جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

وی در راه اسلام و علم به ... رفت!

۲ ۱۱
اهم چیزه یکی بیاد با پدر جنتی صحبت کنه بگه بزرگوار شما یک جماعتی رو به خون چوگویک تشنه کردی میشه چپ و راست نگی خانم چوگویک فلان و بیسار؟! یعنی تا قبل از اینکه غیبت کنم هی میگفت ایشون منظم هستند و از ۲۴ شهریور دقیق و سر وقت اومدن کلاس و فلان حالا غیبت کردم دیگه نمیتونه نظم حضورم رو بکوبه توی سر بقیه روش جدید پیشه کرده برای به ... دادن من توسط بچه‌ها.
امروز وقتی رسیدم توی راه پله بود دیگه رفتیم توی کلاس و گفت کسی اشکالی ایرادی نداره از درس جلسات قبل و یا چیزی که باید پیش خوانی میکردید که من با وجود اینکه از یکی از بلاگرها پرسیده بودم که لاادری‌گری چیه و معنی پوزیتیویست‌ها رو هم سرچ کرده بودم ازش پرسیدم که بفهمه خوندم درس پیش خوانی رو قبل ترش هم برای اینکه حرفی نزنه که چرا درس پیش خوانی رو نخوندی گفتم استاد من از شنبه زنگ زدم به یکی که ازش بپرسم جواب نداد منم نمیدونستم چیکار داریم جهت احتیاط تا اینجا خوندم و تحقیقم رو هم آوردم و اینا بعدم که اون حرکت رو زدم فقط برای اینکه بفهمه خوندم! 
بعد یکی دیر رسید استاد تا اومد بشینه گفت کتاب همراهت هست؟ گفت بله گفت درس خوندی؟ گفت نه گفت چرا نخوندی؟ گفت وقت نکردم! بعدم هفته پیش غایب بودم که یهو گفت از خانم چوگویک یاد بگیرید! ایشون هم غایب بودن و نتونسته بودن سوال کنن دوست شون رو پیدا نکردن ولی میدونستن من حتما ۵ ورق درس میدم و خودشون خوندن بعلاوه ی اینکه میدونستن پیش خوانی لازمه و پیش خوانی کردن خلاصه میخواستم جیغ زنان فرار کنم!
حالا کلاس پدر جنتی گرانقدر تموم شده رفتم کلاس جوانک بعد داشتم طبق معمول پشت به در! چرت و پرت میگفتم و میخندیدیم با دو تا دختر دیگه که سرکلاس بودن که یهو دیدم باز چشم و ابرو میان و برگشتم دیدم طبق معمول استاد پشت سر من وایستاده! نگاه کردم ساعتو دیدم زود اومده شونه انداختم بالا به حرف زدن ادامه دادم! میخواست زود نیاد! خلاصه دیگه اون سه دقیقه هم که گذشت یهو نه گذاشتم نه برداشتم گفتم استاااد شما چرا خبر ندادین؟ کل بچه ها با من لج شدن میگن تو میدونستی ولی نگفتی آخه هفته پیش غیبت داشتم بعد استادم نامردی نکرد موذیانه نگاهم کرد گفت چرا غیبت داشتی؟ بهت گفته بودم نمیام نه؟ شما منو تصور کنید که وا رفتم یهو گفتم شاید خبر داده پیامش نرسیده! خلاصه گفتم نه والا مشکلی پیش اومد گفت مطمئنید گفتم باور کنید پیام نیومد برام مشکلی پیش اومد که نیومدم یهو گفت خب استرس نگیر پیام ندادم واقعا چون شماره ات رو جا گذاشتم توی دانشگاه! خدا ذلیلت نکنه بشر! داشت سکته ام میداد خلاصه که وسطای کلاسم که همه اومده بودن منو از اتهامات مبری کرد شکر خدا و یه نفس راحت کشیدم
بعدم روم نشد بهش بگم استاد اگه از جامدادی من خوش تون اومد قابل نداره بقرآن با نگاهت خوردیش! البته یکی از بچه‌ها میگه حق داشت متعجب و خیره نگاهش کنه چون به تو یکی نمیاد عاشق باشی که بخوای جا مدادی با طرح عاشقانه داشته باشی اونم با این مضمون که هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی و یه خانوم و آقا هم وسطش با هندزفری دارن یه چیزی گوش میدن باشه خلاصه که شاید حق با دوست جان باشه بیشتر از اینکه خوشش اومده باشه از تغییر یه جامدادی طوسی رنگ با طرح خیلی ساده به اون جامدادی متعجب شده بود همونطوری که از دیدن جزوه ام تعجب کرد و گفت جزوه شماست؟ جا داشت بگم نه جزوه بابامو آوردم! بعد هفت جلسه تمرین چک کردن متوجه نشدی من پاکنویس میکنم؟ خنگ! البته که حس من چیز دیگه میگه! به دوستمم گفتم گفت با توجه به تلفن‌های پی‌درپی و نیش باز موقع جواب تلفناش هم اینم میشه و اونم اینکه استادمون داره مزدوج میشه که در این صورت شیرینی میخواهیم! امضا دانشجویان پررو

اندر احوالات یک چوگویک منتظر

۲ ۱۰
۰. وی در انتظار تغییرات جدید وب دلش آب شد... ولی خب حق میدم به دست اندرکاران تغییر دهنده وب وقت نکنن و اینا
۱. امروز خوب نبودم نرفتم دانشگاه از اونجایی که شعور از جوانک و استاد ساعت بعدش چکه میکنه نیومده بودن دم‌شون هم گرم! 
۲. جذاب فقط اونی که بیشتر از خودت نگرانت میشه و اولویتشی
۳. به ایام منحوس و نکبت‌بار امتحانات میان ترم نزدیک میشیم و وی بابت امتحان شیمی آلی ۱ بشدت مضطرب است پریشب خواب میدید یک عدد بوتان نرمال دنبالش کرده میگه بیا نمودار انرژی من رو بکش و تحلیل کن! از اون ور هم یک عدد ۳-برومو-۲و۴و۵-تری متیل هگزان یا همچین چیزی دنبالم بود میگفت اگه گفتی من کیم؟ اسیر شدیم بخدا!
۴. گزارش نویسی خوبه عشقه ولی دیگه نه هر روز هر روز [موهایش را چنگ زده فرار می‌کند.]
۵. آهنگ خوب سراغ دارید معرفی کنید فقط وجدانا سبک پاپ و سنتی باشه از این سبک‌های عجق وجق رپ و متال و اینا نگید با تشکر.
۶. در آخر جا داره بابت تک تک لحظات این روزها از خدای جان تشکر کنم حتی بابت دیشب و گریه‌هام چون به آرامش و یه خواب آروم منتهی شد.

فوتبال

۲ ۸
از دیشب بچه‌ها ذوق داشتن برای فوتبال امروز ولی خب دیر به فکر افتاده بودن و نشد جور کنیم دانشکده فوتبال رو پخش کنه خلاصه یکسریا گفتن ما که نمیایم و واقعا هم نیومدن و رفتیم دیدیم هفت نفریم سرکلاس هر چی به استاد اصرار کردیم بریم گفت نخیر! برید ببینید حرص میخورید همون نتیجه رو بدونین کافیه خلاصه از ما اصرار از اوشون انکار
میخواستم یه پست مفصل بدم بگم چی گفتیم چی شنیدم ولی خب هر جوری فکر میکنم گفتنی نیست باید بودید و میخندید و لپ‌های شما هم درد میگرفت از خنده...
تهش هم میتونم بگم خوشحالم به حرف استاد گوش کردیم و نرفتیم با این بازی کردنشون!

خوشحال و شاد و خندانم...

۲ ۵
٠. درباره هوگویک نپرسید دیگه نیست و منم توضیحی نمیدم به کسی
١. خوشبختی میتونه این باشه یه نفر باشه خنده تو باعث شه بخنده با آرامشت آرامش بگیره و با غمت دلش بگیره الان مدتیه با سر افتادم وسط خوشبختی چند روز اول باورش نداشتم ولی الان مطمئنم 
٢. دیروز قرار بود با همین فرد بریم بیرون گفته بود با موتور میاد و من میگفتم میمیرم! ولی با ماشین اومد و البته بازم مردم و الان روحم داره پست میده! نتیجه اخلاقی موتور بهتر از ماشینه ترافیک هم بسیار خره!
٣. کل دیروز تا حدود دوازده شب به جز یک بازه که خل شدم فقط ریسه رفتم از خنده صبحم خوابالو ولی خندون بیدار شدم بعد شما فکر کن آدم شاد دنبال سوژه! بره سر کلاس جوانک و اون با ذوق بیاد بگه مرسی کلاس رو عوض کردین بعدم کلی حرکات خنده دار بزنه سرکلاس... تازه پدر جنتی گرامی نیز ازت درس نپرسه و بگه تو دانشجوی خوب منی حالا اینکه صادقانه میگی رفتم تفریح یهو دیدم اااه شب شد اشکالی نداره ولی دیگه این کار رو نکن 
۴. پست چارلی رو بخونی اولش براش نگران شی ولی ته پست یه لبخند گنده رو لبات باشه
۵. استادهای دو تا کلاس آخرت نیان
۶. بارون بیاد و هوای بارونی رو نفس بکشی
خدایا شکرت

هفت کیلو آ‌جیل

۲ ۴
۰. دانشگاه نیست که مهد کودکه باور کنید مهدکودکه
۱. امروز پدر جنتی همه رو شگفت زده کرد خلاصه این تا تهش همین قد منو تحویل بگیره میشه بیست شم
۲. هوا گرم بود دخترها نشسته بودیم توی راهرو چون خنک‌تر بود پسرهام توی یکی از کلاسا جمع شده بودن بعد یک جوانکی از بین ما رد شد رفت سرکلاس و تو نرفته برگشت یکی گفت استاده یکی دیگه گفت نه بابا این کجاش به استاد میخوره من دیدم زد زیر خنده شک کردم که نه واقعا استاده بهش گفتم شما استادی؟ با خنده گفت برید سرکلاس خلاصه رفتم به پسرها گفتم بیاید بابا استاد اومد. نشستیم اسمامون رو نوشتیم منم هی تو فکر بودم یکی از پسرها کجا غیب شد این که بیست و چهارمم اومده بود امروزم اومده بود چرا دود شد رفت هوا که خب بعدا فهمیدم رفته کمک ترم اولیا خلاصه اولش جوانک از خودش گفت و بی‌شوخی حین معرفی و گفتن چند و چون کارش هی خنده‌اش میگرفت خلاصه نیم ساعت اول هی خنده‌اش میگرفت و کم مونده بود بهش بگم خب حالا تو هم بعد یهو گفت من خطم بده بهش میگیم درشت بنویس میگه که گفتم که خطم بده و واقعا هم بد بود خلاصه که شروع کرد نوشتن یکسری از مطالب روی تخته بعد میخواست پاک کنه اول میپرسه بعد صبر نکرد جوابشو بدیم خودش گفت باشه هم که نمیتونید ازش چیزی بنویسید پاکش کرد منم که اساسا به ترک دیوارم میخندم داشتم میمردم از خنده بعدش مسئله گفت و رفت ته کلاس بعد خیلی بامزه و بچگانه گفت نه خطم بهتر شده من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم سرمو گذاشتم روی میز د بخند خلاصه که کلاس فانی بود با اینکه یکی از درس‌های بشدت نچسبه به قول یکی از بچه‌ها شاید داشت تلاش میکرد کلاسش خشک نباشه که ما خسته نشیم نیتش هر چی که بود ما رو خندوند امیدوارم فیوز نسوزونه مثل بعضی از اساتید
۳. کلاس بعدیم استادش شبیه یکی بود که نمیدونم چطوری میخوام توصیفش کنم ولی خب در نهایت واقع بینی گفت یکسری‌هاتون نیستن من باید باز جلسه بعد از اول درس بدم در نتیجه امروز وقت‌تون رو نمی‌گیرم برید خونه‌هاتون
۴. بعدش هم که یکی از فان‌ترین استادهایی که در دنیا وجود داره باهاش کلاس داشتم و شکر خدا اثبات شده ایشون ثبات اخلاقی داره و عشقه اصولا استادهای مرد سن بالا ثبات دارن یا همیشه عنقن یا همیشه خوبن در نتیجه میشه گفت احتمال میره شنبه‌های جذابی داشته باشم اما جمعه‌های پرکاری خواهم داشت چون پدر جنتی درس میپرسه امروزم جوانک گفت مشق میده 
۵. عصرش هم رفتم ارتوپدی دکتر گفت باید از کف پا تا رون آتل ببندی تا بفهمی دفعه بعدی یکسال و نیم دیر نیای! 
۶. التماس دعا...
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان