرفته بودم اینو گرفتم و مجبورم همه چی رو حفظ کنم و این که چیزی که فهمیدنیه چون استادش وقت نمیکنه از پایه درس بده مجبورم حفظ کنم و تا بعدا ترم بعدی بفهممش عصبی میشم! خب تو اون روح‌تون عزیزان چرا بیوی متابولیسم رو از پیش نیازی برداشتین؟ ضرب المثل خر کمه میرن از قبرس میارن اینجا کاربرد داره! باید برم بهشون بگم نرید بابا همین دانشگاه ما پره به وفور هست...
۹. قدیما سلیقه آهنگم متفاوت بود آخه آهنگایی رو دوست داشتم که اون میخوند... فعلا یه مدتی هست اجداد ابی رو آوردم جلو چشمش خصوصا این آهنگ

 

التماس دعا

۲ ۸
میشه دعا کنید مادر غول مهربونم بیمارستانه و حالش خوب نیست... 

کاش...

۲
کاش میشد بهش بگم و درک کنه بدون ناراحت شدن ولی نمیشه... برام دعا کنید لطفا...

وقتی کودک درونت هنوز زنده است ...

۲ ۱۱
وقتی کودک درونت خیلی ذوق داره از باز شدن دوباره دانشگاه و آتش سوزوندن نتیجه‌اش میشه صرف کلی وقت و نوشتن این برنامه به صورت دستی و کامپیوتری که خب کامپیوتریش خیلی کامل‌تره ولی اسم کامل اساتید و حتی عکس داره که باز مثل ترم پیش فکر نکنم استاد جزو دانشجوهاست! خصوصا که دو تا استاد جوانم این ترم دارم
لازم به ذکر هستش که اون قرمزها یعنی هر دو درس سخته و سر امتحانات پوستم کنده است اگه توی طول ترم نخونم و نارنجیها یعنی بخون و گرنه هوچی دیگه... اونایی هم که ساعت امتحان نوشته شده ولی روزش نه برای اینه که روزش اعلام نشده اما به هر حال آزمایشگاه توی روز خودش و توی ساعت خودش گرفته میشه اونی که ساعت و کلاسش رو ننوشتم واسه اینه که ساعتش ناجوره میخوام با استاد صحبت کنم بلکه شاید اجازه بده تایم قبلش برم 
+
اصلاً حواسم نبود از اتاق فرمان اشاره می‌کنند فردا محرم میرسه... من که فکر نکنم برم هیئت چون تحمل دیدن یکسری رفتارها رو ندارم هر کس رفت هیئت التماس دعای زیاد دارم ازش خصوصاً که این ترم یقیناً پوستم کنده است هم بخاطر هر روز رفتن هم بخاطر تعداد دروس هم بخاطر تو یک روز بودن امتحانات هم درسته خرمگس اذیتش بیشتر از فایده اش بود ولی حداقل آشپزی و کار خونه باهاش بود حالا منم و یک ترکمن بامزه که قراره دو هفته یک بار بیاد کمک من و خونه رو آب و جارو کنه اذیت نشم که البته خیلی هم خوبه چون خیلی کاری و خوش اخلاق و بامزه است و چون ترکمنه لهجه فوق العاده جذابی داره آدم دوست داره هی به حرف بگیرتش! خصوصاً وقتی تعجب میکنه... یک بار بنده خدا گفت من برم جاروبرقی رو خالی کنم زودتر تا خرمگس نیومده گفتم عجله برای چی حالا میبری وقت رفتن گفت نه بگم میترسید شمام آخه توش مارمولکه بعد دیگه گفتم نه بابا بعد یکسری سند از نترسیدنم رو کردم انقد تعجب کرده بود که موقع رفتن گفته بود دخترتون چقدر شجاعه زن من دختر روستاست عین چی میترسه دختر شهر اینجوری ندیده بودم... طفلک خبر نداشت من ترس از حیوانات رو خیلی وقته بوسیدم گذاشتم کنار...
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان