جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

از فانتزی‌هام + یکم توضیح بیشتر و یک سوال

۲ ۱۴
یکی از فانتزیام اینه که جولیک برگرده ایران با خورشید و چارلی و جولیک و سایر دوست داران هری پاتری که می‌شناسم بریم کافه پلتفرم اینا ذوق کنن من بخندم امروز یک چیزی نزدیک به بیست دقیقه با دوستم بحث داریم اسم کافه سکوی نه و سه چهارم بود یا پلتفرم نه و سه چهارم خلاصه که توی فلسطین توی ژاندارمری یک کافه زدن مخصوص عشاق هری پاتر
دیگه ببینم چه می‌کنیدها فانتزیم حقیقی میشه یا نه!
اینم بگم بعدش برم. از تک تک بلاگرانی که در عین حال اینستاگرامر هستند و اونجام مینویسند خواهشمندیم به من یک عدد پیام خصوصی بدن کارشون دارم کمی تا قسمتی راهنمایی نیازمندیم برای یکی از دوستان دانشگاهی که دست بر قضا همون دوست مذکوره که داشتیم سر اسم کافه بحث می‌کردیم و شاید به زودی زود مثلا همین دوشنبه به جمع بلاگرها بپیوندد.
ظاهراْ بد نوشتم! نمیخوام آدرس پیج اینستاتون رو بدین، بلکه فقط بیاید خصوصی بگید که هر دو جا می‌نویسید.
+ چرا هر چی میخونم ستاره‌های روشن خاموش نمیشن؟ مگه چند روز وقت نکردم بخونم‌تون؟!
زمر 53
۲۳ فروردين ۱۴:۰۳
عه خصوصی نیست ؟!

:-D
به هر حال سعی بیایی خوشحال میشیم دیگه
حال میده ، خوبه
پاسخ :
نه :)))
الان عدم نمایش میزنم اونو :))

کی میرید؟ از چه ساعتی تا چه ساعتی؟ من کلااا از قرارتون بی‌خبرم کسی خبر نداده بود بهم :) اگه دانشگاه نباشم میام :)
حامد احمدی
۲۳ فروردين ۱۵:۰۱
خوش به حال آنهایی که در تهران هستند.

پاسخ :
تا تهران اومدن سخت نیستا :)
من دوستای مجازی زیادی دارم که برای قرارهامون میان تهران :)
حامد احمدی
۲۳ فروردين ۱۶:۰۸
از صمیم قلب خوشحالم.
کم تجربه نیستم، ولی هیچ چیزی شیرین تر از دیدارهای اینچنینی نیست. راه خوبی است. دعای خیر من واقعا پشت و پناه شما.
پاسخ :
:)
واقعا خیلییی لذت بخشن این دیدارها
ممنونم سلامت باشید 
نوا ...
۲۳ فروردين ۱۷:۴۸
من کجام اون موقع؟ دارم از پشت شیشه‌ی کافه تهدید به مرگتون می‌کنم که چرا من تو جمع پاترهدها نیستم؟ :|
پاسخ :
ای جونم :)) نه نه تهدید نکن اصلا بیا دوتایی بریم عکس بذاریم دل بقیه رو بسوزونیم :دی
بهار نارنج
۲۳ فروردين ۱۸:۲۱
حالا اسم کافه رو انتخاب کردین؟
پاسخ :
اسم کافه رو که گفتم :)) اسمش پلتفرم بود :))
زمر 53
۲۳ فروردين ۱۸:۲۱
عجباااااااا
بلاگ منم نمیخونی پس...
حالا که اینجوری شد ، نیا اقا اصن :-D

توی بلاگ نوشتم
پاسخ :
من کلی ستاره روشن دارم بذار بیام بخونم ببینم چی گفتی :))
فاطمه :)
۲۳ فروردين ۲۰:۰۹
بجز آلرژی چیز دیگه ای که باعث میشه از بهار و اردیبهشت خوشم نیاد اینه که هی از قراروبلاگیتون میگید و دل آدمو کباب میکنید. :))
پاسخ :
=))) ای ننه مردم برات خب :))
بهار نارنج
۲۳ فروردين ۲۲:۰۴
آهان من فکر کردم اینی که گفتید اسم کافه ی یکی دیگه است و شما می خواین یک کافه ی دیگه درست کنین. :) ببخشید. ^_^
پاسخ :
نه :)) کافه رو ساختن میخواهیم بریم
خواهش میکنم
هاتف ..
۲۳ فروردين ۲۲:۱۱
من توی اینستاگرامم پست های خیلی خاصی می نویسم .. ولی خواستی آدرسش توی وبلاگم اون کنار هست .
من ایران نیستم وگرنه میرفتم تجربه می کردم کافه رو
پاسخ :
آدرس اینستا رو نمیخوام مشورت لازم داشت دوستم که خب به نتیجه رسید :)
کاوس دیوان
۲۴ فروردين ۱۷:۰۹
روزی صد بار هری پاتر میدیدم.. روزی صد بار به اونجایی که دامبلدور میمیره میرسیدم :((
البته مرگ اسنیپ هم کم مصیبتی نبود ... یادش بخیر
پاسخ :
مرگ دامبلدور واقعا غم انگیز بود حتی غم انگیزتر از اون وقتی که تو قسمت اول یادگاران مرگ نشون داد هری میمیره :/
کاوس دیوان
۲۴ فروردين ۱۸:۱۳
راستی قالب وبت خیلی خوب شده
براش آیکون بذار چمیدونم آیکون جغد یا چی .. :)
باحال تر میشه
پاسخ :
بازم باید گفت دست چارلی درد نکنه
اوووم منو یاد نوجوانیم انداختی اون موقع خیلی از این کارها دوست داشتم الان نه :))
تازه توی بیان از این کارها بلدم نیستم :دی
کاوس دیوان
۲۴ فروردين ۱۸:۱۸
اینو بعد از تگ <head> بذار توی قالب وبلاگت:
<link href="http://bayanbox.ir/view/6771199475594616780/owl-icon.png" rel="shortcut icon">

یادگاری از طرف من :))
پاسخ :
:دی اینکار رو میکنم موقتا که حس کنم نوجوان شدم :))
یادش بخیر... نبین قالب وب و سبک نوشتنمو من پیر شدم رفته از این جلف بازی‌هام گذشته :))
کاوس دیوان
۲۴ فروردين ۱۸:۲۳
هه هه ههه
خیلی باحال شد
اره منم میخواستم بگم قالبت و علایقت (پاتر هدیُ میگم) 13 سالشه
خودتُ نمیدونم
پاسخ :
اوهوم بامزه شد :)
یادش بخیر قدیماااا وقتی خیلی کوشولو بودم و عاشق یکی آیکون وبم یه قلب بود...
اومدی منو ببری تو خاطراتم‌هااا :)
من کتابای هری رو دوست ندارم ولی فیلماش جذاب بود بعد دوست دارم با اونایی که گفتم برم چون اونا جدی عاشق هری‌ پاترن !
من متولد نیمه اول دهه هفتادم :) اگه بدونی با این بخش کامنتت که گفتی علایقت سیزده سالشه یهویی چطوری زدم زیر خنده :))
من تو واقعیت از دور خیلیم جدیمااا :)) انقدر که پسرای دانشگاه میخوان بهم سلام کنن از جاشون بلند میشن به نشونه ادب دستشون رو میذارن رو سینه شون و بعد میگن سلام خانم (فامیلیم) :))
و من به سختی جلوی ریسه رفتنمو میگیرم :)) لعنتیا چون ازشون بزرگترم و یکم از دور جدی به نظر میام بیشتر از اساتید بهم احترام میذارن :)) 
کاوس دیوان
۲۴ فروردين ۱۸:۳۳
من همین مشکل (البته مشکل که نه) رو دارم یعنی وقتی بیرونم برعکس تو فانم و همه رو میخندونم حتی اگه با تحقیر کردن خودم شروع کنم.. ولی توی خونه یا توی تنهایی خودم یه گوشه کز میکنم و چرت وپرت مینویسم انگار دو تا آدم توی من زندگی میکنه با دوتا عقیده ی متفاوت

+ پسرای دانشگاه :دییی
پاسخ :
من تو جمع دوستام از همه شوخ‌ترم انقدر که دختر و پسر یک وقتایی میگن چوگویک باز تو رد دادیاااا :))
ولی خب توی دانشگاه سعی میکنم جدی باشم بیشتر برای اینکه اساتید روم حساب باز کنن :))

+ :))
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان