جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

دنیای این روزهای من...

۲ ۳
۱. عامل تمام جنگ و دعواها رفت و از این بابت خوشحالم با اینکه بودنش فایده‌هایی هم داشت مثلا کارهای خونه با اون بود.
۲. دوشنبه آموزش عزیز دلم یک حرفی زد جلوی در دانشگاه که میخواستم با ذوق بغلش کنم حیف دم در دانشکده بودیم کلی از پسرها هم توی پیاده روی رو به رو بودن
۳. سه شنبه ساعت یک و نیم صبح من هنوز بیدار بودم داشتم پلو مرغ میخوردم از اون ور ساعت هفت بیدار شدم فحش گویان رفتم دانشگاه. سه شنبه‌ها اجباراً‌ باید یک نفرم تحمل کنم که بشدت دوست دارم زودتر فارغ التحصیل شه کاش سه ساله درسش تموم شه و هیچ وقتم نبینمش!... سر همین شخص کلا عصبی میرم دانشگاه حالا کم هم خوابیده باشی کارم داشته باشی به استاد ناشناسی که ازش هیچی نمیدونی میخوای گزارشی بدی که چنگی به دلت نزده و استرس داری بخاطر اینکه به خودت مغروری و گفتی خودم تکی گزارشو مینویسم خراب کنی نمره کل گروه رو عمو پاستیلی هم مونده باشه تو ترافیک بانکم بخوای بری سرراه... خلاصه با حال خراب راهی شدم ولی خب اصلا وارد دانشگاه شدم دوستامو دیدم حالم خوب شد خصوصا وقتی تارزان غیرتی و استاد رپ رو دیدم وقتیم کلاسام تموم شد از ذوق داشتم پس میفتادم آخه گزارشکاری که نگرانش بودم نه تنها نمره کامل گرفت یه مثبت اضافه هم گرفت و من خر ذوق‌ترین شدم بعدشم که غول مهربونم اومد رفتیم غذا خوردیم و رفتیم پارک و گفتیم خندیدیم فقط کاش شبش بهتر تموم میشد.
۴. امروز هم اولین روزی بود که شدم خانم خونه و بعد به ترکمن بامزه پیام دادم که باهاش هماهنگ کنم برای کار خونه که گفت میخواد گواهینامه موتور بگیره هفته دیگه بیاد اگه اشکالی نداره خلاصه اینکه خدا به خیر کنه این رانندگیش خیلی ترسناکه با موتور که فکر کنم یا خودشو بکشه یا عابر رو! و یا هر دو و به شخصه مدال خریت و شجاعت میدم به اونی که حاضر شه سوار موتوری باشه که این برونه! 

با غم‌انگیزترین حالت تهران شمال چه کنم؟ + بعداً نوشت

۲ ۶
آقا حواسم نبود سیستم علم لدنی نداره و باید اول تئوری‌های عزیز رو بزنم بعد عملی‌ها این جوری بود که نگم براتون... از همه بدتر کار دادش دستم و ۱۵ تا واحد شد بگیرم و ۵ واحد تکمیل ظرفیت شد...
برای درس معارفی هم تصمیم گرفتم با پدر جنتی کلاس بگیرم... هم چون بخاطر سن و سالش کلاسش همکفه هم علافی ندارم اینجوری هم بهش حس بدی ندارم و با کامنتای شما بهترم شد حسم.
خلاصه که فقط شنبه سه شنبه و پنجشنبه‌ام چیزی شد که میخوام البته که یقینا خیره فکر کنم سیستم دید من داغم حالیم نیست که ۲۰ واحد با ۶ تا آز مساویست با رد شدن اتوبان هشت بانده از روی دهان گرامی و برای همین علم لدنی استفاده ننمود.
تا برم غذا بخورم بیام تارزان غیرتی گفت چون تو سر کلاس آز آلی نیستی منم حذف میکنم بعداً با هم بگیریم بعد اسم استاد بنده خدا لاسمیه و تارزان غیرتی هم فینگلیش پیام میده اسم بنده خدا رو خوندم لامصبی! می‌فهمید؟ لامصبی! کلا موقع خوندن فینگلیش از این سوتیا زیاد میدم...
اینم چوگویک درس خوان از ۲۴ شهریور... 
وی از آن دسته تفلون‌هایی است که از روز اول حاضرند خصوصاً که پدر جنتی بسیار روی حضور غیاب حساس هستند حتی از جلسه اول!
بعداً نوشت: با کلی تلاش تونستم ١٩ واحد توی ۵ روز بگیرم و امید میره چهارشنبه بتونم تبدیلش کنم به ٢٠ واحد توی ۵ روز! الان ۶ تا از امتحاناتم توی ٣ روز برگزار میشه! سینه بزنید... اونجوری میشه ٨ تا توی ۴ روز... بازم خدا رو شکر که الحمدالله ساعت‌هاش فرق داره.
تیتر: شعر علیرضا آذر با اندکی تغییر!
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان