جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

باگ خلقت

۱۲ ۲

انصافا اینکه انقدر روحیه و حال هوای آدم‌ها به یه هورمون فینگیلی مرتبطه، یکی از بدترین باگ‌های خلقته! 

سرماخوردگی خر است

۲ ۴

واسه اولین بار تو زندگیم، توی فصل گرم سال سرما خوردم و حقیقتا خیلی بدتر از سرماخوردگی توی زمستون و پاییزه و عملا حس میکنم دارم میمیرم و تارهای صوتیمم از دست میدم و هر روز صبح چند ساعتی حس میکنم بهترم و باز هر چی روز میره جلو گلو درد شدید میاد سراغم... از دیروزم که عمه‌ام گفته سرماخوردگی تو فصل گرم سال ممکنه خیلی دیر خوب شه من غمگین‌تر از غمگین شدم... واقعا دیگه کشش این حجم از گلو درد رو ندارم crying

آلمانی

۳

Es war einmal, eine Familie lebt in einer Stadt. Sie waren sehr glücklich und ...

کی میگه آلمانی سخته؟! همین یه جمله توش شونصد جور قواعد داره سخت نیست کهsad

الهی العفو

۲ ۸

میگن که شاید همه دانشگاه‌ها رو تا بعد عید تعطیل کنن و به جاش یک ماه بیشتر بریم از اون ور این یعنی من امسال روز تولدم نه تنها پیش مادرم نخواهم بود که دو تا امتحان تخصصی دارم الهی به حق پنج تن اگه چنین شد کل چین با خاک یکسان شه که گند زد به همه برنامه‌ها و اعصاب من! امضا یک پیرزن نق نقو

یکی از اساتید ازم یک کاری خواستن بعد گفتن به علت صرف وقت ازشون هزینه بگیرم یک درصد فکر کنید روم بشه چنین کنم!

الهی سلول باشم زیر واحد آلفای جی پروتئینم تو باشی!

۲ ۲

۰. مخاطب پست تارزان غیرتی عزیز دله...

عرضم به حضورتون که تیتر پست برمی‌گرده به درس بیوشیمی هورمون‌ها و ویتامین‌ها. اگه یک روزی با استاد آنجل بیوشیمی هورمون‌ها و ویتامین‌ها بگیرید می‌بینید که به به هورمون‌ها به جهت موقعیت گیرنده یا رسپتور دو دسته هستند یا گیرنده سطح سلولی دارند و یا داخل سلولی. تیتر مربوط میشه به گروهی از گیرنده‌های سطح سلولی که با یه پروتئین همکاری میکنه یا بهتر بگم بهش وابسته است و این پروتئین سه تا زیرواحد داره که یکی‌شون آلفای مذکوره و خودش خیلی گسترده است و اصلا عامل تنوع جی پروتئین‌ها همین زیرواحدشه. بعد این آلفا فعالیت‌های مهاری و تحریکی داره در حالت طبیعی فعالیت مهاریش باعث میشه که cAMP یا همون آدنوزین مونوفسفاتی که با خودش حلقه داده و یکم خودشیفته است تولید نشه و این کار رو با مهار یک آنزیمی انجام میده که اساساً داره این رو تولید می‌کنه و در حالت تحریکی نوع دیگه از زیر واحد آلفا میاد همون آنزیم رو تحریک میکنه و cAMP رو افزایش میده اما اگه یه وقت خدایی نکرده ما وبا یا حصبه بگیریم کار این زیرواحدها بهم میخوره و غلظت cAMP زیاد و زیادتر میشه و خب این خوب نیست کلا توی موجود زنده غیر طبیعی شدن شرایط افتضاحه...

حالا تارزان برای من نقش همون زیرواحد آلفا رو داره گاهی مهاری میشه و نمیذاره خیلی کارها رو بکنم و گاهی تحریکی میشه و تشویقم میکنه به انجام یکسری از کارها و اگه نباشه یقینا من وقتی میفتم روی یه مود خاص دیگه خارج شدنش با خداست انگار سلولی باشم که سم حصبه یا وبا بهش رخنه کرده و دیگه نه میتونه زیرواحد آلفای تحریکیش رو خاموش کنه و نه زیرواحد آلفای مهاریش ... خلاصه خدا حفظش کنه نمی‌ذاره که دیوونگیام یا حتی جدیت و غد بازیم ادامه دار بشه و من رو همیشه سوق میده سمت نرمال رفتار کردن...

+ این روزها احساسات عجیبی دارم اما یک حسی بیشتر از هر وقتی توی وجودم تقویت شده و اون هم این که درسته توی نقطه مزخرفی از دنیا زندگی می‌کنم اما حتی از اون مرفه خوشحالی که توی بهترین نقطه دنیا و در آرامش کامل زندگی می‌کنه خوشبخت‌ترم چون یکسری آدم‌ها هستن که خالصانه دوستم دارند و برام وقت می‌ذارند از خانواده گرفته تا دوست و حتی تنی چند از اساتید... 

+ این ترم چنان کارنامه غیر درخشانی رقم زدم که فکر کنم تاریخ بشریت به خودش ندیده باشه! البته که فقط من نبودم... و دلیلش هم این بود که کلا ترم گندی بود... آلودگی هوا، مرگ عزیز سعی در بازیابی قوای از دست رفته داشتیم که گفتن حاج قاسم ترور شده غصه خوردیم بحث کردیم جنگ کردیم صلح کردیم گفتن انتقام سخت انتقام سخت، انتقام گرفتن... از سه صبح تا شش صبح بحث کردیم خندیدیم ترسیدیم مسخره بازی درآوردیم بیدار شدیم دیدیم فاجعه... بعدش دروغ دروغ دروغ و بعد... فاجعه‌ی بدتر... آدمای پست... نیاز به تحقیق داشتید باشه قبول می‌تونستید عین آدم بگید داریم درباره علتش تحقیق می‌کنیم شما غلط کردین به گور باباتون خندیدین که خیلی قاطع گفتین کار ما نبوده... تموم شه این ترم نکبت راحت شیم من که میخوام سر به بیابون بذارم البته که بیابونش جور نشد میرم سر به شمال بذارم!!!

فقط بچه‌ مدرسه‌ای‌ها نفس میکشن؟!

۲ ۸

وقتی دو روز متوالی مدارس تعطیل شده یعنی اوضاع واقعا وخیمه! یعنی باید شهر تخلیه شه ولی خب از نظر ایشونا جز بچه‌های مدرسه‌ای و کادر مدارس بقیه نفس نمیکشن که! اصلا ما با سرب زنده‌ایم...

بابام میگه باید حتما یکسریا بمیرن که بگن ااا اینام نفس میکشیدن چه جالب! 

چهارده کیلو آجیل

۲ ۴
۱. هر چی به این بیست و پنج سالگی کذایی نزدیک‌تر میشم بیشتر استرس میگیرم مهم‌ترین دلیلش هم اینه که بیست و پنجم سالم میشه بدون اینکه مفید بوده باشم نه برای خودم نه دیگران و این خیلی بده!
۲. یکشنبه هفته پیش قرار بود برم نمایشگاه بابام گفت حالم بده الم و بلم نرفتیم و منم از آدینه بوک آنلاین سفارش دادم دیروز زنگ زد که فلان کتاب رو نیافتم منم دعوا کردم که غلط کردی نیافتی و چه و چه بعد من خیلیم حرصم گرفت که یه روزی گفته که نمایشگاه تموم شده!‌ (من همیشه با این موضوع فلان تا فلان مشکل دارم نمیدونم فلان دوم خودشم حسابه یا نه!) بعد فهمیدم تموم نشده دیگه تندی لباسمو عوض کردم و بدو بدو رفتم نمایشگاه و رفتم سراغ غرفه‌ای که طبق نرم افزار کتاب رو داشت بنده خدا کل غرفه رو گشت ولی نداشت گفت کم آورده بودیم تموم شده یعنی میخواستم بشینم گریه کنم دلیلی هم که باعث شده بود برای من انقدر مهم باشه این بود که شانس گند بنده تنها کتابی بود که به یکی دیگه قول داده بودم برات میگیرم!‌ حالا قرار شده یکی از سه تا کتاب‌های خودمو بدم بخونه...
۳. آیا فکر کردین تا نمایشگاه رفتم کتابی که میخواستم نبود دست خالی برگشتم؟ خیر چندتایی کتاب درسی گرفتم که خب هیچی یک عدد کتاب حرکات اصلاحی گرفتم یکم اصطلاحاتش سخته ولی تازه فهمیدم که بابا من که تاندونام رو عمل کردم مشکلم دیگه اون نیست بخاطر چند سال بد راه رفتن ماهیچه‌های خاصیم کوتاه شدن و بسیار راحت و آسون اوکی میشن حالا میخوام ۴ شنبه کتاب به دست برم باشگاه بعدم چون باشگاهم دو قدمی مطب ارتوپدمه برم پیشش و ببینم حرفمو تایید میکنه؟ اگه تایید کرد با همون کتاب بزنم تو سرش! چون به من هی آتل میده کشته منو در صورتی که نیازی نیست و بدون آتل با ورزش قابل اصلاح شدنه خلاصه که درست فهمیده باشم زنده نمیمونه ببعی! تقریبا هم مطمئنم درست فهمیدم چون توی این دو هفته بعضی از این حرکات اصلاحی توی کتاب رو مربی باشگاهم بهم گفته انجام دادم و کلی نتیجه داده!... 
۴. من هیچ وقت به ورزش علاقمند نبودم اصلا و ابدا اما مربیم انقدر باحال و جذاب و عشقه که من کل هفته رو به عشق اون تایمی که پیش مربیم هستم سپری میکنم و ذوق مرگم که میرم ورزش و با اینکه بعدش کلی خسته میشم کلی سرحالم انقدر که با ذوقی که فقط باید ببینید و مخصوص کودک درون خودمه تا خونه که حرف میزنم هیچی وقتیم میرسیم خونه ادامه داره تا بعد چای و بعدم که بابام میخواد بخوابه میرم تلگرام باز از اول برای تارزان غیرتی میگم...
۵. آیا چنین فردی که انقدر توی من انگیزه ایجاد کرده لایق این نیست که اونایی که منو دوست دارن براش دعا کنن؟ خصوصا که الان مشکلی براش پیش اومده؟ نبینم دعا نکردیدها مشکل حل نشه حاصل کم کاری شما میدونم! حیف سفیرم قم نیست و گرنه میگفتم بره حرم...
۶. سه شنبه هفته پیش آنجلا گفته بود امتحان میگیره منم خر زده بودم اساسی بعد صبحش فهمیدم که امتحانش بخاطر قدرت چونه زنی گادفادر دانشگاه یا همون استاد رپ کنسل شده و افتاده هفته بعد که خب فدای سرم نکته مهمش این بود همون موقع فهمیدم همون روز یه درس دیگه امتحان میانترم دارم و هیچی نخوندم ولی خب به لطف استاد آز آلی و آزمایش زیبای تقطیر که چیزی جز بیکاری و ول گشتن نیست نشستم خوندم و از هشت نمره هفت نمره گرفتم اون یک نمره هم سر خطای دید ازم کم شد و نه کمبود دانش و یا مثلا خطای خفن توی آزمایش فقط چون باید رو زانو میشستم و سخته برام وسطای کار سر خوردم یا بهتر بگم تلو خوردم و باعث شد که یه قطره آب بیشتر توی ظرف بریزم و نمره عزیزمان کم شود ولی خب راضیم.
۷. یکسری افراد برای من خیلی مهم هستن بعضیاشون رو ندیدم ولی خب تو یه بازه‌ای باهام رفتاری داشتن که بابت اون رفتار برام مهم شدن بعد خب همیشه حواسم بهشون هست و جالبه که یکی‌شون عادت نکرده و هر بار که نصف شبی بهش پیام میدم چرا بیداری یا بیداری؟ حس میکنم دچار سکته ناگهانی میشه که این از کجا فهمید و خب خبر نداره من حواسم هست به دوستام به بعضیا بیشتر به بعضیا کمتر یکسریا رو انقدر که دیگه نیازی نیست باهاش حرف بزنم میدونم خوب نیست و میدونم چرا میتونم بفهمم مشکل احساسیه یا کاری یا مثلا فقط با یکی یه بحث ریز داشته ولی خب این شخص یکم خنگه و هر بار تعجب میکنه و به وضوح میترسه و جا داره بگم مرسی که هستی من کلی به این خنگ بودنت میخندم اصلا دوست خنگ جذابه!
۸. امتحان فیزیولوژی گیاه دارم و میان ترم هم هست و دوست دارم برم کتابش رو آتش بزنم مشکل درسش نیست چون فیزیولوژی گیاه ۹۰ درصدش بیوشیمی متابولیسمه و در مورد چرخه‌های بیوشیمیاییه مشکل استادش هم نیست مشکل اینه من هنوز بیوشیمی متابولیسم نگرفته بودم اینو گرفتم و مجبورم همه چی رو حفظ کنم و این که چیزی که فهمیدنیه چون استادش وقت نمیکنه از پایه درس بده مجبورم حفظ کنم و تا بعدا ترم بعدی بفهممش عصبی میشم! خب تو اون روح‌تون عزیزان چرا بیوی متابولیسم رو از پیش نیازی برداشتین؟ ضرب المثل خر کمه میرن از قبرس میارن اینجا کاربرد داره! باید برم بهشون بگم نرید بابا همین دانشگاه ما پره به وفور هست...
۹. قدیما سلیقه آهنگم متفاوت بود آخه آهنگایی رو دوست داشتم که اون میخوند... فعلا یه مدتی هست اجداد ابی رو آوردم جلو چشمش خصوصا این آهنگ

 

دوست عجب امنیت خوبیست ولی من از شما ملت شریف ایران می‌پرسم شما میدونید بعضی از ما ایرانی‌ها دقیقا چه مرگمونه؟ اصلا چه خبرمونه؟ چرا قیمه‌ها رو ریختیم تو ماست‌ها؟!

۲ ۸
فکر کنم طولانی‌ترین عنوان پست رو توی تاریخ وبلاگ نویسیم همین الان نوشتم! جریان از این قراره که من یه دختر چادری هستم تارزان غیرتی و تقریباً صد در صد دوستای صمیمی و اونایی که لایق کلمه بهترین دوست فلان و بیسارم هستن از جمله لی لی پوت که بهترین و قدیمی ترین دوست زندگیمه یا مثلا شیخ با کرامت عزیزم که بهترین و عزیزترین و با معرفت‌ترین دوست از اکیپ خاصیه و یا مثلا داش غیرت که بهترین دوست دانشگاهمه و انقدری خوب هست که شاید یه روزی با لی لی پوت بتونه رقابت کنه توی بهترین دوست کل عمرم بودن یا از پسرها فلان پسر بلاگر که عکسی که براش گذاشتم شازده کوچولو هستش و به اسم بهترین رفیق وبلاگی ذخیره شده و انصافا هم بهترین و قابل اعتمادترین و البته قابل اتکاترین رفیق بین کل بیانی‌هایی هست که توی بیان باهاشون آشنا شدم بیانی میگم چون حساب رفقای بلاگفام جداست اصلا دوست بلاگر نمیدونم‌شون اونا جان منن بخصوص بیگ بلاگر که هم خودش هم همسرش خیلی با روی گشاده از من پذیرایی کردن و یا شب‌هایی که همسر گرامیش شیفت بود و من بخاطر اسمشو نبر ناراحت بودم و تا صبح بیگ بلاگر پیشم بود نذاشت غصه بخورم یا بانوی عزیزم که عین یه مادر همیشه دلسوزم بود و خب واقعا حساب‌شون جداست برام اعضای خانواده‌ان نه دوست مجازی خب داشتم میگفتم تقریبا تمام اونایی که میگم بهترین دوست من هستن اگر پسر نباشن یقینا یه دختر هستن که اعتقادی به حجاب و فلان ندارن... بعد دیروز با دو تا از دوستای خیلی خوبم رفتیم بیرون و تا رسیدیم به پارک یکی به من بابت حجابم تیکه انداخت که تو پارک چه میکنی برو نماز و قرآنت رو بخون که خب شانس آورد که دیر فهمیدم و پیر هم بود و گرنه یه جوابی میدادم تا خونه با سرعت نور بدوه بعد یکم جلوتر به بی حجابی گیر دادن خب لعنتیا چرااا؟ فازتون چیه؟ چه مرگتون شده؟ چرا به همه چیز کار دارید؟
واقعا گاهی از دست این مردمی که توی موضوع حجاب فضولی میکنن عصبی میشم که پتانسیلش رو دارم بزنم گردنشون رو قطع کنم...
اول عنوان شروع یه نوشته است که ظاهرا حسین پناهی نوشته و فکر کنم همه هم شنیده باشنش... 
دیگه همین باید نق میزدم خالی میشدم!

فکر کنم هیچی نمیدونسته همینجوری ده بیست سه پونزده گفته و رفته جلو

۲ ۸
چقدر چارت درسی ما مسخره است خدایی! یعنی دوست دارم سرمو بکوبم تو دیوار! برای یک درسی مثل فیزیولوژی گیاهی اومدن پیش نیاز گذاشتن مبانی گیاهی در صورتی که باید بیوشیمی متابولیسم باشه بعد برای میکروب شناسی کلا پیش نیاز نذاشتن که باید بیوشیمی ساختار باشه تا ما سر فیزیولوژی گاو نریم سرکلاس گاوتر بیایم بیرون یا سر میکروب ما فکر نکنیم اوووه خدای من عجب چیزهای خفن و پیچیده‌ای همه‌اش هم که حفظیه و نق بزنیم که چرا ما باید اسم N-استیل گلوکزامین رو حفظ کنیم در صورتی که اگه بیوشیمی خونده بودیم میدونستم این یک ترکیب فضایی ترسناک با یه اسم ترسناک نیست همون گلوکز عزیز دله که حالا آمین دار شده بعدم یه استیل چسبیده بهش دیگه از مورامیک اسید و ... نگم که همه شون به همین سادگین و ما ترم پیش با چشمای اشکی حفظش کردیم هیچکسم نگفت بابا جان حفظ کردن نداره که اینه ...
خلاصه به روح اونی که چارت ما رو تدوین کرده صلوات!...

دعوت رسمی

۲ ۴
میگفت مامانم گفته باید زنگ بزنیم و دعوتش کنیم! میگفت بین دو ترم بریم انقلاب... کتاب ببینیم و شروع کنیم ترجمه و ... ولی شما اگه از آخرین امتحان به بعد دیدینش منم دیدمش!...
داره میره بلاد کفر میگه بیا ببینمت هر روزی که خواستی میگم فلان روز میگه نه میگم روز بعدش میگه نه میگم خودت بگو میگه خبر میدم هنوز منتظر خبرشم!
میگه بیا فلان جا کار میکنم میگم باشه اگه فلان روز میری منم ببر دانشگاه تنهام قول نمیده که فلان هفته ولی میگه باشه حتما یه بار میریم دو تا اولیا صمیمی‌ترین دوستان آخری یه رفیق کوچولو که تا حالا به همه حرفاش عمل کرده این نبود میگفتم من چندش آورترین آدم دنیام که دوستامم از بودن با من فرارین ... شایدم حساس شدم 

جا داره فحش بدم بعد بخوابم( موقت )

۲
ای بوووووق و بوووووق و بووووووووووووووق تو این زندگی آخه لعنت به این شانس به کی بگم ٢٠ واحد تو سه روزم به لطف مسخره بازیای دانشگاه شده ١٨ تا توی ۴ روز و بدبختیش اینه که پنجشنبه باید برم دانشگاه عررر خب! 
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان