جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

همین‌طوری

۲ ۱۸
امروز تصمیم گرفتم حال چند نفر رو نپرسم ببینم یادم میفتن؟ و خب میدونین تا حالا یکدونه‌شون هم یادم نیفتاده و من از بعد اذان بوسیدم گذاشتم‌شون کنار چون به درد من نمیخوره کسی شب یادم بیفته وقتی که همه خوابن و هیچ کس نیست اگه وقتی دورشون شلوغ بود یادم افتادن دوستم میمونن فعلا چندتا کنار گذاشته شدن 
نگید شاید کار داشتن و فلان چون آنلاین شدن بارها و تایم‌های طولانی
این کار رو دارم با همه میکنم چه دوستای مجازی و وبلاگی چه حقیقی اگه یهو آنفالو شدین بدونین خیلی سراغ‌تون رو گرفتم و یادم نبودین خط خوردین از دوستام!

میرزا جان قاسمی + بعداً نوشت

۲ ۱۰
چهارشنبه عصری چون حسابی همه جا کثیف و نامرتب شده بود زنگ زدیم به آقای عین میم که پنجشنبه برای نظافت بیاد و خب کل پنجشنبه درگیر نظافت منزل بودیم برای همین و به خاطر اینکه نظافت تا شب طول کشید تصمیم گرفتیم شام املت بخوریم اما گوجه نداشتیم یعنی فقط دو تا داشتیم و بخاطر رژیم من که قید شده سالاد تحت هر شرایطی باید سر سفره وجود داشته باشد املت ربی پختیم و از ناهار هم مقداری کته مانده بود و نان هم کم داشتیم در نتیجه املت با کته خوردیم وسطای شام حس کردم چقدر مزه میرزا قاسمی جان میدهد این املت جان به خانواده گفتم و گفتند فردا ناهار میرزا قاسمی جان می‌پزیم دختر جان 
صبح ساعت هشت بیدار شدم دیدم خبری نیست خوابیدم ساعتی بعد بیدار شدم خبری نبود خوابیدم تا دوازده وقتی بیدار شدم دیدم پدر جان دارن میرن خرید گوجه فرنگی برای میرزا جان و وقتی خواب بودم قرار گذاشته شده میرزا جان توسط پدر پخته بشه خلاصه به کتاب آشپزی رزی مراجعه کردیم و پدر دختری شروع کردیم پختن میرزا جان الان که دارم این پست را می‌نویسم چنان بوی میرزا جانی در سراسر آپارتمان پیچیده که تازه می‌فهمم چرا قدیمی‌ها می‌گفتند که وقتی نان می‌پزی یا هر غذای بوداری اما تاکید بیشتر داشتند روی نان تا هفت خانه این ور و هفت خانه آن ور خانه‌ات باید نان بدهی.
سرچ کردم اسمی که رزی جان در کتابش نوشته بود را پیدا کنم اما پیدا نکردم و حال ندارم برم ببینم چی نوشته بود منتهی رسیدم به تاریخچه میرزا جان قاسمی شاید برای شمام جالب باشد بدانید و آگاه باشید که این غذا را میرزا قاسم خان قاجار که پسر دوستعلی خان معیرالممالک و نوه حسنعلی بیگ بسطامی و حاکم دهه ۱۲۳۰ گیلان بوده است و ذوق آشپزی داشته است بعد از بازگشت از سن پطرزبورگ در سال ۱۲۳۹ برای دفعه اول درست کرده و بعد بخاطر عشق به آشپزی دستور پخت میرزا جان قاسمی را بین مردم گیلان منتشر کرده است.
بعداً نوشت: فونت خواناست؟ 

بخیر شد با جانان

۲ ۸
یک پست مفصل نوشتم و بعد که مزه‌اش رفت زیر دندانم و باز غرق لذت شدم سلکت آل و دیلیتش کردم بعضی چیزها باید برای خود آدم بماند تا همیشه.
اما باید بگم بهترین تولدم عمرم تا به امروز شد و بابتش خدا رو شکر میکنم و متشکر از آ و دال و خانواده و تشکر ویژه از رفیق جان که نبود ولی بیش از همه شادم کرد با یک جمله دو کلمه‌ای ساده...
مرسی از همه کسایی که تبریک گفتید تو شادی‌ها جبران کنم

فکر می‌کردم بهش نرسم

۲ ۲۰
وقتی ۱۶ - ۱۷ ساله بودم و آدم‌های ۲۵ ساله را می‌دیدم با وجود اینکه اختلاف سنی‌شان با من تنها حدود ۷ - ۸ سال بود حس می‌کردم خیلی بزرگ‌ترند و به دلایل نامعلومی برایشان غصه هم می‌خوردم انگاری توی سن بدی باشند و باید نگران حال‌شان بود حالا یک سال با این سن گریه‌دار فاصله دارم! و ساعت که به دوازده نیمه شب برسد وارد روز تولدم می‌شوم.
دو سال گذشته روز تولدم را بدون حضور دوستان گذراندم و بدترین تولدهای عمرم بودند امسال هم عصبیم به دلایلی منتهی امسال تنها نیستم دال عزیزم و بهترین و جذاب‌ترین آ دنیا کنارم هستند تا فردایش تا بخیر بگذرد این روز به تازگی نفرین شده...!
مثلا ما سه تا!

زیر درخت آلبالو گم شده

۲ ۹
یک عدد موبایل LG G4 به همراه متعلقاتش و یک عدد ساعت مچی هوشمند LG همراه متعلقاتش گم شده البته با توجه به غیب شدن متعلقات و کنار هم بودن و دم دست بودن هر دو احتمال میره دزدیده شده باشه! به هر حال اگه یافتید بگید برگردن یک خانواده را از نگرانی در بیاورند. 
باز خوبه هدفون بلوتوثیم سرجاش هست و الا گردن دزد رو خرد می‌کردم... 

استاد بدشانس

۲ ۱۳
من خیلی خبیث نیستم ولی خب... یک وقت‌هایی نمی‌شه خبیث نبود! 
ما همسایه‌ای داریم که کشته کل اهالی آپارتمان رو از بس که گفته استادم و فلانم و بیسارم... 
و از نظر من فقط رو مخ‌ترین و بی‌خودترین ساکن این ساختمانه
دیروز اومد اعتراض که صدا میدین و فلان گفتم ما نبودیم احتمالا اجنه بودن شایدم روح مادربزرگ مرحومم بوده آخه هنوز اینجاست و از پیش ما نرفته اولش فهمید دستش انداختم ولی خب از شانس بدش دقیقا وقتی پیش ما بود و میدید جز ما هم کسی نیست صدای ناله بدی اومد من فهمیدم چیه چون قبلا در جای دیگه شنیده بودم ولی اوشون نمیدونست شوفاژم از بی محلی ناله میکنه یه وقتایی جیغ زنان رفت الانم قصد فروش و فرار داره! تازه دیگه ام خونه نمیاد فقط گاهی میاد وسیله برمیداره از ترسش رفته خونه یکی از آشنایانش...
به نظرتون بهش بگم دلیل صدا رو یا نگم بذارم بره؟

اعتصاب

۲ ۱۱
داشتم مجموعه‌ای از آهنگ‌های سنتی گوش میدادم از همایون شجریان و شهرام ناظری فکر می‌کنید چی شد؟ چطور و چرا و چگونه‌اش اصلا مشخص نیست دیدم یکی میخونه حاضری واسه عشق‌مون چیکار کنی؟ حالا از اون موقع هورمون‌های بدن من اعتصاب کردن میگن این چه وضعیتیه ساختی؟
اگه یادتون نیست باید بگم که این آهنگی بود که دو تا دختر که البته من به شخصه شرمم میاد بگم دختر بودن... داشتن گوش میدادن و ادا اطوار میریختن که تصادف کردن و مدتی سوژه بودن... منم دانلود کرده بودم ببینم چیه کاملش
+ چند وقتی هست خودم کار میکنم و پول در میارم مضرترین کار ممکنم هست برای من ولی خب ...
بعد الان چند روزیه چشمام آلبالو گیلاس میچینه از بس پای تایپ بودم خدا رحم کنه...
بعدا نوشت: وا عجبا! شهرام ناظری رو نوشتم شکوهی یک نفرم نیومد بگه مگه شکوهیم سنتی میخونه! دقت همگی صفره‌
درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان