جانیمسانღ

سن منیم جانیمسان

دنیای انیمه‌ها

۴ ۳

چند وقتیه وارد دنیای انیمه‌ها شدم، دنیای جدید و جالبیه، حداقل برای من یکی هم جدیده و هم جالب، اینکه هیچ محدودیتی ندارن و میتونن هر چقدر که دلشون میخواد اتفاقات عجیب ترسیم کنن و جالبش اینه که بعد یه مدت به نظر باور پذیر میرسن! انگار دیگه عجیب نیست که لوفی یه پسربچه پلاستیکیه!

سرماخوردگی خر است

۲ ۴

واسه اولین بار تو زندگیم، توی فصل گرم سال سرما خوردم و حقیقتا خیلی بدتر از سرماخوردگی توی زمستون و پاییزه و عملا حس میکنم دارم میمیرم و تارهای صوتیمم از دست میدم و هر روز صبح چند ساعتی حس میکنم بهترم و باز هر چی روز میره جلو گلو درد شدید میاد سراغم... از دیروزم که عمه‌ام گفته سرماخوردگی تو فصل گرم سال ممکنه خیلی دیر خوب شه من غمگین‌تر از غمگین شدم... واقعا دیگه کشش این حجم از گلو درد رو ندارم crying

با این نوناشون

۲ ۱

داشتم وبلاگا رو میخوندم رسیدم به وبلاگ سرک خاتون عزیزم و این پستش و جا داره بگم درکت میکنم! انقدر اوضاع عجیبه که یار بنده میگه، من مشکلی ندارم تو با مسعود رفیقی چون پسر خیلی خوب و پاکیه ولی از دوستی تو با فلان دخترها میترسم اینا از صدتا پسر نامحرم‌تر و هیزترن... اسیر شدیم بخدا...! 

خداحافظ فروردین قشنگ

۷ ۵

به همین سرعت اولین ماه از ۱۴۰۲ هم تموم شد و رفت، البته هنوز چند ساعتی مونده تا کامل تموم بشه ولی بی‌اغراق این فروردین، بخصوص عیدش برای من بهترین فروردین عمرم بود، هم شروعش، هم اتمامش و هم وسطاش...

خصوصا هشتم، نهم، یازدهم، دوازدهم، سیزدهم، بیست‌ و‌ هفتم، سی‌ام و سی‌ و یکمش! درسته که ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ هم فوق العاده بود و کلی اینکه کنار یار بودم و تولدش بود روزمو قشنگش کرد ولی خب هشتم و نهم فهمیدم چقدر بهتر و عاقلتر از چیزیه که فکر میکردم و یازدهم و دوازدهم و سیزدهم فهمیدم که چقدر بیشتر از تصورم به فکرمه و به تک تک حرفام اهمیت میده و براش مهمه که چه احساسی دارم و خیلی عزیزتر شد. 

بیست‌ و‌ هفتم، توی یک استرس و نگرانی خیلی بدی بودیم و من از بس استرس داشتم عین یه بچه رفتار کردم ولی تونست اوضاع رو مدیریت کنه، کمک کنه حرفامو بگم، هر چند بازم نتونستم عین یه آدم بالغ حرف بزنم و وسطش یهو زدم زیر گریه و حتی حرف زشت زدم که باعث شد دلخور شه و واسه دقایقی جدی شد... ولی خب در نهایت تونست حالمو خوب کنه، کمک کنه راه حل منطقی پیدا کنم و آروم شیم.

سی‌ام با اینکه از شب قبلش بیدار بود و حسابی خسته بود، چون حس کرد نیاز دارم کنارم باشه با وجود خستگیش اومد کنارم بود، حرف زدیم، یا بهتر بگم، حرف زدم، خیلی حرف زدم تا کامل خالی شدم و بعدش با هم خندیدیم و چای خوردیم و بازم برنامه‌مون رو برای حل مشکل مرور کردیم و وقتی آروم شدم رفت.

سی و یکم، مشکل حل شد، خندید، خندیدم، خدایا شکرت. 

میشه منم یتیم بدونی؟

۷

میشه منم یتیم بدونی؟ میشه دست نوازش سر منم بکشی؟

پوست شکلات

۵ ۳

من خیلی چیزهای مختلف و بی‌ربطی توی صندوقچه خاطراتم دارم از دستمال کاغذی حاوی متن تشکر اون بنده خدایی که بابت حجابم میخواست ازم تشکر کنه تا مجسمه‌های کوچولویی که دوران راهنمایی سر صف بهم دادن تا کارت امتحان دانشگاه و الانم دو تا پوست شکلات بهش اضافه کردم...

نوروز ۱۴۰۲

۴ ۱

سلام با کلی تاخیر سال نوی همگی مبارک! امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشید و آخر سال دلتون شاد باشه و بگید ۱۴۰۲ چقدر سال خوبی بود... این مدت خیلی دوست داشتم بنویسم ولی کانال نویسی تنبلم کرده شدیدا هی وبلاگو باز میکنم وبلاگای شما رو میخونم ولی اینکه خودم بنویسم سختمه... ترجیح میدم تو همون جمع آشنایی کانال تلگرامی بنویسم. شمام اگه کانال منو ندارید و دوست داشتید بگید بهم اگه بشناسمتون و بخونمتون حتما بهتون لینکش رو میدم. wink

دکتر میگ میگ پور و دندان‌های من فلک زده!

۵ ۱

هر کسی از مادر پدرش یه چیزی ارث میگیره منم ازشون دندونای نازدار ارث بردم و اینجوریه که از وقتی از ۲۳ سالگی رد شدم من و دندانپزشکی رفقای خوب هم شدیم! بعد این دکتری که ۴ سال اخیر میرم پیشش و دندان‌های عقلم رو هم ایشون کشیده و کلی دندونم رو پر کرده و هر چند وقت یک بار کارهای جرمگیری و معاینه منو انجام میده بشدت دکتر سریع و میگ میگیه اما همینم آخرین دندونمو که میخواست پر کنه نزدیک ۴۰ دقیقه طول کشید تهشم گفت واقعا با سلام و صلوات پرش کردم و وضعش خیلی خراب بود خلاصه دعا کنید که دندون عزیزم اذیت نکنه یه وقت چون دکتر گفت ممکنه خیلی زود دوباره اذیتت کنه هر چند که من تمام تلاشمو کردم... و واقعا هم خودم دیدم چقدر تلاش کرد بی‌انصافیه اگه درست پر نشده باشه! حالا فردام باید زنگ بزنم و برای آخرین دندون خرابم وقت بگیرم و این قبلی رو هم بدم معاینه کنه، امیدوارم بعد معاینه بگه خیالت راحت گل کاشتم خیلی خفن پر شده!

بیست کیلو آجیل

۴ ۵

۰. چون خیلی وقت بود پست آجیل ننوشته بودم شک داشتم به شماره‌اش و خب رفتم که چک کنم دیدم اووو یه سری مطالبو یادم رفته دسته بندی کنم!

۱. از تابستون دندون درد داشتم و خب تازه امروز رسید به اون دندونی که درد میکرد و درستش کردم! چرا؟ چون برای عکس گرفتن تنبلی میکردم! و تازه باید بازم برم دندانپزشکی برای یک دونه دیگه که میخواد پر کنه و کشیدن دندان عقل که جراحیم لازم داره متاسفانه...

۲. این چند وقت هر جا رفتم گفتن پیروز و فلان ولی ندیدم به جز دو نفر بقیه از آتش نشانی که به تازگی فوت شده بگن و خب من اینجوری بودم که اوکی پیروز خیلی گودو بود، خیلی مهم بود نسلشم در خطر انقراضه ولی یعنی جون یه انسان از یه حیوان گیرم در حال انقراض کم ارزشتره؟

۳. از اون ورم گیر دادن که این اتفاقاتی که توی مدارس داره میفته کار خودشونه و فلان! یا تیکه میندازن که شما الان احساس امنیت دارید؟ اول اینکه خیر احساس امنیت نداریم و به شخصه شکر میکنم که بچه مدرسه‌ای ندارم اما هر روز نگران دوستان مدرسه‌ای و معلمم هستم از طرفی بله منم ناراحتم که هنوز مسببینش پیدا نشده ولی خب صبر هم چیز خوبیه بخدا! قرار نیست بخاطر اینکه از سرعت حل مشکل ناراضیم بریزم یا هر چی... قرار نیست قوز بالای قوز بسازم.

۴. این پست آرامش حس خوبی داشت دوست داشتید بخونید. 

انتقال مطلب

۵ ۵

راهی هست بشه مطالب یک وبلاگو بدون اینکه بخوام دستی کپی پیست کنم بیارم اینجا؟ اون یکی وبلاگ هم توی بیانه

تو مو میبینی و من پیچش مو

۹ ۳

پدرم درست میگفت و خوب شد که اینجا رو حذف نکردم چون هنوزم گاهی دلتنگش میشم و میام بهش سر میزنم امروز انقدری دلتنگش شدم که گفتم چه کاریه؟ چرا پستاش آرشیو باشه؟ یا جای دیگه بنویسم؟ خلاصه که من برگشتم همینجا! :)

Ikigai

۴ ۱

خب جونم براتون بگه به هزاران دلیل عجیب و غیر عجیب دیگه میخواستم اینجا رو حذف کنم ولی بعد دیدم چه کاریه و میتونم تمام پستامو آرشیو کنم و آدرسمم نگه دارم و برای ادامه یه وبلاگ جدید درست کنم مناسب حال الانم چون واقعا دلم نمیاد به هیچ چیز اینجا دست بزنم آخه قالبشو چارلی عزیزم درست کرده و حتی تا حدی توی اسمش نظرش دخیل بوده و برام یاد آور دوستای خیلی باحال و دوست داشتنیه مثل آبجی کوچکه ام مثل مریم مثل تارای مهربونم که همیشه و همیشه یادم بوده مثل محمد امین که هر وقت صدای خواننده زن میشنوم یاد حرفش میفتم که میگفت از گوشاش خون میاد و یه بارم اگه درست یادم باشه یه پست نوشته بود که سر همین مجبور شده از تاکسی زودتر از مقصد پیاده شه تا چند تا از بچه‌ها که خصوصی دنبالم میکردن و کمتر در ارتباط بودیم ولی همیشه بهترین کامنتا رو برام میذاشتن و کلی چشمام قلبی قلبی میشد هنوزم دیدن اسم بعضیاشون توی پنلم انقدر برام هیجان انگیزه که نگم براتون! هیچ وقت بهشون نگفتم ولی کامنتاشون به شکل عجیبی منو خوشحالم میکرد!

خلاصه اینجا دفترش بسته شد ولی دوست داشتین میتونین فصل جدید زندگیمو اینجا بخونین!

درباره من
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

"مولانا"

+

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

▪️ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏(ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ)
▪️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ: ﻟﻦ ﺗَﺮﺍﻧﯽ ‏(ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ)

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاقلانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عاشقانه:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

▪️ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ عارفانه:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
تگ ها
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان